بریدههایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است
۳٫۶
(۴۲۱)
نه، قهرمانبودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید؛ آنهم در جاییکه ذرهای امید وجود ندارد، مثل برافروختنِ کبریتی برای روشنکردنِ دنیایی تاریک. یعنی نشاندادنِ احتمالِ وجودِ جهانی بهتر؛ نه آن جهانِ بهتری که میخواهیم وجود داشته باشد، بلکه آن جهانِ بهتری که اصلاً نمیدانستیم ممکن است وجود داشته باشد.
شیوا
اگر توی فروشگاه استارباکس کار میکردم، به جای نوشتنِ اسم مردم روی فنجان قهوهشان، جملات زیر را مینوشتم:
«شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه.
کاربر ۱۲۸۱۸۴۱
رنج سرچشمهٔ تمام ارزشهاست. بیحسکردنِ خود در برابر درد و رنج یعنی بیحسکردنِ خود در برابر تمام چیزهایی که در دنیا اهمیت دارند. رنجْ شکافهای اخلاقی به وجود میآوَرَد؛ شکافهایی که سرانجام به عمیقترین ارزشها و باورهامان تبدیل میشوند.
وقتی بهخاطر هدفی اجازهٔ احساسِ رنج را از خودمان دریغ میکنیم، درواقع تواناییِ احساسِ هر گونه هدفی در زندگی را از خود دریغ کردهایم.
farnaz3000
برای ایجاد و حفظ امید به سه چیز نیاز داریم: احساس کنترل، اعتقاد به ارزش هر چیزی، و جامعه.
"کنترل" یعنی احساس کنیم مهار زندگیمان را در دست داریم، یعنی در تقدیر خود نقش داریم. "ارزش" یعنی چیزی را بیابیم که بهقدری برایمان اهمیت داشته باشد که در راستای رسیدن به آن کار کنیم، چیزی بهتر، چیزیکه ارزش تلاشکردن داشته باشد. "جامعه" هم یعنی ما بخشی از گروهی هستیم که برای چیزهای مشترکی ارزش قائل هستند و برای دستیابی به چیزهای مشترکی تلاش میکنند. بدون وجود جامعه، احساس انزوا میکنیم و ارزشهامان بیمعنی میشوند.
مهدی نجفی
زندگی جویبار بیانتهایی از رنج است
zahra🌱
اگر کسی به ما ضربهای بزند و هرگز نتوانیم در پاسخ به او ضربهای بزنیم، درنهایت ذهن عاطفیمان به نتیجهای شگفتانگیز خواهد رسید: ما سزاوارِ ضربهخوردنیم!
fatemeh
«همیشه تلاش کردم طوری زندگی کنم که لحظهٔ مرگم به جای ترسْ احساسِ شادی کنم.»
EdrisCG
«اونهایی که نمیدونن چطور زندگی کنن رو دوست دارم... چون فقط اونها هستن که گذر میکنن.»
zahra🌱
برای ایجاد و حفظ امید به سه چیز نیاز داریم: احساس کنترل، اعتقاد به ارزش هر چیزی، و جامعه.
مهدی
امید آن چیزیست که جهان را نجات میدهد.
zahra🌱
خودتان را در جستوجوی امید خسته نکنید. درعوض، این کار را بکنید: امید نداشته باشید. ناامید هم نباشید. درواقع باور نکنید که چیزی میدانید. همین فرضیهٔ دانستن ـ آنهم با این اطمینانِ کور و احساسی و ملتهب ـ است که در وهلهٔ اول ما را در دام چنین دردسری میاندازد. به چیزهای بهتر امیدوار نباشید. خودتان بهتر باشید.
چیزِ بهتری باشید: مهربانتر، انعطافپذیرتر، فروتنتر، منظمتر.
گلی فیروزکوهی
آزادیِ جعلیْ ما را روی تردمیلی برای تعقیب چیزهای بیشتر قرار میدهد، درحالیکه آزادی حقیقیْ تصمیم آگاهانهای برای زندگیکردن با چیزهای کمتر است.
