بریدههایی از کتاب مرگی بسیار آرام
۳٫۷
(۳۳)
زیادی خودم را وقف دیگران کردم. حالا میخواهم فقط برای خودم زندگی کنم
pejman
وقتی عزیزی میمیرد، ما بهای زندهماندن را با هزار تأسف و حسرت میپردازیم. با مرگ آن عزیز است که یگانگی بیهمتایش بر ما مکشوف میشود. او وسعتی پیدا میکند به اندازه تمام جهان، جهانی که غیبتش آن را برای او نابود میکند، حال آنکه حضورش به آن معنا میبخشید. دائم با خود میگوییم ای کاش لحظههای بیشتری از زندگیمان را به او اختصاص داده بودیم، چهبسا لحظهلحظه زندگیمان را.
saaye
هیچ مرگی طبیعی نیست. آنچه بر سر انسان میآید هرگز نمیتواند طبیعی باشد، زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد.
pejman
اندیشیدن علیه خویش اغلب مفید و ثمربخش است. اما داستان مادر من داستان دیگری بود: او علیه خود زندگی کرد. سرشار از شوروشوق بود، اما تمام نیرویش را به کار میبست تا آن را پس بزند. و این ردّ و انکار را بهزور به خود میقبولاند. در ایام کودکی، تن وجان و روحش او را زیر آوار مقدسات و منهیات و محرّمات مچاله کرده بودند. به او یاد داده بودند به خودش سخت بگیرد. در درونش زنی خونگرم و آتشینمزاج نفس میکشید، اما کجروییده و مثلهشده و بیگانه با خویشتن.
alf
«مردن مهم نیست. آثار شماست که باقی میماند»
AS4438
چیزی که آن روز ما را تحت تأثیر قرار داد توجهش به خوشیهای کوچک زندگی بود؛ انگار در هفتادوهشت سالگی تازه معجزه زندگی را کشف کرده است.
alf
گاهی استوارترین مؤمنان هم ممکن است خدا را خیلی دور ببینند، آنقدر دور که انگار غایب است،
AS4438
هیچ مرگی طبیعی نیست. آنچه بر سر انسان میآید هرگز نمیتواند طبیعی باشد، زیرا حضور انسان جهان را به پرسش میکشد. همه میمیرند، اما مرگ هر آدمی برای او یک سانحه است. حتی اگر آن را بشناسد و به آن تن دردهد، باز خشونتی است ناروا.
ghazal moradi
هیچ مرگی طبیعی نیست. آنچه بر سر انسان میآید هرگز نمیتواند طبیعی باشد،
AS4438
پدر و مادرها آخرین کسانی هستند که میپذیرند پسرشان دیوانه است و فرزندان هم آخرین کسانی که قبول میکنند مادرشان سرطان دارد.
حنا
مادرم برایم وجودی دائمی بود و لحظهای فکر نمیکردم که در آیندهای نهچندان دور شاهد مرگش باشم. مرگ او در زمانی اساطیری به وقوع میپیوست، درست مثل تولدش.
حنا
بود؛ کالبدی شکننده و بیدفاع زیردست اطبا که زندگی در آن با بطالت احمقانهای ادامه داشت. مادرم برایم وجودی دائمی بود و لحظهای فکر نمیکردم که در آیندهای نهچندان دور شاهد مرگش باشم. مرگ او در زمانی اساطیری به وقوع میپیوست، درست مثل تولدش. وقتی به خودم میگفتم او دیگر عمرش را کرده است، انگار کلماتی خالی از معنا بر زبان میآوردم، مثل بسیاری کلمات دیگر. اما حالا برای نخستین بار او را نعشی محتضر میدیدم.
alf
حجم
۸۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۸۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد