بریدههایی از کتاب نطلبیده؛ جلد اول
۳٫۱
(۱۰۲)
تاریخ انقضای ضرب المثل هایی مثل بیگناه پای چوبهٔ دار میره تموم شده داداش، تا به خودت بیای و سر بجنبونی میبینی سرت رفته رو دار و لنگات داره تو هوا باد میخوره...
Yasi
پول داری بشین روی سبیل شاه و نقاره بزن، نداری برو کپهٔ مرگت رو بذار زمین و بمیر.
Yasi
هر وقت مجید این چهره را به خود میگرفت یعنی تا جایی که میشود از او دور خوابید وگرنه خواب آشفته که سهل است، نمیگذارد اصلا خواب به چشمت برود!
Yasi
زیر لب برای خود ژکید که:
ــ شیطونه میگه خونه رو بفروش، اول دیهٔ اینو بذار کنار بعد بزن ناکارش کن
Yasi
دیبا ذوق زده پوشه را ورق میزد. سینهاش از شدت هیجان بی امان می کوبید.
ــ عادلانهٔ عادلانه... عمو ممنونتونم... وای خدا!... نمیذارم بابام خیلی سرخورده بشه... بهش حالی میکنم دیبا بی دست و پا نیست.
اژدری با لبخندی پدرانه به دیبا نگاه میکرد، کم اتفاق میافتاد این دختر این طور شادی خود را به نمایش عموم بگذارد. از جایش بلند شد و باز به سراغ صندلی پر ابهتش رفت و گفت:
ــ تا من پی مجوز کارگاه رو میگیرم شما هم یه دستی به سروگوش اون پارکینگ بکشید و با طراح هم قرارداد ببندید. من فقط روی طرح هایی سرمایه مو میذارم که بدونم جواب میده پس سعی کنید ازش اوکی رو بگیرید... همین طراح و نه هیچ طراح دیگه ای، مفهومه؟!
دیبا با شوق پوشه را ورق میزد و درست نمیشنید اژدری چه میگوید و فقط سر تکان میداد.
Yasi
اگر از دیشب تا حالا فقط حدس میزد که دیبا دیوانه شده، حالا داشت به یقین میرسید.
Yasi
ــ دقیقا! ناراحتم اما حسود نه.
Yasi
این حرفو هر کسی زده بود برام قابل قبول بود، اما بابام نه...
Yasi
ــ خب هفت سال دوری، چرا؟! اولش که چون سربازی بهت میخورد نتونستی باهاشون بری و بعد هم روابط نزدیک و گرمتون سرد شد و بعد از چهار پنج سال دیگه شوقی به نزدیک بودن نداشتی.
Yasi
میخواست زودتر از این جا برود قبل از این که درشتی بار عظیم کند!
Yasi
چون شبیه من نیست قرار نیست که بد باشه.
Yasi
اَ که هی ما رو باش که از شر بارون پناه آوردیم به ناودون... شما خونوادگی همه تون مشکل دارید... یکی از یکی دیگه نوبر تر... اون از عمو مش علی که بچهشو با این همه استعداد ناک اوتش کرد و فرستاده بره سراغ حرفهٔ خودش... اون از سه تا داداش گردن کلفتت که تبر گردنشون رو نمیزنه و هنوز برای چندرغاز میراثشون دارن له له میزنن... اون از ماه منیر که اگه عقل داشت زن یه آدم یه لاقبا نمیشد و براش دوتا، دوتا نمیزایید... اونم از عمه طلعت که سر ظهر تابستون، وسط گرما، هوس آش رشته پختن کرده... اینم از تو... هی با تو ام کجا میری...
مجید از جا بلند شده و عزم رفتن کرده بود که در جواب او گفت:
ــ اگه اجازه بدید میرم بیرون تا سر درد نگرفتم...
Yasi
چرا که نه! پدر سوگند هم اگر قد نمیکشید جلوی ولخرجیهای اخیر دخترش، محال بود مجید به این زودی ترکش کند. برای مجید تاریخ انقضای دخترهای پولدار را جیب پر و پیمانشان تعیین میکرد!
Yasi
مجید کاغذ را کنار گذاشت و نوشت " سوگند جان، تو خوبی و خانم! اما این رابطه سر انجام نداره گلم! من دوست ندارم با دلخوری از هم جدا بشیم." و فرستاد. همان لحظه پیام دیگری رسید " سلام عشقم، فردا کجا همدیگه رو ببینیم؟ دلم برات تنگ شده."
Yasi
میگن هنر برای ثروتمند جماله برای فقیر مال! اما از بدی روزگار هنر ما توهم زده که باید جمال بشه و ازش مالی بیرون بیا نیست که نیست...
Yasi
میگن هنر برای ثروتمند جماله برای فقیر مال!
Yasi
منیر براق برگشت و گفت:
ــ خان داداشم چی؟!
و با همین نگاه و سوال، نسخ رضا را کشید. ماه منیر مثل همیشه داشت مظلوم کشی میکرد رضا را خدا زده و از انصاف دور بود که او هم بزند، اما اگر زبان همسرش را نمیچید فردا و پس فردا برایش دم در میآورد که مادرت این طور، برادرهایت آن طور.
Yasi
خانوادهٔ توانا همه گل و بلبل و آق رضا وصلهٔ ناجور! عیبای خودتون رو نمی بینید و عیب ما شده خار چشمتون. مال ما گِل منار و مال شما زیر تغار
Yasi
ــ از باغ به این بزرگی، غوره نصیب ما شد از شهر به این بزرگی، کوره نصیب ما شد.
Yasi
من دیبا رو طوری تربیت کردم که مهم ترین مشغلهٔ ذهنیش، طبق مد روزِ پاریس گشتن نباشه. دیبا رو من یه مرد بار آوردم.
Yasi
حجم
۴۹۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۵۹ صفحه
حجم
۴۹۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۵۹ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۷۰%
تومان