بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیدار با آقای آبی (سیری درجهان کریستین بوبن و سهراب سپهری) | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیدار با آقای آبی (سیری درجهان کریستین بوبن و سهراب سپهری)

بریده‌هایی از کتاب دیدار با آقای آبی (سیری درجهان کریستین بوبن و سهراب سپهری)

نویسنده:صدیق قطبی
انتشارات:انتشارات اریش
امتیاز:
۵.۰از ۷ رأی
۵٫۰
(۷)
«کودکی که بازی می‌کند، در بازی‌اش بیشتر از قدیسین در دعاهایشان یا فرشته‌ها در آوازهایشان نور منتشر می‌کند. کودکی که بازی می‌کند، مایهٔ تسلی خاطر خداست»(۱۲).
مریم کوهی
«خدا یک فکر و عقیده نیست، بلکه بخار صورتی و آبی‌رنگ باقی‌مانده از لب‌های حلزون‌مانند کودکان بر شیشه است، مراقبت از زندگی معمولی است- آرامش قلبی ژرف‌اندیش است»(۲).
مریم کوهی
«اگر برای من فرزانگی وجود داشته باشد، عبارت است از هنرِ حضورِ کامل داشتن، با توجهی بی‌اندازه و پایدار. از همین روست که کودکان مرا مسحور می‌سازند، به سبب استعداد خویش در حضورِ کامل داشتن، در زمانِ حاضرِ ناب. با ایشان تفاهمی عمیق دارم»
Elen
«دچار باید بود / وگرنه زمزمهٔ حیرت میان دو حرف / حرام خواهد شد».
venus
«شنیدن صدای مادرم از شادی دیوانه‌واری سرشارم می‌کند. شنیدن صدای او، و نه گوش دادن، چون کلمات اهمیت چندانی ندارد، راستی در زندگی به‌غیر از «سلام، شب بخیر، دوستت دارم و هنوز برای مدتی کوتاه اینجا هستم، روی زمینی که تو هستی، من هم زنده‌ام»، چه چیزی برای گفتن داریم؟‌ اینکه مادرم از افکارش دربارهٔ ازدواج صحبت کند یا دستور پُخت خرگوش با انگور فرنگی را برایم توضیح دهد، هیچ فرقی ندارد. گفته‌ها تغییر می‌کند، اما صدا همان صداست، کار اصلی را صدا انجام می‌دهد، صدا خوش‌آمد می‌گوید، تکرار می‌کند و پافشاری می‌کند که: «من اینجا هستم، پس تو هم اینجایی، زنده مثل من»؛ چرا باید چیز دیگری ابداع کرد، همین، برای ارتباط کافی است».
Elham khodadadi
تنها چیزهایی از دست‌بُردِ مرگ در امان می‌مانند، که به زندگی بخشیده‌ایم. آنچه را از آن خود کرده‌ایم، در مرگ، مثل پرِ قاصدکی از ما دور می‌شود. آنچه از وجود ما که در وجود دیگران جا گذاشته‌ایم، جاوید می‌ماند. آنچه را جاری نکرده‌ایم، در مرگ، پوسیده می‌شود و از میان می‌رود.
Negin G.Aghazadeh
«خدا در خانه‌ای شکوهمند جایی ندارد. مأوای او کلبه‌ای است که تخته‌های چوبین آن به‌درستی بر هم چفت نشده‌اند و پرّه‌های نور به درونش به‌راحتی راه می‌یابد. با آنکه هیچ از او نمی‌دانم، ممکن نیست در عادی‌ترین روزهای زندگی، به نظرم بیگانه بیاید. این روزهای زندگی، هریک کتابی است، کتابی که او نگاشته است. چهره‌ها، درد و رنج، احسان و نیکی غنی‌ترین و رنگین‌ترین صفحات کتاب اوست، همان‌گونه که بوتهٔ گل سرخ، گنجشک و یا پامچال»(۲۵)
مریم کوهی
«نادر اشخاصی قادرند عاشق شوند، زیرا نادر اشخاصی قادرند همه چیز را از دست بدهند»(۲۰)‌.
مریم کوهی
«وجود بیکرانهٔ او تنها در زمزمه‌های کودکان متجلّی می‌شود… خدا آن چیزی است که کودکان می‌دانند، نه بزرگسالان. بزرگسالان وقت خود را برای غذا دادن به گنجشکان هدر نمی‌دهند»(۱۱)‌
مریم کوهی
«اولین شناخت از خداوند، در زندگی شناختی است تلخ و شیرین، که در کودکی، با اولین لقمه‌های غذا، بلعیده شده‌اند. کودک خداوند را می‌مکد. می‌آشامد، او را می‌زند، به او می‌خندد. به دنبالش فریاد می‌زند و در آخر، در بازوانش، در عمق تاریکی، با شکم سیر می‌خوابد. این شناختی آنی است. به کسانی که تازه به دنیا می‌آیند، داده می‌شود، مردان کلیسا آن را ندارند، همچنین آنان که دربارهٔ خداوند شناخت ضعیفی دارند»(۱۰).
مریم کوهی
«زندگی روزمرهٔ پدر خود به اندازهٔ کافی حضور خداوند را باز می‌تابانید، بی‌اینکه نیازی به نام بُردن از او وجود داشته باشد»(۵).
مریم کوهی
«در گذشته به کودکان می‌آموختند که خداوند در آسمان‌هاست، اما چه کسی به آنها یاد خواهد داد که آسمان بر روی زمین و در همه‌جا هست و در اشیاء ساده به درخشش درمی‌آید؟‌ یک زندگی آرام، بی‌فروغ و معطوف به سادگی، به میوهٔ بِه شبیه است که ظاهری زمخت و پوستی پُرزدار دارد و وقتی در سایه می‌رسد، هوای انباری را عطرآگین می‌کند، همان‌طور که پیکر یک قدیس، پس از مرگ، هوا را معطر می‌کند»(۴).
مریم کوهی
«کتاب مقدس فهرست تلاش‌های خداوند است برای دیده شدن توسط ما، حتی شده برای یک ثانیه، حتی توسط یک انسان، حتی اگر آدم به دردنخوری باشد یا شبان بزها که تنهایی و شراب بد، او را منگ کرده‌اند. از هر چیزی استفاده می‌کند. هر چیزی که بتواند توجه ما را به او جلب کند، خوب است؛ از توطئهٔ عظیم توفان نوح و سیلاب‌ها و توفان‌های مهیب تا ناله‌های زمزمه‌وار نوزادی خفته بر کاه که نفس‌های حقیرانهٔ یک خر یا یک گاو را می‌جنبانند»(۳).
مریم کوهی
«هنگام مرگ، جاده ناگهان آن‌چنان باریک می‌شود که برای عبور از آن باید تمام آن را به‌تنهایی طی کرد. زمانی که تمامی آنچه را که برایمان محبوب است، می‌پراکنیم، عشق ما را برای این پایان آماده می‌سازد. مثل بارانی از نور که بر باغچه می‌بارد، برای ما تنهایی‌ای کاملاً باطراوت برجا می‌گذارد... شما باعث تنهایی من نیستید. خیلی پیش از شما در درونم آرمیده. همانی هستید که برای بیدار کردنش، بیش از هرکس و هرچیز به آن شباهت دارد».
مریم کوهی
چیزهایی که هیچ‌کس آنها را نمی‌بیند، چه می‌شوند؟ آنها رشد می‌کنند. هرچه که رشد می‌کند، در فضایی نامرئی رشد می‌کند و با گذشت زمان بیش از پیش جا می‌گیرد.
هیعون
«سخت نازک گشت جانم از لطافت‌های عشق».
يا علي
گل‌ها سرمستم می‌کنند. هیچ فلسفه‌ای در دنیا قادر نیست از یک مارگریت تنها پیشی بگیرد
يا علي
«زیبایی از عشق پدید می‌آید، و عشق از توجه. توجهی ساده به سادگان، توجهی ناچیز به ناچیزان، توجهی زنده به تمامی زندگی‌ها»
يا علي
«دوست داشتن کسی در حکم خواندن اوست.
يا علي
«چرا ننویسم زیباست زندگی وقتی دو کرکس را در عشق‌بازی‌شان دیده‌ام چرا ننویسم زیبا نیست زندگی وقتی تفنگ شکارچی به صورتشان خیره بود»(شمس لنگرودی). هرچه با حجمِ بیشتری از تاریکی روبه‌رو شویم، به سخن گفتن از روشنی، نیازمندتریم.
venus

حجم

۱۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

حجم

۱۰۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۹ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان