بیرون بیمارستان هنوز جنگ در جریان بود. آدمها دیوانه میشدند و مدال میگرفتند. سرتاسر دنیا، پسران تمام طرفهای درگیر بر سر چیزی جان میدادند که به آنها گفته شده بود وطنشان است، و بهنظر نمیرسید که برای کسی هم مهم باشد، دستکم برای خود این پسرانی که جان جوانشان را از کف میدادند. پایانی هم به چشم نمیخورد.
شراره
یوساریان خلبان بمبافکنی بود که تنزل درجه پیدا کرده بود چون به فلانش هم نبود که به هدف زده یا نه. او تصمیم گرفته بود تا ابد زنده بماند یا در تلاش برای زنده ماندن کشته شود، و تنها مأموریتش این بود که هربار بالا میرود زنده برگردد پایین.
zohreh
او مردی خودساخته بود که عدمِموفقیتش را مدیون هیچکس نبود.
zohreh
از دست دادن پول کار راحتی نبود. چندین ماه کار سخت و برنامهریزی دقیقاً اشتباه میطلبید.
zohreh
سرتاسر دنیا، پسران تمام طرفهای درگیر بر سر چیزی جان میدادند که به آنها گفته شده بود وطنشان است، و بهنظر نمیرسید که برای کسی هم مهم باشد، دستکم برای خود این پسرانی که جان جوانشان را از کف میدادند. پایانی هم به چشم نمیخورد.
zohreh
از فرط وطنپرستی به این نتیجه رسیده بود که آدمهای ثروتمند ــ افراد شایسته ــ باید حق رأی بیشتری به نسبت علافها، فاحشهها، جنایتکارها، فاسدها، ملحدها و افراد ناشایست ــ آدمهای بیپول ــ داشته باشند.
zohreh
ایتالیا قرنهاست که داره تو جنگها میبازه، بااینحال ببین چهقدر معرکه عمل کردهیم. فرانسه جنگها رو میبره و همیشه در وضعیت بحرانه. آلمان میبازه و موفق میشه. به تاریخ اخیرمون نگاه کن. ایتالیا جنگ توی اتیوپی رو برد و بلافاصله افتاد توی دردسرهای جدی. پیروزی چنان توهم دیوانهواری از عظمت به
nostalgia
همهچیز را دربارهٔ ادبیات میدانست جز اینکه چهطور از آن لذت ببرد.
nostalgia
سرتاسر دنیا، پسران تمام طرفهای درگیر بر سر چیزی جان میدادند که به آنها گفته شده بود وطنشان است، و بهنظر نمیرسید که برای کسی هم مهم باشد، دستکم برای خود این پسرانی که جان جوانشان را از کف میدادند.
رها
«حتماً جون میکنن تا هرجورشده پیدات کنن. حتا اگه پیدات هم نکنن، این دیگه چهجور راه و روشیه برای زندگی؟ همیشه تنها میمونی. هیچکس طرفت نیست، و همیشه این خطر وجود داره که بهت خیانت کنن.»
«همین الانم دارم اینجوری زندگی میکنم.»
یونا