گلی فیروزکوهی
اخلاق اربابی باوریست که طبق آن افراد به آنچه شایستهٔ آن هستند دست پیدا میکنند.
zahra🌱
تفسیرها و برداشتهای زیادی دربارهٔ افسانهٔ جعبهٔ پاندورا وجود دارد که یکی از رایجترینهایش این است: خدایانْ ما را با تمام پلیدیهای جهان کیفر دادند؛ اما همزمان ما را به پادزهرِ آن هم مجهز کردند: امید.
tarannom
نیچه قبل از هر کس دیگر این موضوع را درک کرده بود. او دربارهٔ بحرانِ وجودیِ ناشی از رشد فناوری در جهان هشدار داده بود. درواقع کل منظور او از اعلانِ مرگِ خدا همین بود. «خدا مُرده است» آنگونه که امروزه از آن برداشت و تفسیر میشود، یک نظر زنندهٔ خداناباورانه نبود. نه! فقط نوعی سوگواری بود، نوعی هشدار، ندا و زاری برای درخواستِ کمک. ما که هستیم که معنا و اهمیتِ وجودِ خود را تعیین کنیم؟! ما که هستیم که خوب و بدِ جهان را تشخیص دهیم؟ چگونه میتوان این بارِ سنگین را تاب آورد؟
tarannom
علم اثربخشترین آیین است؛ چراکه اولین آیینیست که تواناییِ بهبود و پیشرفت دارد و در دسترس همه است. تنها به یک کتاب یا عقیده اتکا نمیکند و تنها به مردم یا سرزمینی کهن تعلق ندارد. به روحی فرازمینی که وجودش را نمیتوان اثبات یا رد کرد، گره زده نمیشود؛ بلکه بدنهای روان و در حال دگرگونی از باورهای سندمحور است، چیزیکه برای جهش، رشد و تغییر بر پایهٔ اسناد آزاد است.
tarannom
بیشتر اعمال آیینی برای تسکین عذابوجدان توسعه داده شدهاند. میتوان گفت دعاخواندن بهخاطر همین مسئله است: رویدادهایی مینیاتوری برای تسکین عذابوجدان. به درگاه خداوند دعا نمیکنید که «آره، همهچی واقعاً خوبه!» نه، دعاکردن مثل دفترچههای شکرگزاریست، آنهم قبل از اینکه حتی دفترچههای شکرگزاری واقعاً وجود داشته باشند. «خدایا ممنونم که گذاشتی وجود داشته باشم، بااینکه منبودن گاهی اوقات خیلی بده. ببخشید که فکرهای بدی کردم و کارهای بدی انجام دادم.» بفرمایید! به همین راحتی احساسِ عذابوجدان برطرف شد، لااقل تا مدتی کوتاه.
tarannom
ارائهٔ دشمنِ مشترک به گروه.
دشمنانِ مشترک بهشدت اهمیت دارند. میدانم همه دوست داریم فکر کنیم که ترجیح میدهیم در دنیایی از صلح و سازش زندگی کنیم، اما درحقیقت چنین دنیایی بیش از چند دقیقه دوام نخواهد آورد. دشمنانِ مشترک در آیینِ ما اتحاد به وجود میآورند. نوعی بانیِ شرارت، چه عادلانه و چه ناعادلانه لازم است تا همهٔ رنجهامان را تقصیر او بیندازیم و بتوانیم امیدمان را حفظ کنیم. دوجبههسازیهای "ما علیه آنها" به ما دشمنانی میدهد که بهشدت خواهانشان هستیم.
بههرحال باید بتوانید تصویرِ بسیار سادهای برای پیروانِ خود ترسیم کنید. کسانی هستند که "میفهمند" و کسانی هم هستند که "نمیفهمند". آنهایی که میفهمند دنیا را نجات خواهند داد. آنهایی که نمیفهمند دنیا را نابود خواهند کرد. همین و بس. این "فهمیدن" هرچه باشد به باوری بستگی دارد که سعی دارید به بقیه بقبولانیدش
tarannom
اگر فکر میکنید امروز اوضاع خراب است، یک لحظه به طاعونهایی فکر کنید که یکسوم جمعیت یک قاره را از بین میبردند، یا جنگهایی که شامل فروش دههاهزار کودک به بردگی میشدند. درواقع شرایط در دوران قدیم بهقدری بد بود که تنها راهِ جلوگیری از دیوانهشدنِ مردم این بود که به آنها وعدهٔ امید در زندگیِ پس از مرگ داده شود. آیینهای سبْکِ قدیمْ جامعه را منسجم نگه میداشت، چون به انبوه جمعیت ضمانت میداد که رنجِ آنها معنا دارد و دیده میشود، و بهموقع پاداش خواهد داشت.
اگر درست متوجه نشدهاید، باید بگویم آیینهای معنوی بسیار مستحکماند. این آیینها حداقل صدها سال و شاید حتی هزاران سال بقا مییابند. دلیلش این است که باورهای ماورایی هرگز قابلاثبات یا انکار نیستند. درنتیجه بهمحض اینکه باوری ماورایی در ارزش والای فردی ساکن میشود، بیرونآوردنِ آن تقریباً غیرممکن است.
tarannom
ارزشها را نمیتوان از طریق منطق تغییر داد؛ آنها فقط از طریق تجربه قابلتغییرند.
tarannom
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان