بریدههایی از کتاب مادر شصت دقیقه ای
۴٫۶
(۱۵)
(کمی بعد از تولد) هیچچیز مرا برای شوک اولین دیدارمان آماده نکرده بود. آخر مگر چند بار پیش میآید کسی را برای اولین بار ملاقات کنی که میدانی عاشقانه او را دوست خواهی داشت؟ او که بود؟ آیا او را دوست خواهم داشت؟ آیا او مرا دوست خواهد داشت؟ میدانستم که برایم بسیار دوستداشتنی خواهد بود، اما نمیتوانستم این احساس ترسناک را از خود برانم که نکند او مرا نپذیرد؟ برای او، من که بودم؟ آیا همهٔ آنچه که او میخواست، بودم؟
mahsa
یک مادر چه حرفی بهتر از این میتواند به فرزندش بگوید: «و قول میدهم همچنان که بزرگ میشوی همراهت بمانم با درک، با تشویق و با انضباط و همدلی
mahsa
«ناخودآگاه.» نمیدانم منظورش اصول آموزشی بود یا آنچه که در چهره من میدید. ادامه داد: «همه اینها وارد ذهن کوچک او میشود و بعد بیرون میزند.»
mahsa
من یک مادرم. من مادر کاملی نیستم. مدتهاست که یاد گرفتهام کامل بودن، بیش از حدّ تحمل است. من فقط یک مادرم. مادری هستم با استعدادها، امیدها و خواستههایی که ارتباطی با دو فرزندم ندارند. اما بدون تردید تنها در قلمرو مادری است که میتوانید شادترین خندهها و عمیقترین اندوه مرا پیدا کنید. در آنجاست که میتوانید بزرگترین غرور و ماندگارترین ترسهایم را کشف کنید.
mahsa
جرالد فورد، رییسجمهور آمریکا گفته است: «ممکن است که شما مقام مهمی داشته باشید، اما وقتی دورانتان سپری شود، دنیا فراموشتان خواهد کرد.» اما این حقیقت دربارهٔ مادران صدق نمیکند؛ فرزندانتان تا ابد شما را به یاد خواهند داشت.
mahsa
من میخواهم با هم بخندیم و میخواهم همه مادران فریاد بزنند: «خدا را شکر که تنها نیستم.» میخواهم مادران تنها تشویق شوند و گوشهگیری نکنند. میخواهم مادرانی که شکستخوردهاند، الهام بگیرند و بالاتر از همه اینها میخواهم مادران احساس کنند که سربلند و مورد احترامند.
mahsa
تمام زندگیام شده بود احساس ملالآور عادتهای یکنواخت زندگی که به نظر میرسید با دلپیچههای قولنج نوزادم بدتر هم میشود. این دلدردها هر شب از ساعت یازده تا سه صبح تکرار میشد. یک شب که سعی میکردم با راه رفتن، نوزادم را آرام کنم اشکهایم بیاختیار سرازیر شدند. کمکم با این واقعیت روبهرو میشدم که شوخی تمام شده، بازی به آخر رسیده و ما دیگر «خالهبازی» نمیکنیم. و حقیقت همچون ضربهای گیجکننده بر من فرود آمد.
mahsa
کیست آنکه چون بر زمین میافتم
به سویم میشتابد تا یاریام کند
آن که زیباترین قصهها را برایم میگوید
و برای التیام زخمهایم
بر آنها بوسه میزند؟
او مادر من است.
mahsa
فرزند شما در هر سنی که باشد، به نظر میرسد والد بودن هیچگاه به انتها نمیرسد.
مریم
طی چند روز آینده، یکبار سری به اتاق خواب بچههایتان بزنید و از قفسه کتابشان نسخهٔ کهنهشدهٔ «بهترین قصهها برای بچهها» را برداشته و در آن قصه «لباس جدید امپراتور» را پیدا کنید. قهوهای برای خودتان درست کنید و شروع کنید به خواندن. وقتی به آنجا رسیدید که پسربچه فریاد میزند: «پادشاه لخت است!» آن صداقت را جرعهجرعه بنوشید و بگذارید که در عمق جانتان نفوذ کند. قهوه را زمین بگذارید، به خیابان بدوید و فریاد بزنید: «مادر بودن سخت است!»
احسان رضاپور
خود را با خواستههای دیگران وفق دادن کار طاقتفرسایی است.
ماهلین
حکمت در ۶۰ ثانیه
- والد بودن، حرفهای تماموقت است. خودتان را در سالهای نوجوانی آنها از پا در نیاورید. آنوقت در چهل سالگیشان چه کسی از آنها مراقبت خواهد کرد؟
- هرگز فرصتی را برای خواندن داستان برایشان از دست ندهید.
آن روز خیلی زود از راه میرسد که به شما بگویند: «نه. ممنون، امشب نه.»
- همه تحسینها و همه سرزنشهایتان را یکجا خرج نکنید.
- زندگی دیگری، جدا از زندگی بچههایتان داشته باشید. اگر خود را یکسره وقف آنها کنید، کمتر به آنها نفع رساندهاید.
fatemeh
حکمت در ۶۰ ثانیه
- والد بودن، حرفهای تماموقت است. خودتان را در سالهای نوجوانی آنها از پا در نیاورید. آنوقت در چهل سالگیشان چه کسی از آنها مراقبت خواهد کرد؟
- هرگز فرصتی را برای خواندن داستان برایشان از دست ندهید.
آن روز خیلی زود از راه میرسد که به شما بگویند: «نه. ممنون، امشب نه.»
- همه تحسینها و همه سرزنشهایتان را یکجا خرج نکنید.
- زندگی دیگری، جدا از زندگی بچههایتان داشته باشید. اگر خود را یکسره وقف آنها کنید، کمتر به آنها نفع رساندهاید.
fatemeh
حکمت در ۶۰ ثانیه
- والد بودن، حرفهای تماموقت است. خودتان را در سالهای نوجوانی آنها از پا در نیاورید. آنوقت در چهل سالگیشان چه کسی از آنها مراقبت خواهد کرد؟
- هرگز فرصتی را برای خواندن داستان برایشان از دست ندهید.
آن روز خیلی زود از راه میرسد که به شما بگویند: «نه. ممنون، امشب نه.»
- همه تحسینها و همه سرزنشهایتان را یکجا خرج نکنید.
- زندگی دیگری، جدا از زندگی بچههایتان داشته باشید. اگر خود را یکسره وقف آنها کنید، کمتر به آنها نفع رساندهاید.
fatemeh
حکمت در ۶۰ ثانیه
- والد بودن، حرفهای تماموقت است. خودتان را در سالهای نوجوانی آنها از پا در نیاورید. آنوقت در چهل سالگیشان چه کسی از آنها مراقبت خواهد کرد؟
- هرگز فرصتی را برای خواندن داستان برایشان از دست ندهید.
آن روز خیلی زود از راه میرسد که به شما بگویند: «نه. ممنون، امشب نه.»
- همه تحسینها و همه سرزنشهایتان را یکجا خرج نکنید.
- زندگی دیگری، جدا از زندگی بچههایتان داشته باشید. اگر خود را یکسره وقف آنها کنید، کمتر به آنها نفع رساندهاید.
fatemeh
من ظاهر تو را می پذیرم
یکی از بزرگترین فشارهایی که در جوامع مدرن روی بچهها وجود دارد، ظاهر آنهاست. در میان انبوه بیماریهایی که امروز بلای جان جوانان شده است، بیشترین آنها مربوط به اختلالات تغذیهای از جمله بیاشتهایی عصبی و «بولمیا» است . در مطالعهای که روی دو هزار دختر بین سنین یازده تا هجده سال انجام گرفت، از آنها سؤال شد: «بیشترین چیزی را که دلتان میخواهد میتوانستید در خود تغییر دهید، چیست؟» پنجاه و نه درصد آنها به جنبههایی از ظاهر فیزیکی خود اشاره کردند و تنها چهاردرصد خواهان تواناییهای بیشتر بودند. در یک مطالعه دیگر از بچهها خواسته شد این جمله را تکمیل کنند: «ای کاش من ... بودم.» اکثر پسرها جواب دادند: «بلندتر» و پاسخ دخترها «لاغرتر» بود.
muhammadreza
از خندیدن که بگذریم، نقش «زیبایی» در بعضی از این داستانهای عامهپسند و آنچه را که میخواهند به بچههایتان بگویند، بررسی کنید. «جوجه اردک زشت» مثال خوبی است. ابتدای آن امیدبخش است؛ این جوجه اردک با الگوهای رایج مطابقت نمیکند و طرد شده است. اما برای فائق آمدن بر آن چه میکند؟ آیا با به کار بردن استعدادهای دیگرش میخواهد خود را نشان دهد و یا تنها با تکیه بر شخصیتش به پیروزی برسد؟ نه. او این کار را با خوشگل شدن انجام میدهد. درون آن جوجه اردک زشت یک قوی زیبا منتظر ظهور است. چه تعداد کودک هر روز صبح در آینه نگاه کردهاند و از خود پرسیدهاند چقدر طول خواهد کشید تا قوی درون آنها خود را نشان دهد
ketab baz**
در حقیقت فشارهای اجتماعی پدیدهای هستند که همه ما ـ که دلمان برای پذیرفته شدن لک میزند ـ را نیز تحت تأثیر قرار داده است. چه چیز دیگری میتواند میلیونها نفر را وادار کند به اندازه گنجشک غذا بخورند، خودشان را روی تردمیلها شکنجه بدهند و انواع عملهای جراحی پلاستیک را برای تغییر شکل و یا کشیدن پوست خود برای جوانتر شدن انجام دهند؟ کسی ما را قانع کرده است که جوانی و نوع خاصی از زیبایی باعث میشود پذیرفته شویم و آنچه را که ما تقریباً به اندازه زندگی خواهان آن هستیم، پذیرفته شدن است.
یکی از بزرگترین خدماتی که میتوانیم برای کودکان خود انجام دهیم، این است که آنها را با این باور به سوی دوران بزرگسالی رهسپار کنیم که حداقل والدینشان آنها را به خاطر آنچه که هستند میپذیرند. در بخش بعدی به دو روشی میپردازیم که به وسیله آنها کودکان تشخیص میدهند آیا آنگونه دوستشان دارند یا نه.
muhammadreza
آیا ارزش دوست داشته شدن را دارم؟
از کجا پی میبریم که آیا دوستداشتنی و با ارزش هستیم یا نه؟ پاسخ این است که ما توسط دنیای بیرون به این ادراک میرسیم ـ از سوی دیگران ـ بهخصوص از سوی کسانی که دوستشان داریم و برایشان احترام قائلیم. آنچه زندگی را سخت میکند، این است که اغلب وقتی اعتماد به نفس ما از هر زمانی شکنندهتر است، همسالان ما هم در آزاررسانترین سن خودشان هستند. آنها در روزی که به ما تعلق دارد و ما در آن روز هشت ساله میشویم چه آوازی برایمان میخوانند؟
تولدت مبارک
تو مال باغ وحشی
صورتت مثل میمونه
تولدت مبارک
من شک دارم بتوان این بیرحمی را در بچهها تغییر داد، اما زندگی با پدر و مادر باید فرق داشته باشد.
فائزه
سنجاب و همهچیز، یکراست به خانه میرود و همه آن بیسکویتها را خودش میخورد.
فائزه
حجم
۱۲۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۱۲۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
قیمت:
۳۱,۸۰۰
تومان