هیچوقت، هیچوقت زمان بهتندی لحظههایی که کنار او هستم، نمیگذرد.
n re
امّا چهطور از چیزی که وسط سینهٔ خودم خانه کرده، فرار کنم؟
*Zahra*
بدبختی بزرگِ زندگی، مردن نیست. دوستنداشتن است. بدبختی بزرگِ زندگی پیدانکردن آدمهایی است که بتوانی تا آخرِ دنیا، تا ابد دوستشان داشته باشی.
n re
میشود. از یکجایی به بعد، آدم هر چهقدر هم خیالبافیاش خوب باشد، نمیتواند خودش را گول بزند.
n re
امان از حرفهایی که رویمان نمیشود بزنیم. امان از حرفهایی که تا ابد ته دلمان میمانند. حرفهایی که هیچوقت و هیججای دیگر هم نمیشود خرجشان کرد.
n re
بغضش میترکد. دلم پایین میریزد. اگر او گریه کند، یعنی تمام. یعنی اینکه دنیا دارد به آخر میرسد.
n re
تا عمرِ رفیقت به دنیا هست، احترامش کن. یهوقت دلشو نشکنی.
n re
دلشو نشکن! دلِ زن مثل حبابِ روی آب چشمهست. باید دنیایی حوصله به خرج بدی تا دلشو به دست بیاری. ولی وقتی هم دلش به چنگت افتاد، دیگه هزارتا برنو هم نمیتونه تو رو از دلش بیرون کنه. دل زن، معجزهٔ خداست. حیفِ گلوله که آدم بزنه تو سینهٔ اون مردی که دل زنی رو پایمال کرده و رفته پی کارش.
n re
نمیدانم خوشبختی چیست. ولی فکر میکنم هر چه هست، باید چیزی شبیه همین لحظهها باشد. این لحظههایی که هیچ اسمی نمیشود برایشان پیدا کرد. لحظههایی که آدم انگار سوار بر تکّهابری بزرگ توی دلِ آسمان رها میشود. آرزو میکنم ای کاش این لحظههای سبکتر از گلبرگهای سفید تا ابد طول میکشیدند. ای کاش تمام زندگی در همین لحظهها میگذشت. کاش تمام سالهای عمرمان با این لحظهها میرفت و چشممان را که باز میکردیم میدیدیم که به پیری رسیدهایم.
n re
از نظر بابا، تمام کارهای هیجانآورِ دنیا «خربازی» است: کاراتهبازی، فوتبال، ترّقهبازی و هر کاری که سروصدا و هیجان داشته باشد.
n re