بریدههایی از کتاب دعوت به فلسفه؛ عشق به حکمت و جستجوی راههای نو در فلسفه
نویسنده:ویل دورانت
مترجم:شهابالدین عباسی
انتشارات:بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۷از ۲۷ رأی
۳٫۷
(۲۷)
تمیز و مرتب لباس بپوشید؛ مردم تا زمانی که ما را خوب نشناختهاند فقط با آنچه از ما میبینند میتوانند در موردمان قضاوت کنند. و قضاوتهای آنها بر پیشرفت و سعادت ما اثر خواهد گذاشت.
☆Nostalgia☆
شاید اگر تندرست هستیم، باید کلمهٔ خوبی هم برای مرگ داشته باشیم. مرگ هم طبیعی است. رویهٔ زندگی این است که جوانی را جایگزین پیری میکند و خود را با پدید آوردن هر نسل، طراوت میدهد و نو میکند. زندگی هم مثل سبْک، جدا کردن چیزهای زائد و غیرضروری است. سلولهای قدیمی در بدنتان میمیرند و راه را برای سلولهای جدید باز میکنند. به این ترتیب است که زنده میمانید. ملتها و انواع هم به همین نحو، بهواسطهٔ مرگ و تجدیدحیات افراد سازندهٔ خود، زنده میمانند. به این معنی، مرگ بزرگترین اختراع زندگی است. زندگی بدون مرگ ناممکن است. آنچه باید امیدش را داشته باشیم، مرگی مفید است. مرگ به جراحیای میماند که به حیات مشترک ما کمک میکند.
☆Nostalgia☆
هیچ اقتصادی نمیتواند بدون وجود انسانهای حریص سرپا بماند. و هیچ جامعهای نمیتوانست از خود دفاع کند اگر شهروندانش شیفتهٔ دوآتشهٔ صلح بودند و راهی جز آن نمیشناختند. رذیلت، فضیلتی است که به حد افراط کشانده شده. و فضیلت، رذیلتی است که به آن معتدل عمل شده باشد.
☆Nostalgia☆
حکومت یعنی خود ما در مقیاسی بسیار بزرگ. افراد توسط قانون، عرف، ارتش و پلیس مهار میشوند. حکومت فقط با ترس از حکومتی قویتر مهار میشود. ملتها همچنان در مرحلهٔ شکار زندگی میکنند. و به جنگیدن ادامه میدهند تا اینکه قدرتی واحد، بهزور، نظمی بر همهٔ آنها اعمال میکند. مثل پادشاهان که قبایل متخاصم یا اربابان فئودال را در لوای حکومتهایی یکپارچه درمیآوردند. یا رومیها که بین صدها دولتشهر، صلح برقرار کردند. ملتها خودشان به هماهنگی رأی نمیدهند.
☆Nostalgia☆
حکومت یعنی خود ما در مقیاسی بسیار بزرگ.
☆Nostalgia☆
تواضع بیرونی را با غرور درونی ترکیب کنید. تواضع باعث میشود اطرافیانتان شما را راحتتر تحمل کنند. غرور درونیتان به شما انگیزه میدهد که از فرومایگی و تنبلی دوری کنید.
☆Nostalgia☆
«اخلاقی» بودن یعنی «خردمند» بودن نه صرفاً «خوب» بودن.
☆Nostalgia☆
هر آدم بزرگی، نقطهٔ کور خودش را دارد. نقطهای در شبکیهٔ چشم وجود دارد که نمیتواند ببیند. و تقریباً در هر انسان بزرگی ــ مهم هم نیست چه چشمهای روشنی دارد یا چقدر سرزنده است ــ عضوی هست که کار نمیکند. او میتواند در چیزی نابغه اما در چیزهایی دیگر یک احمق تمامعیار باشد.
☆Nostalgia☆
اگر یکی از محکهای فلسفه این است که به مدد آن میفهمیم زندگی واجد معنایی است که آن را بر مرگ چیره میکند، حکمت نیز نشان میدهد که تباهی فقط به جزء میرسد اما خود زندگی پس از مرگ ما همچنان ادامه دارد و جاودانه میماند.
☆Nostalgia☆
مثل کودک که وقتی سن کمتری دارد سریعتر رشد میکند، پیر هم با گذشتِ هر روز، سریعتر پیر میشود. کودک در بدو ورودش به دنیا به کمک حسناپذیری، حفاظت میشود. به همین ترتیب، پیر هم به کمک کمرمقی حواس و اراده، تسکین پیدا میکند و کمتر دچار تشویش میشود.
☆Nostalgia☆
معرفت روزافزون ما، به یک اعتبار، صرفاً جهالتی روزافزون است. در هر قدمی که در شناخت پدیدههای بزرگ تلسکوپی یا پدیدههای خُرد میکروسکوپی برمیداریم، با عوالمی ناشناخته روبهرو میشویم. عوالمی که سازوکار آنها به «قوانین طبیعی» ما میخندند. این قوانین طبیعی، درواقع، صورتبندی نامطمئن ما از تجربههای همیشه بریدهبریده و ناقص است. در نظر بگیرید که علم از دوران قرون وسطا به این طرف چقدر بر جهل ما افزوده
nadia
خانواده و جامعه شوید. کمتر مایهٔ دردسر شوید و اثر خوبی از خودتان برجا بگذارید.
۵. توی صحبت دیگران نپرید. بحث کنید، نه مشاجره. هر حقیقتی را که در دیدگاههای متفاوت با دیدگاه خودتان مییابید، جذب و تصدیق کنید.
۶. نسبت به همه، مخصوصاً کسانی که مخالف شما هستند، مؤدب و باملاحظه باشید.
۷. خواندن و شنیدن و تماشای چیزهایی را که برای ذهنهای نابالغ در نظر گرفته شدهاند، به حداقل برسانید. ذهن با آنچه به خود راه میدهد، شکل میگیرد. سطل کاغذ باطله نباشید.
۸. هر روز مقداری مطالعه کنید؛ یادگیری را تا آخر عمر ادامه بدهید.
۹. تواضع بیرونی را با غرور درونی ترکیب کنید. تواضع باعث میشود اطرافیانتان شما را راحتتر تحمل کنند. غرور درونیتان به شما انگیزه میدهد که از فرومایگی و تنبلی دوری کنید.
۱۰. در قانون طلایی حد وسط یا میانهروی، سادهترین و مطمئنترین راز خوشبختی را پیدا خواهید کرد.
Alireza
این ویژگیها، برای بقا و ادامهٔ زندگی ناگزیر بودند. فقط قرنها امنیت و نظم میتوانست این ویژگیها را از خون ما پاک کند. حتی امروزه هم مقداری از آنها برای بقا و ادامهٔ زندگی ناگزیر است. امروز نیز مقداری از آنها برای بقای فردی و ملی ضروری است. هیچ اقتصادی نمیتواند بدون وجود انسانهای حریص سرپا بماند. و هیچ جامعهای نمیتوانست از خود دفاع کند اگر شهروندانش شیفتهٔ دوآتشهٔ صلح بودند و راهی جز آن نمیشناختند. رذیلت، فضیلتی است که به حد افراط کشانده شده. و فضیلت، رذیلتی است که به آن معتدل عمل شده باشد.
Shayan Mohammadi
باید این را هم راحت بپذیریم. باید با وجود همهٔ اینها، به طبیعت انسان بنگریم و خود را با دگرگونیهای آن - که به موازات تغییرات پیدا و پنهان طبیعی رخ میدهد - وفق بدهیم. انسان صدها هزار سال ناچار بود حریص و خشن و بیرحم باشد تا بتواند برای خود آب و غذا تهیه کند و زنده بماند. در دورانی که انسانها با کشت و زرع آشنایی نداشتند، مجبور بودند آمادهٔ شکار هر تنابندهای باشند که سر راهشان سبز میشد. وقتی شکار را میکشتند، آن را پارهپاره میکردند و تا خرخره میخوردند و خود را حسابی سیر میکردند. آخر، از کجا باید میدانستند دوباره چه زمانی چیزی برای خوردن گیر خواهند آورد. پس شکم خود را مقبرهٔ حیوانات میکردند. این اوصاف، که حالا رذیلت محسوب میشوند، آن زمان فضیلت بودند.
Shayan Mohammadi
کوپرنیک سیارهٔ ما را به ذرهای ناچیز تنزل داد، و داروین هم انواع ما را به لحظهای در زمان فروکاست. علم میگوید ما چیزی جز سطری از یک صفحه در کتاب صدها جلدی طبیعت نیستیم، و روزی حتی این سطر ناچیز هم محو خواهد شد. همهٔ شأن و منزلتی که ایمان دینی برای حیات انسان قائل بود، همهٔ نمایش پرتنشِ بازی زندهای که در آن جایزهها عبارت بود از عذاب یا پاداش ابدی، از دنیایی سراسر مادی رخت بربسته است. دنیایی که فقط ترکیبی از اتمهای مادی است که به صورت مکانیکی به هم میپیوندند تا انسانها و سیاراتی پدید بیاورند. دنیایی که در آن، پاداشها و جزاها غیرقطعی اما مرگ حتمی است. ثروت افزایش مییابد حال آنکه امید زوال پیدا میکند. در میان همهٔ آنچه ویران شده، عقلی که روزگاری مغرور و سربلند بود باقی میماند و فروتنانه در میان ویرانهها و تختهپارهها، بقایایی از ایمان الهامبخش گذشته را جستجو میکند.
Shayan Mohammadi
میخواهم بدترین چیزی را که دربارهٔ روزگارمان میتوان گفت، بگویم: ما اکنون با اوج گسترش شرارت در روی زمین مواجهایم و این پرسش پیش روی ماست که یک ذهن واقعگرا در برابر این وضعیت چگونه میتواند ایمان و اشتیاقش به زندگی انسان را حفظ کند.
ما امروزه نهتنها دردها و آلام مشترک هر عصر را تحمل میکنیم، بلکه ناخوشیهایی هم هست که مختص عصر ماست و در عصر ما به صورت انباشته درآمده. ما شاهد جنگها و ویرانیها در مقیاسی بیسابقه بودهایم. وضعیت در برخی کشورها بهمراتب بدتر بوده است. فروپاشی اخلاقی و وحشیگریهای جمعی به حدی بوده که از هرگونه نظیر خود در تاریخ فراتر رفته. و در پشت این وحشتآفرینیهای آشکار، اندوهی عمیقتر نهفته است.
از واپسین سدههای پیش از میلاد مسیح، مردمان درگیر پرسشهای فلسفی بودند و گاه احساس میکردند مورد تحقیر فلسفه قرار گرفتهاند. اما از کوپرنیک تا داروین، گسترش دانش موجب افت فزایندهٔ منزلت انسان شد.
Shayan Mohammadi
چرا اینطور است که در هر برههای، میلیونها انسان چنین مسیری را طی میکنند و میمیرند و جای خود را به میلیونها میلیون انسان دیگر میدهند که کموبیش همان مسیر را طی میکنند، تا نتیجهاش این بشود که تعبیرهای مختلف ما از این مسئله فرق زیادی با هم نداشته باشند؟
Shayan Mohammadi
آریئل دورانت: میبینی، چیزی که سعی داشتم بگویم درواقع همان نکتهای است که تو با اصطلاحات خودت گفتی: اینکه در هر برههای، میلیونها انسان به دنیا میآیند و همانطور زندگی میکنند که تو شرح دادی. با خودشان میگویند: «نمیدانم چرا؟»، «معنی زندگی را نمیفهمم»، «معنی آن را نمیفهمم.» حرف من هم همین است. از قرون وسطا تا انقلاب فرانسه، این سؤال آنقدر مبرم و سنگین بود که مردم نمیتوانستند آنها را تاب بیاورند. به همین دلیل، به فرقهها و صومعهها پناه میبردند.
گاهی تعداد کسانی که در صومعههای مختلف در سراسر مناطق مسیحی بودند تقریباً بیشتر از کسانی بود که بیرون از صومعهها زندگی میکردند. یکی از دلایلش این بود که آنها نمیتوانستند به هیچیک از این پرسشها جواب بدهند. بنابراین، در جستجوی امنیت رفتند. دنبال این رفتند که جایی امن پیدا کنند، و در این راه هر چیزی را کنار گذاشتند. نمیخواستند فکرشان را درگیر چشمانداز و تاریخ بکنند. چرا باید فکرشان را درگیر میکردند؟ آنها با ناپختگی از کنار این پرسشهای مهم رد شدند، اما آرامش داشتند. به قول خودشان، از این پرسش مزاحم «در امان» ماندند که به حکمتِ نهایی همهچیز فکر کنند.
Shayan Mohammadi
آریئل دورانت: خب، اینکه تو میگویی، یکجور «گهوارهٔ فلسفی» آدمهای منزوی است. چون من در چنین جوابی آن انرژی خفته و به خفقانافتادهٔ هر فرد را نمیبینم ـ انرژیی که قدرت عظیم اتم را آزاد میکند و به زندگی جنبش و پویایی میدهد. این انرژی، انرژی زندگی است که باید آزاد شود، و تا وقتی آزاد نشده، آرام نمیگیرد. اگر هر کس به همان شکلی که تو میخواهی، فکر فلسفی داشت و از سن بلوغ مینشست و میگفت: «فایدهاش چیست؟ اگر تلاش کنیم و دست به تغییرات خشونتآمیز بزنیم، عملاً هیچ چیزی را تغییر نمیدهیم ــ همهچیز برمیگردد سر جای اولش» این همان معنایی است که من از تقدیرگرایی فلسفه و جبر زندگی در سر دارم.
تنها چیزی که یک انسان دارد، انفجار انرژی نهفته در نهاد اوست. این، همهٔ چیزی است که دارد. همهٔ سرمایهٔ او همین انرژی عظیم است که باید آزاد شود. و مغز او فقط عذر و توجیهی برای آن انرژی است. اینکه انسان این انرژی را به کجا میفرستد، چه چیزی این انرژی را هدایت میکند و چه معبر یا راهی را این انرژی طی میکند، تقریباً هیچ پاسخ قطعی ندارد. اما این انرژی پویایی که از گهواره تا گور با بشر هست باید آزاد شود، حالا موضوع و هدفش هرچه میخواهد، باشد.
Shayan Mohammadi
ویل دورانت: اگر آنها پی ببرند که طبیعت انسان چیست ــ پی ببرند که انسان صفات خوب و بد دارد، مهربان و بیرحم است و غیره ــ متوجه میشوند که اگر مثلاً حکومتشان را سرنگون کنند، پس از ده یا پانزده سال حکومتی خواهند داشت که کموبیش دقیقاً شبیه حکومت قبلی است. چون حکومت توسط آدمها اداره میشود، با همان طبعی که امروزه آقای نیکسون یا فولبرایت دارند. حتی میتوانند بدتر باشند! در تاریخ، بدترها وجود دارد. پس همانطور که آریئل میگوید، این واقعیتهای تاریخی ممکن است ذهن آنها را کمی تیره کند و مانع کارشان شود. اما تاریخ میتواند به آنها کمک کند سودای آیندهٔ «کامل» را از سر بیرون کنند و خیال نکنند تا زمانی که کسی آن آیندهٔ کامل را برایشان به ارمغان نیاورده، باید به در و دیوار بکوبند. اگر تاریخ را بفهمند، آنوقت میتوانند خود را با شرایط زندگی وفق بدهند و تصمیم بگیرند که در حد و مرزهایی که طبیعت انسان بر ما تحمیل کرده، خوشبخت باشند.
Shayan Mohammadi
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۵۵,۰۰۰۵۰%
تومان