بریدههایی از کتاب زن زیادی
۳٫۹
(۹۳۹)
در آن منگر که دیگری از تو چه میطلبد، به آن بنگر که دل تو از تو چه میطلبد.
♧
دود همهی حیاط را گرفته بود و جنجال و بیا برو بیش از همه سال بود. زنها ناهارشان را سر پا خورده بودند و هرچه کرده بودند نتوانسته بودند بچهها را بخوابانند. مردها را از خانه بیرون کرده بودند تا بتوانند چادرهاشان را از سر بردارند و توی بقچه بگذارند و به راحتی این طرف و آن طرف بدوند. داد و بیداد بچهها که نحس شده بودند و خودشان نمیدانستند که خوابشان میآید - سر و صدای ظرفهایی که جا به جا میکردند - و برو بیای زنهای همسایه که به کمک آمده بودند و ترق و توروق کفش تختهای سکینه - کلفت خانه - که دیگران هیچ امتیازی براو نداشتند، همهی این سر و صداها از لب بام هم بالاتر میرفت و همراه دود و دمهای که در آن
islami5584
هریک از شما همچون چاه باشد که اگر هزار دلو از آن برکشند خشکی نپذیرد و اگر هزار دلو در آن ریزند لبریز نشود
🌱ehsan
۳۱. زینهار به کلام، تخم کین مپاش بلکه بذر محبت. ۳۲. زیرا کیست که مار پرورد و از زهرش در امان ماند و کیست که تاکستان غرس کند واز انگور بیبهره باشد؟
محمد حقگو
. جاپای کی سالم مونده که مال تو بمونه؟ جاپای مردم که لازم نیس باقی بمونه. جاپای مردم بایس راه رو واز کنه. مهم اینه که راه وازشه. که جادهی رو برفها کوبیده بشه. جاده که واز شد دیگه جاپا به چه درد میخوره؟ مال تو هم همین طور. گیرم که جاپات گم بشه، عوضش تو جاده گم شده. تو جادهای که از رو برفها جلو میره. تو جادهای که مردم ازش میآن و میرن. گیرم که جاپات گم میشه، اما عوضش جاده واز شده جادهی میون برفها...
فرزانه
. اما زنهار کسی از شما خود را نفریبد به این کلمات که مینویسد و بدین طومارها که دارد. ۱۱. و گوید که هرچه طومار بلندتر حکمت افزونتر. ۱۲. چراکه هرچه حکمت این جهان افزونتر غم آن بیشتر. ۱۳. و بدان که ملکوت آسمان در کلمه نیست، بلکه در محبت. ۱۴. در کتاب نیست، بلکه دردلها.
کاربر ۲۲۰۴۲۷۷
درست است که کار و بار دکترها خیلی بهتر از ما است. اما این طور که من دیدم دکترها کاسبهای بدی هستند. خیلی هم بد. میدانید چرا؟ برای این که آدم وقتی از یک بقال برنج یا لوبیا میخرد، یا از قصاب گوشت میخرد، چشم دارد و میبیند که چه میخرد. جنسی را که میخرد خودش انتخاب کرده است. اما آن چه را از دکتر میخواهد بخرد - یعنی سلامتی را - آیا میتواند تشخیص بدهد؟ میتواند انتخاب کند؟ نه. اصلاً از کارشان هم سر در نمیآورد. صلاحیت انتخاب را ندارد. برای همین است که من در تمام این مدت در جست و جوی دکتری بودم که به او اطمینان داشته باشم. اعتماد داشته باشم که دکتر بدی نیست. که کاسب بدی نیست. بقال سرگذر یک بار که جنس بد به شما فروخت دیگر از در دکانش هم عبور نمیکنید. اما دکتر را مگر به این زودی میشود عوض کرد؟ تا ده بار نسخهی اشتباهی ندهند، مزاج آدم به دستشان نمیآید. و آن وقت تازه دکتر خانوادگی شدهاند! بله به این علت کاسبهای بدی هستند. یا اگر بهتر گفته باشیم کسب بدی را انتخاب کردهاند.
فرزانه
. فکر این را باید کرد که کار این همه مریض به کجا میکشد؟ من هروقت به دکتر مراجعه کردم از جنجال اتاقهای انتظار وحشت کردم. این همه مریض! آن هم در تهران! آن هم میان آدمهایی که به هر صورت بر دیگران رجحانی داشتهاند که توانستهاند خودشان را به دکتر برسانند. فکرش هم اذیت کننده است..
فرزانه
دلم گرفت. دلم در میان مشت نامریی غمی که مرا گرفته بود، فشرده شد. و دیدم که میخواهم همهی عقدههای دلم را سر این گناهکاری که یافته بودم در بیاورم.
محسن سفیدگر
لختیها و پابرهنهها پیداشان نبود. یا مرده بودند و زیر برفها، بی زحمتی و خرجی برای دیگران، دفن شده بودند؛ و یا به دخمههاشان پناه برده بودند که الو کنند.
محسن سفیدگر
حجم
۱۱۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۱۱۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
قیمت:
۵۶,۰۰۰
تومان