بریدههایی از کتاب داستان ملال انگیز
۴٫۲
(۳۴)
راستی من به پسرمان هم فکر میکنم، به افسر ورشویی. آدم عاقل، درستکار و هشیاری است. ولی این برای من کم است. فکر میکنم اگر خودم پدر پیری داشتم و میدانستم دقایقی در زندگی او هست که از فقرش خجالت میکشد، حرفهٔ افسری را به کس دیگری میسپردم و کارگری میکردم. این قبیل فکرها دربارهٔ بچههایم روحم را مسموم میکند. این افکار چه سودی دارد؟ فقط یک انسان کوتهفکر و کینهجو میتواند به این دلیل که آدمهای معمولی قهرمان نیستند، کینهٔ آنها را به دل بگیرد. ولی دیگر این حرفها را کنار بگذاریم.
Hamideh Rezaee
«هیچ خوبیای در جهان نمیتواند بدون بدی باشد، و همیشه بدی بیشتر است تا خوبی.»
گلابتون نگین
خواندن ترجمههایی هم که چهرههای قابلاعتنای روس انجام میدهند یا تصحیح میکنند، برایم سخت است. لحن پرمدعا و خیرخواهانهٔ مقدمهها، توضیحات پرشمار مترجم که تمرکز مرا برهم میزند، و علامت سؤالها و «کذا فیالاصل» های داخل قلابی که مترجم با سخاوتمندی در تمام متن پخش میکند، به نظرم دستدرازی به شخصیت نویسنده و استقلال منِ خواننده است.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
هیچ ورزشی، هیچ بازی و تفریحی، هرگز مانند درسدادن به من لذت نمیداد. فقط هنگام تدریس بود که میتوانستم خودم را یکسره به امیال و احساساتم بسپارم و درک کنم که الهام واقعآ وجود دارد و زاییدهٔ تخیل شاعران نیست.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
من از بچگی عادت کرده بودم در برابر محرکهای بیرونی مقاومت کنم و خودم را حسابی آبدیده کرده بودم.
pejman
«خودت را بشناس» شعار زیبا و سودمندی است، فقط حیف که قدما به این فکر نیفتادند که راهی هم برای بهکاربستن این توصیه نشان دهند.
مهدی
دانشجو موضوعی از من میگیرد که مفت نمیارزد، زیر نظر من رسالهای مینویسد که به درد هیچکس نمیخورد، با اعتمادبه نفس دفاع و مجادلهٔ علمی خستهکنندهای را دربارهٔ رسالهاش از سر میگذراند و به دریافت یک درجهٔ علمی نائل میشود که به هیچ دردش نمیخورد.
مهدی
او امتحان درسهای مرا افتضاح میدهد و من برایش نمرهٔ یک میگذارم. هرسال هفتتایی از این قبیل جوانان رشید به تورم میخورند که من، به قول خود دانشجوها، شوتشان میکنم یا میاندازمشان. آنهایی که به علت بیاستعدادی یا مریضی از عهدهٔ امتحان برنمیآیند، معمولا صبورانه صلیبشان را به دوش میکشند و با من چانه نمیزنند. فقط دانشجویان خوشمشرب و اهل دلی چانه میزنند و به خانهٔ من میآیند که پشت امتحان ماندن اشتهایشان را کور میکند یا برنامهٔ منظم اپرارفتنشان را به هم میزند. دستهٔ اول را عفو میکنم و دستهٔ دوم را به سال بعد «شوت میکنم».
مهدی
بهروشنی میتوانم آیندهٔ او را مجسم کنم. او در طول زندگی خود داروهای زیادی با خلوص فوقالعاده تهیه خواهد کرد، تعداد زیادی گزارش علمی خشک و بسیار آبرومند خواهد نوشت، دهتایی ترجمهٔ درست و حسابی انجام خواهد داد، ولی جنم حتی یک کشف انقلابی را هم نخواهد داشت. کشف انقلابی به تخیل نیاز دارد، به ابتکار، قوهٔ حدس و گمان، ولی پیوتر ایگناتِویچ هیچکدام از اینها را ندارد. خلاصه آنکه او در قلمرو علم کارگر است، نه صاحبخانه.
مهدی
آن قسمت از مغزم که کنترل نوشتن را برعهده دارد، از کار افتاده است. حافظهام ضعیف شده، افکارم پیوسته نیست، و وقتی آنها را روی کاغذ میآورم، هربار به نظرم میرسد که شمّ و غریزهٔ لازم برای برقراری ارتباط منسجم میان آنها را از دست دادهام. قالب جملهها یکنواخت و عباراتم بیمایه و ضعیف است. اغلب نمیتوانم آنچه را میخواهم بنویسم.
فاطمه سادات موسوی
حجم
۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰۳۰%
تومان