بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان دو شهر | طاقچه
تصویر جلد کتاب داستان دو شهر

بریده‌هایی از کتاب داستان دو شهر

نویسنده:چارلز دیکنز
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۱۳ رأی
۴٫۱
(۱۱۳)
بهترين روزگار و بدترين ايام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ايام ظلمت بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدی. همه چيز در پيش روی گسترده بود و چيزی در پيش روی نبود، همه به سوی بهشت می‌شتافتيم و همه در جهت عکس ره می‌سپرديم ــ الغرض، آن دوره چنان به عصر حاضر شبيه بود که بعضی مقامات جنجالی آن، اصرار داشتند در اينکه مردم بايد اين وضع را، خوب يا بد، در سلسله مراتب قياسات، فقط با درجه عالی بپذيرند. پادشاهی درشت آرواره و ملکه‌ای زشت‌روی بر اريکه سلطنت انگلستان تکيه داشتند: پادشاهی درشت آرواره و ملکه‌ای زيباروی بر اورنگ شاهی فرانسه نشسته بودند و در هر دو کشور، در نظر امنای قوم از روز روشن‌تر بود که اين وضع جاودانه است.
:-)
داستان دو شهر چارلز ديکنز
eradatiano
بهترين روزگار و بدترين ايام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ايام ظلمت بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدی. همه چيز در پيش روی گسترده بود و چيزی در پيش روی نبود
سیّد جواد
اين هم حقيقتی است تلخ که حتی اشخاص بزرگ نيز اقوام تنگدست دارند.
سیّد جواد
خوب است کسانی که غمزده و بيمار عشقند، يا از غم فقدان عشق در عذابند، يا از پوچی کوی‌ها و برزن‌ها دلزده‌اند و خاصه از خرد خويش احساس ملامت می‌کنند، به فضای تار و روشن جنگل پناه برند و از آن تسکين و تسلی بجويند.
سیّد جواد
تحت هدايت و ارشاد روحانيان به چنان مدارجی از کمال رسيده بود که دست جوانی را می‌بريد و زبانش را با گازانبر از دهن بيرون می‌کشيد و وی را زنده زنده طعمه آتش می‌ساخت، به گناه اينکه در درون قطار زانو نزده و نسبت به تنی چند از کشيشان چرکين جامه که از پنجاه قدمی وی می‌گذشته‌اند مراتب احترام به جای نياورده بود.
Morteza Rahmani
بهترين روزگار و بدترين ايام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ايام ظلمت بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدی. همه چيز در پيش روی گسترده بود و چيزی در پيش روی نبود، همه به سوی بهشت می‌شتافتيم و همه در جهت عکس ره می‌سپرديم
book.lover
گاهی مواقعی که ناخوشيی طاعونی همه‌جاگير می‌شود، بعضی از ما کششی در خود نسبت به اين مرض احساس می‌کنيم و سخت مشتاقيم بر اثر ابتلای به آن از جهان برويم. همه ما اين تمايل عجيب را در خود نهفته داريم، و فقط شرايط و مقتضياتی لازم است که آن را رو کند و عيان سازد.
محمدمهدی یوسفی
ارابه‌های مرگ، با سيمای شوم و زننده خويش، تلغ تلغ‌کنان از خيابان‌های پاريس می‌گذرند. شش گردونه، مصرف شراب روزانه مادام گيوتين را حمل می‌کنند. همه هيولاهای آزمند و سيری‌ناپذير، از زمانی که بشر قدرت تخيل پيدا کرده و توانسته است تصور کند در يک واقعيت، در گيوتين، هستی واحد يافته‌اند.
~fatemeh♡
«اميدوارم به زندگی علاقه‌مند باشيد؟» «نمی‌دانم.»
nazi_sfy
شايعه‌ای در افواه افتاده بود.
Marziyeh
زندانيان به هيچ روی سنگدل و بی‌عاطفه نبودند، اين راه و رسم، زائيده شرايط زمان بود و نيز هرچند ديده می‌شد که نوعی شهامت و لااباليگری گاهی با اندک تفاوتی، بعضی را به عبث بر آن می‌داشت که گيوتين را به مبارزه بخوانند و در پای آن جان سپارند معذلک اين عمل نيز غرور و لاف گزاف محض نبود و بلکه نتيجه بيماری شديد افکار منقلب عامه بود. گاهی مواقعی که ناخوشيی طاعونی همه‌جاگير می‌شود، بعضی از ما کششی در خود نسبت به اين مرض احساس می‌کنيم و سخت مشتاقيم بر اثر ابتلای به آن از جهان برويم. همه ما اين تمايل عجيب را در خود نهفته داريم، و فقط شرايط و مقتضياتی لازم است که آن را رو کند و عيان سازد.
Gom Nam
بسيار ممنونم که اجازه فرموديد نظرتان را در اين باب استفسار کنم،
Marziyeh
اين‌قدر تو حبس بوده و تنهايی کشيده که اگه در اتاقشو باز بذارن وحشت می‌کنه، ديوونه می‌شه، و خودشو تيکه پاره می‌کنه و می‌ميره. خلاصه نمی‌تونم بگم چه بلايی ممکنه سر خودش بياره.»
Marziyeh
«اين هم حقيقتی است تلخ که حتی اشخاص بزرگ نيز اقوام تنگدست دارند.»
Marziyeh
ولی در حقيقت، در آن ايام اعدام در هر حرفه و پيشه‌ای داروی رايج زمان بود و طبيعی است از نظر تلسن و نيز از نظر قوه مقننه، مرگ داروی طبيعی بود، و لذا مجازات کسی که سند جعل می‌کرد، يا اسکناس قلب به جريان می‌انداخت، يا به‌طور غير مجاز نامه‌ای را می‌گشود، يا دله‌دزدی که چهل شلينگ و شش پنس می‌دزديد، يا بيکاری که اسبی را دم در نگه می‌داشت و با آن فرار می‌کرد، يا کسی که يک شلينگ پول قلب می‌ساخت، و بالاخره هر کسی که سه‌چهارم نت‌های يک گام کامل جنايت را به نوا درمی‌آورد، اعدام بود. نه اينکه اعدام و مرگ در امر جلوگيری از اين حوادث سودمند بود، نه ــو شايد بی‌مناسبت نباشد بگويم که درست عکس اين بودــ منتها چيزی بود که به هرحال به ناراحتی و دردسر قضيه خاتمه می‌داد و چيزی باقی نمی‌گذاشت
Morteza Rahmani
اگر در لحن صدايم شباهتی با صدايی که يک وقتی زمزمه آن به گوش شما چون نوای موسيقی بود حس می‌کنيد گريه کنيد! اگر در لمس گيسوان من چيزی را احساس می‌کنيد که خاطره سرِ محبوبی را به ذهنتان دعوت می‌کند که يک وقتی، آنگاه که جوان و آزاد بوديد، بر آغوشتان می‌آسود در غم آن گريه کنيد، گريه کنيد!
باران
ژاک، اگه می‌خوای گربه آرزومند و تشنه شير باشه راه درستش اينه که شيرو بهش نشون بدی.
salomeh
«در پيش روی خود بارساد و کلای و دفارژ، و «انتقام» و اعضای هيئت منصفه و قاضی و انبوهی از بيدادگران جديد را که بر نعش ستمگران قديم بپا خاسته‌اند می‌بينم که با همين وسيله کيفر، پيش از آنکه استعمال آن منسوخ شود، هلاک می‌گردند.
Mohadese
توسل و التماس به او بيهوده بود، چون نسبت به خويشتن هم عاری از احساس رحم و عطوفت بود.
Mohadese

حجم

۴۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

حجم

۴۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد