بریدههایی از کتاب قصر آبی
۴٫۵
(۷۴۴)
دارد میمیرد. هر کاری هم که کرده، خدا یا ابلیس به حد کافی مجازاتش کرده. دیگر لازم نیست شما هم کمک کنید. بارنی اسنیث هم تنها گناهش این است که تنها زندگی میکند و سرش به کار خودش است. به نظر میآید میتواند بدون شما زندگیاش را سر کند. که البته در دستگاه "خودبرتربینی" حقیرتان یک گناه نابخشودنی به شمار میآید.»
n.l.r
«فردا وظایف خودش را به همراه میآورد.»
n.l.r
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد.
n.l.r
لحظهای که یک زن متوجه میشود هیچ دلیلی برای زندگیکردن ندارد، نه عشق، نه وظیفه، نه هدف و نه امید، لحظهای به تلخی مرگ است.
سبزَک
بود. آینده را هم تا آنجا که میتوانست ببیند، مطمئناً قرار بود به همین منوال سپری کند تا اینکه درنهایت به برگ کوچک پژمرده و تنهایی بر شاخهای از درختی زمستانی تبدیل شود.
سبزَک
"اگر بتوانید با کسی نیم ساعت در سکوت بنشینید و بااینحال کاملاً راحت باشید، میتوانید با آن شخص دوست بشوید. اگر نمیتوانید، هرگز دوست یکدیگر نمیشوید و نیازی نیست در این راه وقت تلف کنید."»
Bluelily
ساعت سه صبح بود؛ معقولترین پربارترین و منفورترین زمان برای محاکمهٔ خود. اما گاهیاوقات ما را آزاد میکند.
گفت: «تمام عمرم سعی کردهام بقیه را راضی کنم و شکست خوردم. بعد از این خودم را راضی میکنم! دیگر هیچوقت به چیزی تظاهر نمیکنم. تمام عمرم با دروغ و تظاهر و طفرهرفتن زندگی کردهام. گفتن حقیقت چه نعمت بزرگی است! ممکن است نتوانم خیلی از کارهایی را که میخواهم، بکنم، ولی دیگر هیچ کاری را که نخواهم، نمیکنم.
Bluelily
در زندگی هر زن ساعت مخصوصی وجود دارد که اگر پیدایش کند، تا آخر عمر خوشحال خواهد بود. اگر فقط بتوانم آن یک ساعت را پیدا کنم، با آرامش میمیرم."
Bluelily
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
Bluelily
بارنی قسم میخورد: «یک بشقاب سیب، آتش شومینه و یک کتاب خوب برای خواندن جایگزین خوبی برای بهشت است.»
realarezu
هولمز میگوید که رنگ اندوه "صفحات پیشین زندگی را هم آلوده میکند"،
realarezu
«هیچ آزادی مطلقی روی زمین وجود ندارد. فقط نوع محدودیتهاست که متفاوت و نسبی هستند. تو الآن احساس میکنی آزادی، چون از یک محدودیت فوقالعاده غیرقابلتحمل فرار کردهای. ولی واقعاً همینطور است؟ تو عاشق من هستی و این یک محدودیت است.»
realarezu
«"اگر مرگی در کار نبود، چه کسی میتوانست زندگی را تحمل کند؟"»،
realarezu
«مایهٔ تأسف است که گلهای جنگلی را جمع کنیم. آنها نیمی از افسون خود را به دور از سوسوی نور سبز طبیعت از دست میدهند. برای لذتبردن از گلهای جنگلی، باید آنها را تا زیستگاههای دورافتادهشان دنبال کنیم، با تماشایشان به وجد آییم و بعد درحالیکه دائم به پشت سر خود نگاه میاندازیم، آنها را ترک کنیم و تنها یاد عطر و ملاحت افسونگر آنها را با خود ببریم.»
realarezu
«ترس گناه اصلی است. تقریبا تمام شرهای دنیا ریشه در این دارند که یک نفر از چیزی میترسد. ترس یک افعی لغزان سرد است که به دور آدم چمبره میزند. زندگی با ترس وحشتناک و مهمتر از همه، خفتبار است.»
zeynab
"من فقط یک زندگی دستدوم داشتهام. تمام احساسات عالی زندگی بیتفاوت از کنارم گذشتهاند. حتی عزادار هم نشدهام. و واقعاً هیچوقت عاشق کسی بودهام؟ واقعاً عاشق مادر هستم؟ نه، نیستم! شرمآور باشد یا نه، حقیقت همین است. من او را دوست ندارم، هیچوقت نداشتهام. بدتر از آن، حتی از او خوشم هم نمیآید. پس هیچچیزی راجع به هیچ نوع عشقی نمیدانم. زندگیام خالی بوده، خالی. هیچچیزی از خالیبودن بدتر نیست. هیچچیز!"
Hanul
«جان فاستر میگوید: "اگر بتوانید با کسی نیم ساعت در سکوت بنشینید و بااینحال کاملاً راحت باشید، میتوانید با آن شخص دوست بشوید. اگر نمیتوانید، هرگز دوست یکدیگر نمیشوید و نیازی نیست در این راه وقت تلف کنید.
Shiva
«عاشقت باشم! دختر، تو توی اعماق قلبم جا داری! آنجا مثل یک گوهر از تو نگهداری میکنم. مگر به تو قول نداده بودم که هیچوقت به تو دروغ نگویم؟ عاشقت باشم! با تمام وجود عاشقت هستم. قلب، روح، مغز. بندبند روح و وجودم در اشتیاق شیرینی تو میسوزد. برای من هیچکس دیگری بهجز تو در این دنیا وجود ندارد، ولنسی!»
اژدهای کوچک
«واقعاً قشنگ میخندی. فقط شنیدن صدای خندهات باعث میشود من هم دلم بخواهد بخندم. خندهات حالت خاصی دارد، انگار که کلی چیز بامزهٔ دیگر هم پشتش پنهان شده که حاضر نیستی آنها را رو کنی. قبل از اینکه به میستاویس بیایی هم، همینجوری میخندیدی، مهتاب؟»
اژدهای کوچک
«واقعاً قشنگ میخندی. فقط شنیدن صدای خندهات باعث میشود من هم دلم بخواهد بخندم. خندهات حالت خاصی دارد، انگار که کلی چیز بامزهٔ دیگر هم پشتش پنهان شده که حاضر نیستی آنها را رو کنی. قبل از اینکه به میستاویس بیایی هم، همینجوری میخندیدی، مهتاب؟»
اژدهای کوچک
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۴۸٫۹ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
۸۱,۰۰۰۴۰%
تومان