بریدههایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است
۳٫۶
(۴۲۴)
او ادعا کرد که هرچه جامعهای راحتتر و اخلاقیتر شود، خطاهای کوچک در ذهنِ ما بزرگتر خواهد شد. اگر همه دست از کُشتنِ یکدیگر میکشیدند، لزوماً احساس خوبی به ما دست نمیداد، بلکه به همان اندازه در مورد مسائل کوچکتر ناراحت میشدیم.
f.r
تفاوت بین کودک، نوجوان وبزرگسال این نیست که چند سال دارند یا چه کاری میکنند، بلکه این است که دلیل کارهاشان چیست.
f.r
کودکانِ بزرگسالِ زیادی در جهان وجود دارند و همینطور نوجوانهای پابهسنگذاشتهٔ زیادی. اصلاً حتی بزرگسالانِ کودک هم وجود دارند، چون از زمانی بهبعد، بلوغْ ربطی به سن ندارد. آنچه اهمیت دارد قصدِ فرد است.
f.r
احتمالاً تعجب نخواهید کرد که بگویم من آدم مذهبیای نیستم. من به عقاید ماورایی نیازی ندارم و از هیاهو و شک و تردید، لذتِ بیمارگونهای میبرم.
احسان رضاپور
احساسِ بیارزشی معمولاً نتیجهٔ اتفاقات ناگواریست که زمانی برای ما رخ داده. ما چیزهای ناگواری را تجربه میکنیم و ذهن عاطفیمان به این نتیجه میرسد که ما لیاقت آن تجارب بد را داشتهایم. بنابراین، برخلاف دانش بهتر ذهن عقلانی، ذهن عاطفیمان برای تکرار و تجربهٔ مجدد آن رنج تنظیم میشود.
hadi.
این داستانِ تکامل است: بقای اصلح و باقیِ آن قضایا! اما میتوانید بهشیوهای متفاوت به آن نگاه کنید. میتوانید اسمش را بگذارید: بقای بهترین پردازشِ اطلاعات. خب شاید زیادی جذاب نباشد؛ اما احتمالاً دقیقتر است.
محسن م.تراکمه
باید با انسانیت نهفقط بهعنوان وسیله بلکه بهعنوان خودِ هدف برخورد کرد.
محسن م.تراکمه
کانت اعتقاد داشت بدون استدلال، جهان بیهوده و بی فایده و بیهدف است و ما بدون هوشیاری و آزادی برای اجرای این هوش، با تکهای صخره فرقی نداریم.
محسن م.تراکمه
هدفِ اصلیِ آیینْ وابستگیِ احساسیست و بهترین راه برای ایجاد این وابستگیها این است که مردم را وادار کنیم دست از تفکرِ نقادانه بردارند.
احسان رضاپور
در این کتاب استدلال کرد همانطور که ذهن عقلانیْ نوعی دانشِ منطقی و مبتنی بر حقیقت تولید میکند، ذهن عاطفی هم نوعی دانشِ مبتنی بر ارزشِ مختص به خود ایجاد میکند. ذهن عقلانی بین حقایق، اطلاعات و مشاهدات ارتباط برقرار میکند. ذهن عاطفی تصمیم میگیرد چه چیزی خوب و چه چیزی بد است، چه چیزی مطلوب و چه چیزی نامطلوب است، و مهمتر از همه اینکه لیاقتِ چه چیزی را داریم و لایقِ چه چیزی نیستیم.
محسن م.تراکمه
شجاعت امری رایج است. انعطافپذیری هم امری رایج است. اما قهرمانی یک روی فلسفی دارد. قهرمانانْ چرایی بزرگ مطرح میکنند، آرمان و اعتقادی خارقالعاده که در هر شرایطی استوار باقی میمانَد.
محسن م.تراکمه
قهرمانبودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید؛ آنهم در جاییکه ذرهای امید وجود ندارد
zahrasalehi
دموکراسیها بهناچار منجر به فساد اخلاقی میشوند، چون همانطور که در آزادیِ جعلی افراط میکنند، ارزشهای مردم رو به زوال میروند و کودکانهتر و خودمحورتر میشوند، درنتیجه تمدن علیه نظام دموکراسی به پا میخیزد. وقتی ارزشهای کودکانه روی کار میآیند، مردمْ دیگر خواهانِ مذاکره سرِ قدرت نیستند. آنها نمیخواهند با گروهها و آیینهای دیگر معامله کنند، نمیخواهند بهخاطر آزادی یا رفاهِ بیشتر رنجی را تحمل کنند. درعوض آنچه میخواهند رهبری قدرتمند است که در کسری از ثانیه همهچیز را سروسامان دهد. آنها یک "مستبد" میخواهند.
winchester
اگر چیزهایی به ما داده شده باشد، بدون اینکه آنها را به دست آورده باشیم، مثل جوایز مشارکت در مسابقه برای بچهها و آسانگیری در نمرهدهی و مدال طلا برای جایگاه نهم، آنوقت بهغلط اعتقاد پیدا میکنیم که ذاتاً از آن چیزیکه واقعاً هستیم، برتریم. بنابراین نسخهای تقلبی از عزتِ نفسِ بالا میسازیم، یا همانطور که معمولاً گفته میشود، به یک عوضی تبدیل میشویم.
خورشیدخانوم
خودشیفتهها بین احساسِ برتری و پستی در نوساناند. همه یا آنها را دوست دارند یا از آنها متنفرند. یا همهچیز شگفتانگیز است یا همهچیز به فنا رفته. یک رویدادْ یا بهترین لحظهٔ زندگیِ آنهاست یا زخمی بر روانشان. برای خودشیفته، حد وسطی وجود ندارد، چراکه شناختِ واقعیتِ متفاوت و کشفناپذیر پیشِ رویش، نیازمندِ این است که دیدگاهِ ممتازبودنش را کنار بگذارد. وقتگذراندن با خودشیفتهها عمدتاً غیرقابلتحمل است. آنها همهچیز را به موضوعی مربوط به خود تبدیل میکنند و میخواهند آدمهای دیگر هم همین نظر را دربارهٔ آنها داشته باشند.
اگر دقت کنید، نوسان بین عزت نفس بالا و پایین را همهجا میببینید: عاملان کشتارهای جمعی، دیکتاتورها، بچههای غرغرو، عمهٔ منفورتان که هر سال کریسمس را زهرمارتان میکند!
RRR
اگر همه تحت هدفی مشترک گرد هم بیاییم، احساسِ اهمیت و ارزشمندی خواهیم کرد و حقیقتِ ناخوشایند از ما بیشتر فاصله خواهد گرفت.
این مسئله از نظر روانی بهشدت رضایتبخش است. مردم عقل خود را از دست میدهند، و بهتر از همه، بهشدت تلقینپذیر میشوند. همچنین بهشکل متناقضی، تنها در محیطهای گروهی که فرد هیچ کنترلی روی آن ندارد، میتوان شاهد افرادی بود که تصور میکنند کنترل نفس کاملی دارند.
خطرِ این دسترسیِ مستقیم به ذهن عاطفی این است که گروههای بزرگی از مردم معمولاً دست به انجامِ کارهای غیرمنطقی و نسنجیده میزنند.
احسان رضاپور
وقتی گروهی از آدمها با ارزشهای یکسان را دور هم جمع کنید، طوری رفتار میکنند که هرگز در تنهایی رفتار نمیکردند. امیدشان در نوعی اثرِ شبکهای چند برابر میشود، و اعتبارِ اجتماعیِ حاصل از عضویت در گروه، ذهن عقلانیِ آنها را میدزدد و اجازه میدهد ذهن عاطفیشان آزادانه هر جایی برود.
احسان رضاپور
تنها چیزیکه واقعاً میتواند رؤیایی را نابود کند، تحققیافتنِ آن است.
Reza
اگر فکر میکنید کاملاً آگاه و تحصیلکردهاید، چنین نیست: شما هنوز هم مزخرفید.
Reza
قانونِ اولِ احساساتِ نیوتن: به ازای هر کُنش، واکنشی احساسی وجود دارد که برابر با آن و در جهتِ مخالفِ آن است.
elisa313
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان