بریدههایی از کتاب بیروت ۷۵
۴٫۰
(۴۰)
منطق همهٔ فلسفههای زیبا پیش فریاد یک کودک گرسنه فرومیریزد.
محسن
تخیل لزومآ وارونهٔ حقیقت نیست، بلکه روی دیگر آن است.
محسن
مصطفی لجوجانه پرسید: «تا حالا یک بار هم شده از مرگ یک ماهی غصهات بگیرد و به نالهاش رحم کنی و به دریا برش گردانی؟»
پدرش گفت: «من فقط صدای نالهٔ تو و ده برادر گرسنهات را میشنوم.»
محسن
«چه بیفرهنگند آنها که غمهایشان را میپراکنند.»
احسان رضاپور
(مردم تنها کشتن آدمیزاد را جرم میدانند. هنوز جهان و انسان آنقدرها پیشرفت نکرده که گرفتن جان هر جانداری جرم به شمار آید!
کاربر ۱۸۸۰۶۴۳
زندگی ما همین است: دزدکی زندگی میکنیم، دزدکی یاد میگیریم، دزدکی کتاب میخوانیم، دزدکی دل میبازیم، دزدکی شعر مینویسیم و دزدکی میمیریم.)
Razi Pouri
مصطفی لجوجانه پرسید: «تا حالا یک بار هم شده از مرگ یک ماهی غصهات بگیرد و به نالهاش رحم کنی و به دریا برش گردانی؟»
پدرش گفت: «من فقط صدای نالهٔ تو و ده برادر گرسنهات را میشنوم.»
مصطفی هم شرمنده شد و هم خود را سیاهبخت دید. (منطق همهٔ فلسفههای زیبا پیش فریاد یک کودک گرسنه فرومیریزد.) دلش گرفت که قانون جهان بازی قتل را کم وبیش ناگزیر کرده است. بکش یا میکشندت. پرزورها کمزورها را میخورند. بقا از آنِ پرزورهاست.
یاور
(عشقم به ماه کم نشد آنگاه که فهمیدم اختری از سیماب و سیم و عاج و عطر نیست، بلکه کرهٔ خاکی و خاموش دیگری است مثل زمین، پر از گردوخاک و صخره و شن. چرا دلبستگیام کم شود؟
labkhand
به رستوران بوبای رفت. عاشق پیتزا بود. توی این شهر پیتزا را کشف کرد. با بیتابی انتظار غذایش را میکشید. دو دلداده مقابلش نشسته بودند. از پشت روزنامه آنها را دید میزد. (مثل همهٔ آدمهای تنها، توی رستوران خودم را به روزنامهخواندن میزنم. اما دزدکی خوشبختها را دید میزنم.) سرشان را به هم نزدیک میکردند و دل میدادند و قلوه میگرفتند. انگار نفسهای هم را میخوردند. تماشای عشاق چه گواراست. و چه ناگوار هم.
(هیچوقت نشده اینطور با زنی زیر پرتویی رنگپریده بنشینم و جامی بزنم. دستهایم از زیر میز به او بخورد. به خود بلرزیم و به همهٔ کامهایی فکر کنیم که از هم خواهیم گرفت.)
احسان رضاپور
دم از قرآن هم میزنی؟ وای بر تو
سپیده
حجم
۹۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۹۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان