بریدههایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است
۳٫۶
(۴۲۱)
برای ایجاد و حفظ امید به سه چیز نیاز داریم: احساس کنترل، اعتقاد به ارزش هر چیزی، و جامعه.
re8za8
این شما هستید که اهمیت میدهید.
شما اهمیت میدهید و به همین دلیل عاجزانه خود را قانع میکنید که چون اهمیت میدهید، پس حتماً پشت تمام چیزها دلیلِ کیهانیِ بزرگی نهفته.
پریا رئیسی
وقتی زیر یک پتوی تکنفرهٔ بزرگ دراز کشیدهایم و بهلطف وایفای غرق آسایشیم، بهسختی میتوانیم نسبت و شدتِ این بهفنارفتن را تصور کنیم!
melik
رواندرمانیِ خوب هم اصولاً همین است: پذیرشِ خویشتن و هوشمندیِ احساسی و این حرفها. درواقع همهٔ این «به ذهن عقلانیات یاد بده به جای اینکه دربارهٔ ذهن عاطفیات قضاوت کند و فکر کند او یک تکه آشغال است، آنرا رمزگشایی و با او همکاری کند.»
میمصاد
عذابوجدانی را که صرفاً بهخاطر وجودداشتن حس میکنید پاک کند. همهچیز به فنا رفته! همیشه اینطور بوده و خواهد بود. هیچ راهحلی هم وجود ندارد. تنها چیزیکه وجود دارد چارههای موقت، پیشرفتهای تدریجی و شکلهای کمی بهترِ فنارفتگیست.
وقتش رسیده است که دیگر از آن فرار نکنیم و درعوض آنرا بپذیریم.
این جهانِ بهفنارفتهٔ ماست و ما بهفنارفتگانِ آن هستیم.
donye.book
چرا چیزهایی را که میدانیم باید انجامشان بدهیم، انجام نمیدهیم؟
جوابْ ساده است: چون حساش را نداریم.
کاربر ۳۰۸۱۵۷۱
«همیشه تلاش کردم طوری زندگی کنم که لحظهٔ مرگم به جای ترسْ احساسِ شادی کنم.»
h.bmn76
درک منطقی از اینکه باید رفتارتان را تغییر دهید باعث تغییرِ رفتار شما نمیشود.
Gisoo
نیچه متا را صدا کرد و گفت: «اونهایی که نمیدونن چطور زندگی کنن رو دوست دارم... چون فقط اونها هستن که گذر میکنن.»
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگیست. تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانهای از این حقیقتاند. ما غبارهای کیهانیِ بیاهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
Razieh
اصلاً لازم نیست امید را وارد معادله کنید. به زندگیِ بهتر امید نداشته باشید. فقط خودتان زندگیِ بهتر باشید.
A T
در چند سال اخیر، صنعت کاملی پیرامون ایدهٔ "تغییردادنِ خودتان" از همهجا سر درآورده. این صنعت پر است از وعدهها و سرنخهای دروغین دربارهٔ رازهای شادبودن، موفقبودن و خویشتنداری. بااینحال همهچیز در این صنعت، همان انگیزهای را تقویت میکند که در ابتدا باعث شده بود آدمها احساسِ بیلیاقتی کنند.
مهدی
«شما و تمام کسانی که دوستشان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفتهاید یا کارهایی که انجام دادهاید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آنهم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگیست. تمام مسائلی که به آنها فکر میکنید یا کارهایی که انجام میدهید، تنها گریزِ استادانهای از این حقیقتاند. ما غبارهای کیهانیِ بیاهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه میزنیم و به هم برخورد میکنیم. عظمتی برای خودمان تجسم میکنیم و اهدافی برای خودمان میسازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم.
پس از قهوهٔ لعنتیتان لذت ببرید!»
Bahar Abdalvand
«همیشه تلاش کردم طوری زندگی کنم که لحظهٔ مرگم به جای ترسْ احساسِ شادی کنم.»
Bahar Abdalvand
«حرفزدنِ بیشازحد دربارهٔ خودتان میتواند ابزاری برای پنهانکردنِ خودِ واقعیتان باشد»
آن شرلی
وقتی مردم دربارهٔ نیاز به یافتنِ هدفِ زندگیشان حرف میزنند، منظورشان این است که دیگر برایشان مشخص نیست که چه چیزی اهمیت دارد، چه چیزی شایستهٔ اختصاصِ زمانِ محدودشان روی کرهٔ زمین است، یا خلاصه بگویم... نمیدانند باید برای چه چیزی امید داشته باشند. آنها تقلا میکنند بفهمند که قبل و بعدِ زندگیشان باید چطور باشد.
بخش سختش همین است: پیداکردنِ آن "قبل و بعد". این کار سخت است، چون هیچ راهی وجود ندارد که مطمئن شوید درست انجامش دادهاید. برای همین است که خیلیها به مذهب رو میآورند؛ چون مذهب این حالتِ دائمیِ ندانستن را تصدیق میکند و در قبالِ آن، از شما ایمان میطلبد. احتمالاً تا حدی به همین خاطر است که افراد مذهبی در مقایسه با افراد غیرمذهبی، آمار پایینتری از افسردگی و خودکشی دارند: آن ایمانِ عملی، آنها را از حقیقتِ ناخوشایند حفظ میکند.
محمدرضا
تا حالا به کتابی فکر کردهاید که تندتند ورق میخورَد؟ این تو نیستی که صفحات را ورق میزنی احمق! این ذهن عاطفیِ توست. این انتظار و نفسگیربودن است، لذتِ کشف و رضایتمندی. نوشتهٔ خوب نوشتهایست که بتواند همزمان با هر دو ذهن صحبت کند.
این تمام مشکل است: صحبتکردن با هر دو ذهن، ادغامکردنِ هر دو ذهنمان در یک کُلیتِ متحد، هماهنگ و یکپارچه.
سمانه انصاف جو
هر چقدر جهان بهتر شود، ما هم چیزهای بیشتری برای ازدستدادن داریم و هر چقدر چیزهای بیشتری برای ازدستدادن داشته باشیم، احساس میکنیم چیزهای کمتری برای امیدبستن به آنها داریم.
Mαԋʂα
«همیشه تلاش کردم طوری زندگی کنم که لحظهٔ مرگم به جای ترسْ احساسِ شادی کنم.»
ghomes
وقتی کمی عمیقتر بیندیشیم و چشماندازِ کلی را ببینیم، متوجه میشویم درحالیکه قهرمانانی مثل پیلکی جهان را نجات میدهند، ما مگس میپرانیم و از این شکایت میکنیم که دستگاه تهویه به اندازهٔ کافی قوی نیست.
mehran
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۳۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰۷۰%
تومان