بریدههایی از کتاب دایی جان ناپلئون
۴٫۰
(۷۵۱)
وقتی خاطرخواهی همه چیز دنیا را، همه مال ومنال دنیا را برای او میخواهی، پنداری حاتم طایی شدی
.
آدم بزرگش از عاشقی جان بهدر نمیبرد چه برسد به بچهاش، بابامجان!
.
ما خودمان خاطرخواه نشدیم ... یعنی اونهم شدیم، خلاصه میدانیم چه بلایی است! خدا برای هیچ تنابندهای نخواد! خدا انشاءاللّه به حق پنجتن، هیچکس را به درد و مرض خاطرخواهی دچار نکند!
.
ــ به عمرم اینقدر خوشحال نبودهام. بگذار یک کمی پوزه اینها به خاک مالیده بشود! خانواده اشرافی، نوههای پلنگالسلطنه و ببرالدوله، که به کونشان میگفتند همراه ما نیا بو میدهی، حالا باید با اصغر دیزل و آسپیران غیاثآبادی همپیاله بشوند!
Farshid0032
درست است که یک پسربچه سیزدهچهاردهساله قدرتی ندارد که کاری بکند. ولی وقتی مثل آدمهای بزرگ عاشق میشود باید مثل آدمهای بزرگ برای دفاع از عشق خود کاری بکند.
Bookworm
وقتی آقاجان میبُرد با لحن خیلی جدی میگفت: «لیلی جان، میتوانی یک کاری بکنی، عزیزم؟» و لیلی خیلی معصوم میگفت بله. آن وقت آقاجان با همان لحن جدی میگفت: «از قول من از مامان خواهش کن چندتا گردو بیاورد بدهد به بابا که گردوبازی کند!»
Bookworm
قبل از اینکه زبان باز کنیم و معنی کلمات را درست بفهمیم مرتب در گوش ما خوانده بودند: تو پسری نباید گریه کنی! ... مگر تو دختری که گریه میکنی؟ ... هوهو. این پسر نیست که گریه میکند دختره ... آهای دلّاکباشی بیا سنبلش را ببر!
Bookworm
بابامجان، مگه خاطرخواهی به این آسانیها علاج میشه؟ بیپدر از هر درد و ناخوشی بدتره. دور از جون از حصبه و قولنج بدتره ...
Bookworm
طبیبی پریچهره در مرو بود
که در باغ دل قامتش سرو بود
نور
چو ماکیان به در خانه چند بینی جور
چرا سفر نکنی چون کبوتر طیار
نور
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بَرّو بحر فراخ است و آدمی بسیار ...
نور
بازویت در خدمت ولینعمتت باقی بماند!
نور
نترس، این لقمه را از گلوی تو نمیبُرند.
نور
چو در طاس لغزنده افتاد مور/رهاننده را چاره باید نه زور ...
نور
مردهها راحت ِ خدایی هستند. فقط زندهها را میاندازند توی گرفتاری ...
نور
آقات هم ماشاءاللّه خوب قالچاق میکنه ...
نور
«تو را با نبرد دلیران چه کار/تو برزگری بیلت آید به کار
نور
ــ مومنت، سانفرانسیسکو در هر حال در اروپا یا آمریکا یک بندر است ... چون کشتی دوستعلیخان نمیتوانسته در این بندر پهلو بگیرد ... حالا کشتی شکسته بوده، بندر مخروبه بوده ...
ناگهان جیغ و فریاد عزیزالسلطنه حرف اسداللّه میرزا را قطع کرد:
ــ خفه شو، شازده قراضه! ... چنان توی دهنت میزنم که دندانهایت بریزد توی حلقت!
کیان
یکی کرده بیآبرویی بسی /چه غم دارد از آبروی کسی ...
Mephisto
یکی کرده بیآبرویی بسی /چه غم دارد از آبروی کسی ...
Mephisto
حجم
۴۵۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
حجم
۴۵۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۹۶ صفحه
قیمت:
۱۵۲,۵۰۰
۷۶,۲۵۰۵۰%
تومان