بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دایی جان ناپلئون | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب دایی جان ناپلئون اثر ایرج پزشکزاد

بریده‌هایی از کتاب دایی جان ناپلئون

۴٫۰
(۷۲۶)
حتی یک لحظه از یاد چشم‌های لیلی و نگاه او نمی‌توانستم فارغ شوم و به هر طرف می‌غلتیدم و به هر چیزی سعی می‌کردم فکر کنم، چشم‌های سیاه او را روشن‌تر از آنکه واقعاً در برابرم باشد می‌دیدم.
kim luna
از کیف مادرم یک سکه یک قرانی دزدیدم و به بهانه خرید کتابچه زیر بازارچه رفتم. شمع خریدم و در سقاخانه زیر بازارچه روشن کردم: ــ خدایا! اولاً مرا ببخش که با پول دزدی شمع روشن می‌کنم. ثانیاً یا به من کمک کن که این اختلاف بین آقاجان و دایی‌جان را حل کنم یا خودت حلش کن.
Yeganeh.Rahmatii
آه! خفه بشوی مرد! پس اصلاً موضوع سانفرانسیسکو نیست؟ لوس‌آنجلس هم همان پشت است. اگر موضوع آن هم باشد بد نیست.
Zara Black
یک چیزی که توی کلّه مردم رفت دیگر مشکل است درآورد.
Zara Black
در اینجا اتفاقی افتاد. (از ذکر آن شرمنده‌ام ولی امیدوارم لزوم رعایت صحت و اصالت عذرخواه این بی‌پردگی باشد) سیامک از ترس در لباس خود ادرار کرد
کاربر ۵۹۸۸۱۶۹
صدای دوازده ضربه زنگ ساعت دیواری زیرزمین را شنیدم. خدایا نصف شب شده بود و من هنوز نخوابیده بودم. این ساعت تا یادم می‌آمد در خانه ما بود و اوّلین‌بار بود که صدای زنگ ساعت ۱۲ شب را می‌شنیدم.
کاربر ۵۹۸۸۱۶۹
مگر ممکن است آدم اینطور بدون مقدمه عاشق بشود؟
کاربر ۵۹۸۸۱۶۹
. ممکن است آدم از یک فکر احمقانه خنده‌اش نگیرد ولی دلیل نمی‌شود که احمقانه نباشد.
کاربر ۵۹۸۸۱۶۹
بعد از سال‌های طولانی در حالی که همچنان آوار عشق ناکامم را به دوش می‌کشیدم به تهران برگشتم.
Hossein shiravand
سانفرانسیسکو بهترین دوای امراض روحی است!
Hossein shiravand
واللّه، بابام‌جان ... دروغ چرا؟ ... اونکه ما دیدیم این‌جوری است که وقتی خاطر یکی را می‌خواهی.. آن وقتی که نمی‌بینیش توی دلت پنداری یخ می‌بنده ... وقتی می‌بینیش یک هُرمی توی این دلت بلند می‌شه، پنداری تنور نانوایی را روشن کردند ...
raha
خدایا! اولاً مرا ببخش که با پول دزدی شمع روشن می‌کنم. ثانیاً یا به من کمک کن که این اختلاف بین آقاجان و دایی‌جان را حل کنم یا خودت حلش کن. ولی اطمینان داشتم که خدا بین این دو راه‌حل اگر بخواهد کمکی بکند دومی را انتخاب می‌کند. این را می‌دانستم فقط راه حل اول را برای تعارف گفته بودم
Sara.A
وقتی خاطرخواهی همه چیز دنیا را، همه مال ومنال دنیا را برای او می‌خواهی
هستی
باباجان، زیاد غصه نخور! با همه اینها، باز برنده هستی که عشق را شناختی. سعادتی بردی که در عمر کوتاه آدم نصیب همه کس نمی‌شود»
هستی
اگر توی اقیانوس غرق شده باشی و در آخرین لحظه که دارد جانت با زجر و شکنجه از بدنت درمی‌رود یک نهنگ هم نجاتت بدهد به چشمت شکل ژانت مک‌دونالد می‌شود
Bertha
می‌دانی این عشق‌های بچگی و جوانی دست خود آدم نیست. باباننه‌ها بچه‌هاشان را عاشق هم می‌کنند. از روز اول همینطور شوخی‌شوخی عروس من و داماد من توی گوش بچه‌ها می‌کنند. تا یک روز که به سن عاشق شدن می‌رسی می‌بینی عاشق همان عروس بابات شدی!
Bertha
جسم آدم توی کارخانه ننه آدم درست می‌شود امّا روح آدم توی کارخانه دنیا ...
Bertha
خیلی‌ها هستند که براشان رفتن به امامزاده عبداللّه آسان‌تر از رفتن به سانفرانسیسکوست. خوب، طبیعت آدم‌هاست
Bertha
اولین بار بود که زشتی جنگ و اِشغال مملکت را حس می‌کردم. بیست روز بود که متفقین به مملکت سرازیر شده بودند.
محمد جواد
به قول ناپلئون مردان بزرگ فرزندان خطر هستند.
محمد جواد

حجم

۴۵۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۹۶ صفحه

حجم

۴۵۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۹۶ صفحه

قیمت:
۱۵۲,۵۰۰
۷۶,۲۵۰
۵۰%
تومان