مادرت چه میکند؟
- بیکار شد، آقا. دیروز دندانهای جلوش افتاد و بیکار شد.
خوب که جویا شدم، معلوم شد که مادرش برای مش باقر، تاجر خشکبار ده، کار میکرده. کارش خندان کردن پسته بوده. پستههای دهان بسته را با دندان باز میکرده. روزی بیست و پنج ریال هم میگرفته. پس از سالها کار، دندانهایش ریخته و بیکار شده.
محسن سفیدگر
«سخته، خیلی سخته، اما تحمل میکنم، صبر میکنم، صبر کوچک خدا چهل ساله. یک مرتبه باید تکانشان بدهم، تکان سخت، که سکته بکنند. بی ناموسها.»
کاربر ۴۳۴۳۱۶۹
ای متکا، دین و گناه سه راه دار و سه جاهدار و سه گمرکچی به گردنت اگر صُب زود بیدارمان نکنی
محسن سفیدگر
آدم بدبخت، خواب دیدنش هم بدبختیه.
محسن سفیدگر
«سخته، خیلی سخته، اما تحمل میکنم، صبر میکنم، صبر کوچک خدا چهل ساله. یک مرتبه باید تکانشان بدهم، تکان سخت، که سکته بکنند. بی ناموسها.»
کاربر ۴۳۴۳۱۶۹