بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اوضاع خیلی خراب است | صفحه ۶۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اوضاع خیلی خراب است

بریده‌هایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است

۳٫۶
(۴۲۱)
چون ما باید از چرخهٔ جنگ‌های اعتقادی رها شویم. باید از پیلهٔ ایدئولوژیک خود بیرون بیاییم و به ذهن عاطفی‌مان اجازه دهیم خود را ابراز کند، اما آن‌را از داستان‌های ارزش و معنا که سخت تشنهٔ آن است، محروم کنیم. باید ورای مفهوم نیک و بد قد بکشیم و یاد بگیریم چیزی را که هست، دوست بداریم.
me
نیچه معتقد بود که ما باید نگاهی فراتر از امید داشته باشیم. باید ورای ارزش‌ها را بنگریم و به چیزی "ورای نیک و بد" تبدیل شویم. به‌عقیدهٔ نیچه اخلاقِ آینده باید با چیزی شروع می‌شد که او آن‌را amor fati یا "عشق به سرنوشت" نامید. «فرمولِ من برای بزرگیِ انسان amor fati است: یعنی انسان هیچ‌چیزی را به‌گونه‌ای دیگر نخواهد، نه در آینده، نه در گذشته، نه در هیچ‌جای عالم هستی. یعنی انسان نه‌تنها چیزهای ضروری را به دوش بکشد، بلکه علاوه‌بر پنهان‌نکردنِ آن، عاشقش هم باشد. آرمان‌گرایی در چهرهٔ ضروریاتْ دروغی بیش نیست.» از دیدِ نیچه عشق به سرنوشت یعنی تمام زندگی و تجربه‌ها را بی‌قیدوشرط بپذیرید: تمام فرازونشیب‌ها، معناها و پوچی‌ها. یعنی عاشقِ رنج‌تان باشید و آن‌را بپذیرید. یعنی به جدایی میان خواسته‌ها و حقیقت پایان دهید، نه از راه تلاش برای تحقق خواسته‌ها بلکه از طریق پذیرش حقیقت. یعنی در یک کلام: برای هیچ‌چیزی امید نداشته باشید. فقط برای "آن‌چه هست" امید داشته باشید. چرا؟ چون امید درنهایت پوچ و توخالی‌ست.
me
امید به نپذیرفتنِ "آن‌چه اکنون هست" نیازمند است؛ چون امید نیازمندِ این است که چیزی معیوب باشد. امید نیازمندِ این است که ما بخشی از خودمان یا بخشی از جهان را انکار کنیم و از آن دست بکشیم
me
نیچه پیش‌بینی کرد که رویارویی‌هایی میان ایدئولوژی‌های بناشده بر اخلاق‌های اربابی و بردگی رخ خواهد داد. او باور داشت که این ستیزه‌ها خرابیِ بیش‌تری از آن‌چه جهان در تاریخ بشر به چشم دیده، به بار خواهند آورد و این‌که این ویرانی تنها به مرزهای کشوری یا گروه‌های قومیِ گوناگون محدود نخواهد بود، بلکه تمام مرزها را درمی‌نوردد. این ویرانی از کشورها و مردم پا فراتر خواهد گذاشت؛ چراکه این جنگ‌ها نه بر سرِ خدای یگانه، بلکه جنگِ میانِ خدایان خواهد بود، و آن خدایانْ ما هستیم.
me
آیین مقولهٔ جالبی‌ست. وقتی گروهی از آدم‌ها با ارزش‌های یکسان را دور هم جمع کنید، طوری رفتار می‌کنند که هرگز در تنهایی رفتار نمی‌کردند. امیدشان در نوعی اثرِ شبکه‌ای چند برابر می‌شود، و اعتبارِ اجتماعیِ حاصل از عضویت در گروه، ذهن عقلانیِ آن‌ها را می‌دزدد و اجازه می‌دهد ذهن عاطفی‌شان آزادانه هر جایی برود. آیین‌ها گروه‌هایی از مردم را دور هم جمع می‌کنند تا متقابلاً یکدیگر را تصدیق کنند
me
او محاسبه کرد که رنجَش با مجذورِ فاصله‌ای که بین خودش و جهان قرار می‌دهد، رابطهٔ معکوس دارد. بنابراین در مدارِ هیچ‌کس نماند و از کششِ جاذبهٔ قلبِ هر انسانِ دیگری دوری کرد.
آتنا
این چیزی‌ست که خیلی‌ها متوجه آن نمی‌شوند: متضاد خوشحالیْ عصبانیت یا ناراحتی نیست. اگر شما عصبانی یا ناراحت هستید، یعنی هنوز دغدغهٔ چیزی را دارید. این یعنی هنوز چیزی اهمیت دارد. این یعنی شما هنوز امید دارید. نه. متضادِ خوشحالی، ناامیدی‌ست، افقی خاکستری و بی‌پایان از تسلیم‌شدگی و بی‌تفاوتی. یعنی اعتقاد به این‌که همه‌چیز به فنا رفته! پس اصلاً چرا خودمان را به زحمت بیندازیم؟!
fr
این چیزی‌ست که خیلی‌ها متوجه آن نمی‌شوند: متضاد خوشحالیْ عصبانیت یا ناراحتی نیست. اگر شما عصبانی یا ناراحت هستید، یعنی هنوز دغدغهٔ چیزی را دارید. این یعنی هنوز چیزی اهمیت دارد. این یعنی شما هنوز امید دارید.
fr
بیماری ممکن است پخش شود؛ اما هم‌زمان، درمان را هم می‌توان گسترش داد. چرا؟ چون امید واگیر است. امید آن چیزی‌ست که جهان را نجات می‌دهد.
نآرِنْجے
اوضاع خیلی خراب است!
کاربر۰۰۰۰۰۰
ذهن عقلانی چرت‌وپرتی می‌بافد که ذهن عاطفی می‌خواهد آن‌را بشنود.
me
در چند سال اخیر، صنعت کاملی پیرامون ایدهٔ "تغییردادنِ خودتان" از همه‌جا سر درآورده. این صنعت پر است از وعده‌ها و سرنخ‌های دروغین دربارهٔ رازهای شادبودن، موفق‌بودن و خویشتن‌داری.
me
برای ایجاد و حفظ امید به سه چیز نیاز داریم: احساس کنترل، اعتقاد به ارزش هر چیزی، و جامعه.
me
بخش سختش همین است: پیداکردنِ آن "قبل و بعد". این کار سخت است، چون هیچ راهی وجود ندارد که مطمئن شوید درست انجامش داده‌اید. برای همین است که خیلی‌ها به مذهب رو می‌آورند؛ چون مذهب این حالتِ دائمیِ ندانستن را تصدیق می‌کند و در قبالِ آن، از شما ایمان می‌طلبد.
me
این شما هستید که اهمیت می‌دهید. شما اهمیت می‌دهید و به همین دلیل عاجزانه خود را قانع می‌کنید که چون اهمیت می‌دهید، پس حتماً پشت تمام چیزها دلیلِ کیهانیِ بزرگی نهفته.
me
ما فرهنگی هستیم که به صلح، رفاه و وسایل تزیینیِ کاپوتِ ماشین نیاز نداریم.
me
رفتن به‌دنبال شادیْ ارزشی زهرآلود است که مدت‌هاست به فرهنگِ ما معنا داده، ارزشی خودشکن و گمراه‌کننده. خوب‌زندگی‌کردن به‌معنای اجتناب از رنج‌ها نیست؛ بلکه به‌معنای رنج‌کشیدن برای هدفِ درست است.
morteza. p
کار جنبش جوانان لاروش نبوغ مطلق است. دانشجویان ناراضی و آشفته (معمولاً پسرهای جوان) و افرادی که هم ترسیده و هم عصبانی هستند (ترسیده از مسئولیتی ناگهانی که مجبور به پذیرشش شده‌اند و عصبانی از این‌که بزرگسال‌بودن چقدر مصالحه‌ناپذیر و ناامیدکننده است) را پیدا می‌کنند و بعد پیامی ساده توی گوش‌شان می‌خوانند: «تقصیر شما نیست!»
morteza. p
خودشیفته‌ها بین احساسِ برتری و پستی در نوسان‌اند. همه یا آن‌ها را دوست دارند یا از آن‌ها متنفرند. یا همه‌چیز شگفت‌انگیز است یا همه‌چیز به فنا رفته. یک رویدادْ یا بهترین لحظهٔ زندگیِ آن‌هاست یا زخمی بر روان‌شان. برای خودشیفته، حد وسطی وجود ندارد
morteza. p
این هم بخشی از واکنشِ امیدِ ماست، چراکه اگر برقراریِ مساوات غیرممکن به نظر برسد، ذهن عاطفی می‌رود سراغ بهترین گزینهٔ بعدی: تسلیم‌شدن، پذیرفتنِ شکست، پذیرشِ این‌که پست‌تر و بی‌ارزش‌تر هستیم
morteza. p

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان