بریدههایی از کتاب تفریحگاه خانوادگی
۳٫۳
(۶۳)
یکراست رفتم به اتاق نگهبانی گورستان. نگهبان پیرمردی طاس بود.
پولیوری ضخیم به تن داشت که تصورش هم کلافهات میکرد، چه رسد به پوشیدنش! دمپایی به پا داشت! تضادی بیاعتنا به فصول. داشت در یک قهوهجوش پلاستیکی درب وداغان برای خودش قهوه درست میکرد.
گفتم: «صبح به خیر!» سرش را بلند کرد و چشمش به من افتاد. در عمق چشمانش لبخندی بود. با خودم گفتم چطور میشود کسی اینقدر به مرگ نزدیک باشد ــ نزدیک که چه عرض کنم، توی آن باشد ــ و هنوز بتواند لبخند بزند؟
زینب دهقانی
هروقت قرار بود به تعطیلات برویم، از چند روز قبل دلم میگرفت.
Hamid Adibzadeh
من با مرگ مشکلی ندارم. مشکل من با کسانی است که بعد از مرگ باقی میمانند.
zara
نفرت زخم عمیقی بود در درونم که هرگز التیام نمییافت.
zara
«آدمهای زیادی را نمیشناختم
و هیچکس را هم دوست نداشتم.»
ولادیمیر ناباکوف،
Astronaut
چند میلیمتر حرکت کرد. انگار میخواست، قبل از آنکه چیزی بگوید، از نزدیک نگاهم کند، به تاریکترین نقطهٔ روحم بنگرد و بعد قضاوت کند.
«طبیعت عاقلتر از آن است که فریب جملات پرزرق وبرق و آنچنانیای را بخورد که برای مظلومنمایی و برانگیختن ترحم بر زبان میآیند. خودت هم این را خوب میدانی. نه خودت را فریب بده و نه من را. برای بدیهایی که در درونت موج میزند دنبال بهانه نگرد. ما حلزونها میلیونها سال است که با این بدیها میجنگیم. ما طعم زبان چسبندهٔ قورباغه را از همان لحظهای میآموزیم که پا به این دنیا میگذاریم. خوب میدانیم وقتی گرفتار پرندهای شویم، چطور ما را به صخرهها میکوبد، صدفمان را خُرد میکند و با خیال راحت گوشتمان را در شکمش فرومیبرد. سعی نمیکنیم خود را پشت جملهای خوشآب ورنگ پنهان کنیم و برای بلاهایی که سرمان میآید دنبال دلیل و توجیه بگردیم. وقتش است که تو هم با خودت روبهرو شوی. مطمئن باش موجودات بد بدتر از موجودات دورویی نیستند که سعی میکنند خود را خوب جلوه دهند. سعی کن با خودت روراست باشی، مزین!»
کاربر ۱۴۴۲۲۲۲
لابد خیریه خانم نمیتواند نگاهش را از پشههای مردهای برگیرد که پشت توری گیر کرده و نفله شدهاند. بیشک بعد از ناهار با دو سطل آب کفآلود به جانشان میافتد. دستمالی را که از زیرپوش کهنهاش درست کرده، در سطل میچلاند و حشرات مرده با کف شوینده درهم میآمیزند. بعد توریها را حسابی برق میاندازد. خیریه خانم خیلی وسواسی است. بسیار هم منظم است، درست مثل مادرم. پدرم عاشق اینجور زنهای وسواسی است. هربار که به زندگی گند میزند، این زنها، که او روزشان را بدل به شبی بیپایان کرده، مشغول تمیزکردن زندگی میشوند.
کاربر ۱۴۴۲۲۲۲
حجم
۱۲۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۲۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان