بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پاریس جشن بیکران | صفحه ۵ | طاقچه
کتاب پاریس جشن بیکران اثر ارنست همینگوی

بریده‌هایی از کتاب پاریس جشن بیکران

امتیاز:
۳.۴از ۳۷ رأی
۳٫۴
(۳۷)
وقتی از خوردوخوراکت می‌زنی، لازم است بیش از پیش به خودت برسی تا زیادی به گرسنگی نیندیشی. گرسنگی انضباط خوبی است و از آن، چیز یاد می‌گیری. تا وقتی مردم از این قضیه چیزی نفهمیده‌اند، از آنها پیشی.
Dreamer
وقتی از کار مسابقه‌ها دست شستم خوشحال بودم، امّا خلئی به جا مانده بود. آن هنگام بود که پی بردم هرچیزی، چه خوب و چه بد، وقتی قطع شود خلئی باقی می‌گذارد. امّا اگر بد باشد خلأ به خودی خود پر می‌شود و اگر خوب باشد فقط می‌توان آن را با چیز بهتری پر کرد.
Dreamer
بامدادان بهاری از صبح زود کار می‌کردم، در حالی که همسرم هنوز خواب بود. پنجره‌ها چارطاق باز بودند و سنگفرش باران‌خورده خیابان داشت خشک می‌شد. آفتاب، چهره خیس خانه‌ها را که رودرروی پنجره داشتند می‌خشکاند. مغازه‌ها هنوز بسته بودند.
Dreamer
کسی که کار مورد علاقه‌اش را می‌کند و از طریق آن راضی می‌شود، کسی نیست که از فقر در رنج باشد.
Dreamer
وقتی با کتاب‌ها به خانه رسیدم، از جای محشری که پیدا کرده بودم به همسرم گفتم. گفت: «ولی تاتی، باید همین بعدازظهر بروی و پولشان را بدهی.» البته، می‌روم. هردو با هم می‌رویم. و بعد، از کنار رودخانه و از خیابان ساحلی قدم زنان برمی‌گردیم. بیا برویم خیابان سن و نگاهی به نمایشگاه‌ها و ویترین مغازه‌ها بیندازیم. حتماً. هرجا که بخواهی قدم می‌زنیم و می‌توانیم به کافه تازه‌ای که تویش نه ما کسی را بشناسیم و نه کسی ما را بشناسد برویم و یک لیوان بنوشیم. می‌توانیم دو لیوان بنوشیم. بعد هم می‌رویم جایی می‌نشینیم و غذا می‌خوریم. نه. فراموش نکن که باید پول کتاب‌فروشی را بدهیم. برمی‌گردیم خانه و همین‌جا غذا می‌خوریم و دلی از عزا درمی‌آوریم و از آن تعاونی که از پنجره پیداست و قیمت شراب بن را روی پنجره‌اش نوشته شراب می‌خریم و می‌نوشیم. بعد کتاب می‌خوانیم و به تخت می‌رویم و عشقبازی می‌کنیم. هرگز هم عاشق هیچ‌کس غیر از خودمان نمی‌شویم. نه. هرگز.
Dreamer
در آن زمان ایمان داشتم که کار می‌تواند تقریباً هردردی را درمان کند، و هنوز هم ایمان دارم.
Dreamer
دعوتش را پذیرفتم و به رفتن به استودیویش عادت کردم، و او همیشه از آن الکل طبیعی‌اش به من می‌داد و همیشه تعارف می‌کرد که لیوانم را دوباره پر کنم، و من تابلوها را تماشا می‌کردم و با هم حرف می‌زدیم. تابلوها هیجان‌انگیز بودند و گفتگو هم بسیار خوب بود. بیشتر او حرف می‌زد و از تابلوهای مدرن و نقاش‌ها ــ بیشتر به عنوان آدم‌های معمولی تا نقاش ــ و از کارش می‌گفت. چندین جلد دستنوشته‌اش را که دوستش روزانه تایپ می‌کرد نشانم داد.
Dreamer
می‌گفت: «می‌توانید جای لباس خریدن تابلو بخرید، به همین سادگی. کسی که پولش از پارو بالا نرود نمی‌تواند هردوِ اینها را داشته باشد. به لباس توجهی نکنید و به مد روز ابدآ اعتنایی نداشته باشید و لباس‌های راحت و بادوام بخرید و پول لباس را برای خرید تابلو کنار بگذارید.»
Dreamer
داستان خوبی است. مسئله سر این نیست. ولی ایناکروشابل است، یعنی مثل تابلویی است که یک نقاش بکشد و نتواند وقتی نمایشگاهی دایر می‌کند آن را آویزان کند و خریداری هم نخواهد داشت، چون آنها هم نمی‌توانند آویزانش کنند.
Dreamer
در آن اتاق، به این نتیجه رسیده بودم که باید درباره هرچیزی که می‌دانم داستانی بنویسم. تمام مدت که در حال نوشتن بودم می‌کوشیدم همین کار را پیش ببرم، و این انضباطی خوب و خشک بود. در همین اتاق بود که آموختم از لحظه‌ای که دست از نوشتن برمی‌دارم تا فردای آن روز که دوباره کارم را از سر می‌گیرم به هیچ کجای نوشته‌ام فکر نکنم. به این ترتیب امیدوار بودم که ناخودآگاهم بتواند روی داستان کار کند و در عین حال بتوانم به مردم گوش فرا دهم و به هرچیزی که می‌خواهم توجه کنم؛
Dreamer

حجم

۱۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۸۰٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان