به باور زوشّنکو، اتفاقی که رخ داده بود چنین بود: نخست آنکه تحولاتی در عمیقترین لایههای فرهنگ پدید آمده بود.
ایران
«نباید طوری نوشت که انگار هیچ اتفاقی در کشور نیفتاده است.»
کاوشگر
عادت میکنیم. آدم که کک نیست، به همهچیز عادت میکند.
i_ihash
زوشّنکو در نامهای به ماکسیم گورکی نوشت: «شاعران ما اشعاری دربارهٔ گُل و پرنده میسرودند، ولی در کنارشان انسانهایی بدوی، جاهل و حتی هراسانگیز زندگی میکردند. اینجا چیزی به شکلی وحشتناک از نظر دور مانده بود.»
کاوشگر
این هم جدول خشک وخالی وقایع زندگی من:
بازداشت: ۶ بار؛
محکوم به مرگ: ۱ بار؛
زخمی: ۳ بار؛
خودکشی: ۲ بار؛
کتکخوردن: ۳ بار.
تمام اینها «همینطوری» اتفاق افتاد، نه به خاطر ماجراجویی. شانس نداشتم.
الان هم برای خودم ناراحتی قلبی درست کردهام و احتمالا به خاطر همین هم هست که نویسنده شدهام، وگرنه میبایست خلبان میبودم.
همهاش همین بود.
رئوف