بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۳)
«مایهٔ تأسف است که گلهای جنگلی را جمع کنیم. آنها نیمی از افسون خود را به دور از سوسوی نور سبز طبیعت از دست میدهند. برای لذتبردن از گلهای جنگلی، باید آنها را تا زیستگاههای دورافتادهشان دنبال کنیم، با تماشایشان به وجد آییم و بعد درحالیکه دائم به پشت سر خود نگاه میاندازیم، آنها را ترک کنیم و تنها یاد عطر و ملاحت افسونگر آنها را با خود ببریم.»
Dear Moon
ولنسی سیسی را نزدیک خودش نگه داشت. ناگهان خوشحال شده بود. یک نفر اینجا بود که به او احتیاج داشت؛ یک نفر که ولنسی میتوانست کمکش کند. دیگر وجودش غیرضروری نبود. چیزهای قدیمی از بین رفته بودند و همه چیز جدید شده بود.
Dear Moon
دختری ظریف مانند شکوفه، با موهای طلایی نرم و چشمهای آبی بزرگ زیبا و اجزای صورتش روشن و تقریباً رنگپریده بودند. الآن بهقدری تغییر کرده بود که ولنسی شوکه شد. یعنی این همان سیسی دوستداشتنی بود؛ این موجود کوچک بیچاره که شبیه به یک گل شکستهٔ بیجان بود؟ اشکهایش تمام زیبایی چشمانش را ربوده بودند؛ چشمانش در صورت تحلیلرفتهاش خیلی بزرگ، غولپیکر، جلوه میدادند. آخرین باری که ولنسی سیسیلیا گی را دیده بود، آن چشمهای بینور غمبار، دریاچههای آبیرنگ زلال و مرموزی بودند که با شادمانی میدرخشیدند. تضاد بین این دو بهقدری دردناک بود که چشمهای خود ولنسی پر از اشک شد. کنار سیسی زانو زد و بازوهایش را دور او حلقه کرد.
Dear Moon
اینجا نسیم ملایم و خنکی که بر چمنهای حاشیهٔ جاده میوزید، چهرهاش را با قطرات شبنم نوازش میداد. اوه، عاشق نسیم بود! چهچهٔ خوابآلود سینهسرخها از صنوبرهای کنار راه به گوش میرسید و رد خفیفی از عطر حنا در هوای مرطوب پیچیده بود. ماشینهای بزرگی در نور ارغوانی شفق از کنارش میگذشتند، سیل مسافرین تابستانی به موسکوکا همین الآن هم شروع شده بود، اما ولنسی به هیچکدام از سرنشینانشان حسودی نمیکرد. درست است که کلبههای موسکوکا جذاب بودند، اما در افق ورای آنها، بر فراز منارهٔ صنوبرها، قصر آبی او قد علم کرده بود. گرد سالها، عادتها و ترسهای قدیمی را از وجود خود تکاند. اجازه نمیداد او را آشفته کنند.
Dear Moon
"سیسی گی دارد میمیرد و مایهٔ ننگ و شرمندگی است که در یک جماعت مسیحی هیچکسی نیست که موقع مرگ کاری برایش انجام بدهد. هر چیزی هم که بوده و هر کاری هم که کرده، بالأخره یک انسان است."
Dear Moon
"من فکر نمیکنم سیسی دختر بدی بوده، اما اگر هم بوده، برایم مهم نیست."
Dear Moon
اما زیبایی گریزان و ظریف است و اگر روحش با عشق و مهربانی حفظ نشود، رنگ میبازد. هنگام ظهور مصیبت، علاقه و تأسف مردم مانع از این نشد که مثل گربههای گرسنه او را تکهتکه نکنند.
Dear Moon
زندگیاش منظرهٔ رنگارنگ و پرهیجانی از حماقتها، ماجراجوییها، دلاوریها، خوشاقبالیها و بداقبالیها بود.
Dear Moon
با وجود نسیم سوزناک این ماه ژوئن سرد که عمهایزابل را مطمئن کرده بود زمانه دارد عوض میشود، ولنسی جسورانه روی پلهها نشست. برایش مهم نبود که سرما بخورد. نشستن روی پلهها، در آن دنیای سرد زیبای دلانگیز و چشیدن طعم آزادی مسرتبخش بود. ریههایش را با باد تازهٔ دوستداشتنی پر کرد و درحالیکه به حرفهای ایبل پرسروصدا گوش میداد، آغوشش را به روی باد باز کرد و موهایش را به دست آن سپرد.
Dear Moon
حالا، سرزنشکردن یا درخواست کردن یا دستوردادن فایده ندارد، عموبنجامین!
Dear Moon
اگرچه شما همه فکر میکنید که یکدفعه دیوانه شدهام. خب، اینجوری نیست! فقط از اینکه برای راضیکردن دیگران زندگی کنم، خسته شدهام و تصمیم گرفتهام که خودم را راضی نگه دارم.
Dear Moon
آرزومندانه گفت: «ایکاش قبل از اینکه بمیرم، بتوانم فقط یک تپهٔ خاک کوچک برای خودم داشته باشم.»
Dear Moon
باد مرطوب زیبایی که بر فراز درختان سرکش سرسبز میوزید، مثل یک دوست مهربان و عاقل قدیمی صورتش را نوازش کرد.
Dear Moon
اگر مرگ آنی و بدون درد به سراغش میآمد، مشکلی نبود. ولی چنین مرگ دردناکی!
Dear Moon
وقتیکه ذهنش به کار افتاد، از خودش پرسید که چه احساسی دارد آدم یک نفر را داشته باشد که با او همدردی کند، یک نفر که واقعاً اهمیت بدهد، که حتی اگر هیچ کار دیگری هم نمیکند، فقط دستش را محکم نگه دارد. یک نفر که فقط بگوید: «میدانم. ترسناک است، شجاع باش! خیلی زود خوب میشوی!
Dear Moon
«توی دنیا تنها چیز قابلاطمینان جدول ضرب است.»
Dear Moon
نمیخواهم ساکت باشم. تمام زندگیام ساکت بودهام. اگر بخواهم، جیغ میکشم.
Dear Moon
«ظاهراً آدمهایی که از گربهها خوششان نمیآید، همیشه فکر میکنند دوست نداشتن آنها تقدس خاصی دارد.»
Dear Moon
ولنسی گفت: «اوه، ولی میدانید، ما همه مردهایم، تمام خاندان استیرلینگ. بعضیهامان دفن شدهایم و بعضیهامان نه، حدأقل نه هنوز. تنها فرقمان همین است.»
Dear Moon
عموبنجامین غرولند کرد: «به نظر من زده به سرش. اگر هم خلاف این است، باید کتک بخورد. بله، کتک!»
دخترعمه استیکلز با اضطراب گفت: «نمیشود کتکش بزنیم. بیست و نه سالش است!»
ولنسی که این مکالمه به گوشش رسیده بود، گفت: «پس بیست و نه ساله شدن حدأقل این یک مزیت را دارد.»
Dear Moon
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان