بریده‌هایی از کتاب دره موفقیت؛ یه کتابچه که بهتون یاد میده کی کنار بکشین (و کی بچسبین به کار)

درهٔ موفقیت در آموزش- زندگیِ واقعی درست وقتی شروع می‌شه که از مدرسه میاین بیرون. اما اغلب درهٔ موفقیت وقتی اتفاق می‌افته که وقت این رسیده باشه که برین چیز جدیدی رو یاد بگیرین تا مهارت‌های خودتون رو بازیابی یا تقویت کنین. پزشکی که چند سال از عمر خودش رو صرفِ گرفتنِ یه تخصص می‌کنه،‌ نتایج این کارش رو در دهه‌های پیش روی خودش درو می‌کنه.

درهٔ موفقیت در فروش- اغلب ایده‌ها از جایی شروع می‌شن که یه نفر – مثل شما- شروع به فروختن اون کنه. فروختنِ ایده به فروشگاه‌ها،‌ کسب‌وکارها و حتی رأی دهنده‌ها. اما درهٔ موفقیت وقتی رخ می‌ده که بخواین به یه نیروی قوی برای فروش تبدیل بشین و در حجم وسیع بفروشینش. تقریباً در هر زمینه‌ای،‌ رقیبی که دارای فروش بیشتریه،‌ مزایای خیلی زیادی داره.

درهٔ موفقیت در تولید- خیلی آسون و مفرحه که توی گاراژ خونه‌تون شروع به ساخت چیزی کنین. خیلی سخت و گرونه که یه قالب تزریق بخرین،‌ یک مدار مجتمع (آی‌سی) طراحی کنین،‌ یا برای تولید در سطح انبوه خودتون رو تنظیم کنین و به یه کسب‌وکار بزرگ تبدیل بشین. زمان،‌ تلاش و هزینه‌ای که برای تبدیل شدن به تولید کننده انبوه در محصول خودتون نیاز دارین، ازش یه درهٔ موفقیت می‌سازه. این درهٔ موفقیت عرضه محصولات رو پایین نگه می‌داره و اونایی که به اندازه کافی شجاع بودن تا محصول خودشون رو بزرگ کنن رو از باقی آدما جدا نگه می‌داره.

هشت منحنی درهٔ موفقیت اینجا به تعدادی سیستم اشاره می‌شه که به دره‌های موفقیت وابسته هستن. این دره‌های موفقیت،‌ همون جاهایی هستن که سازمان‌ها یا افراد،‌ احتمال تسلیم شدنشون بالاست. اگه ببینین که این دره‌های موفقیت دارن می‌رسن،‌ احتمال اینکه بتونین یه تصمیم‌گیریِ درست کنین، بیشتر می‌شه. شما می‌تونین (از قبل) با علم بر اینکه قراره خیلی سخت باشه، انتخاب کنین قبل از اینکه واردش بشین تسلیم بشین یا انتخاب کنین که برای مواجهه با درهٔ موفقیت چکار کنین. اما جا زدن و تسلیم شدن، وقتی که وارد درهٔ موفقیت شدین؛ ارزش مسیری که طی کردید رو نخواهد داشت.

پولتون تموم بشه (و جا بزنین). بترسین (و جا بزنین). در اون کار جدی نباشین (و جا بزنین). علاقه یا شور و اشتیاقتون رو از دست بدین و به متوسط بودن بسنده کنین (و جا بزنین). به جایِ تمرکز روی اهداف بلندمدت، روی دورهٔ زمانی کوتاه تمرکز کنین (و وقتی که در این دوره‌های زمانی کوتاه به مشکلی برمی‌خورین، جا بزنین). موضوع اشتباهی رو برای بهترین بودن در دنیا انتخاب کنین (چون استعدادی تو اون زمینه ندارین)

هفت دلیلِ احتمالی برای شکست خوردنتون در بهترین بودن در دنیا زمانتون تموم بشه (و جا بزنین).

یه قانون ساده: «اگه نمی‌تونی از درهٔ موفقیت رد شی، اصلاً شروعش نکن.» اگه بتونین این قاعده ساده رو بپذیرین، انتخاب‌های زیادی در این مورد که چه راهی رو شروع کنین، خواهید داشت.

تقریبا در هر بازاری، تعداد گزینه‌ها و انتخاب‌ها به بی‌نهایت میل می‌کنه. مردم در مواجهه با بی‌نهایت گزینه، وحشت‌زده می‌شن. گاهی اوقات هیچ چیزی نمی‌خرن. گاهی هم ارزون‌ترین گزینه رو برای خرید چیزی که مدنظرشون بوده انتخاب می‌کنن. بسیاری از افراد در مواجهه با تعداد نامحدودی انتخاب، رهبر بازار رو انتخاب می‌کنن. پرفروش‌ترین کتاب‌ها هنوز هم از عناوین دیگه بیشتر می‌فروشن. وب‌سایت‌هایی که در دیگ برجسته شدن، هنوز صد برابر بیشتر از سایت‌های معمولی ترافیک دریافت می‌کنن. شرکت‌های بیمهٔ بزرگ، مشتری‌های جدید می‌گیرن، چون بزرگن.

بهترین، یه درک ذهنی و درونیه. من (مصرف کننده) تصمیم می‌گیرم، نه شما. جهان خودخواهه، این تعریف منه نه شما. این جهانیه که من براساس راحتی و اولویت‌های خودم اون رو تعریف کردم. اگه در دنیای من بهترین باشین، میام سمتتون، با یه انعام خوب، همین الان.

اگه هدفت اینه که لیدر یه بازار بشی، هرچی هزینه و وقت صرف کنی می‌ارزه همهٔ موفقیت‌های ما یه شکلن. همهٔ شکست‌هامون هم همین‌طور. وقتی موفق می‌شیم که یه کار مثال‌زدنی انجام بدیم. وقتی شکست می‌خوریم که خیلی زود جا بزنیم. وقتی موفق می‌شیم که در کاری که انجام میدیم، بهترین تو دنیا باشیم. وقتی شکست می‌خوریم که با وظایفی که جسارت کنار کشیدن ازشون رو نداریم،‌ گیج بشیم.

بهترین، یه درک ذهنی و درونیه. من (مصرف کننده) تصمیم می‌گیرم، نه شما. جهان خودخواهه، این تعریف منه نه شما. این جهانیه که من براساس راحتی و اولویت‌های خودم اون رو تعریف کردم. اگه در دنیای من بهترین باشین، میام سمتتون، با یه انعام خوب، همین الان.

بهترین یعنی: بهترین برای اونا، درست در همین لحظه، بر اساس اون‌چه می‌دونن و بهش معتقد هستن. و در دنیا یعنی: دنیای خودشون، دنیایی که بهش دسترسی دارن. بنابراین اگه من دنبال یه ویراستارِ فری‌لنس هستم، بهترین ویراستار زبان انگلیسی رو می‌خوام که در دسترس باشه و بتونه با هزینه‌ای برام کار کنه که در توانم هست پرداخت کنم، این میشه بهترینِ من در دنیا. اگر من یه دکتر داخلی بخوام، بهترین دکتر رو می‌خوام. بهترین دکتر برای من کَسیه که دوستام بهم پیشنهادش داده باشن و با تصویرِ من از یه پزشک عالی تطابق داشته باشه. همین. و البته باید تو شهر من باشه و یه وقت خالی داشته باشه. بنابراین «دنیا» یه واژهٔ بسیار انعطاف‌پذیره.

درنتیجه، پاداش اولین بودن بسیار بزرگه. این یه مقیاس خطی نیست که وقتی ورودی یه کمی بیشتر بشه، خروجی هم یه کمی بیشتر بشه. در واقع مثل یه منحنیِ شیب‌داره. دلیل (واقعی) اهمیت شماره یک بودن دلیل دوم بهترین بودن که مزایای فوق‌العاده‌ای هم داره، یه کمی زیرکانه و نامحسوس‌تره. در رتبه‌های بالا بودن اهمیت داره، چون اون بالا فقط برای تعداد کمی جا هست. این کمیابی باعث می‌شه جزو رتبه‌های بالا بودن ارزشمند باشه.

قضیه همیشه همینه (تقریباً همیشه...). بهش می‌گیم قانون زیف و خیلی جاها مثل رتبه‌بندی رزومه‌ها، دانشگاه‌ها، پرفروش‌ترین آهنگا و هرچیز دیگه‌ای مثل اینا برقراره. برنده‌ها خیلی زیاد به دست میارن، چون بازار عاشق برنده‌هاست.

اگه هدفت اینه که لیدر یه بازار بشی، هرچی هزینه و وقت صرف کنی می‌ارزه همهٔ موفقیت‌های ما یه شکلن. همهٔ شکست‌هامون هم همین‌طور. وقتی موفق می‌شیم که یه کار مثال‌زدنی انجام بدیم. وقتی شکست می‌خوریم که خیلی زود جا بزنیم. وقتی موفق می‌شیم که در کاری که انجام میدیم، بهترین تو دنیا باشیم. وقتی شکست می‌خوریم که با وظایفی که جسارت کنار کشیدن ازشون رو نداریم،‌ گیج بشیم.

برنده‌ها خیلی زیاد جا می‌زنن، با این تفاوت که درست در زمان و مکان مناسب این‌کارو می‌کنن.

ما به ترجمهٔ «درهٔ موفقیت» برای عنوان این کتاب رسیدیم، ترجمه‌ای که فکر می‌کنیم مفهوم اصلی‌ترین بخش کتاب، یعنی عنوانش رو به خوبی به شما منتقل می‌کنه. حالا وقتی می‌شونین دره، چی به ذهنتون میاد؟ بله، یه سرازیری خیلی زیاد که بعدش دوباره سربالائیه. و این دقیقا همون چیزیه که Dip هست. دره‌ای که فاصلهٔ شما تا موفقیته و اگه مرد میدون باشین، باید بند پوتینتون رو سفت کنین و ازش رد بشین و به اونطرفِ دره برسین.

چند ترجمهٔ فارسی از این کتاب موجوده، البته با عنوان «شیب»! ولی به نظر میاد این کلمه با احترام به مترجمین عزیز، ترجمهٔ درستی از عنوان اصلی کتاب، که اسمش the dip هست، نبود.