خدا، آنگونه که خود توصیف کرده است، «غنیّ» و «صمد» است و گَردِ فقر و احتیاج بر ردای کبریایی و جلال او نمینشیند: «وَ اللَّهُ الْغَنِی وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ»(محمد: ۳۸). این ماییم که در نهایت فقر و احتیاجیم: «یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ»(فاطر: ۱۵).
عبدالوهاب
اقبال به خدا، متضمن ادبار به خلق نیست. خدا بیشتر از همه جا در دلهای آدمیان است. خدا را از طریق حرمت گذاشتن به دلها باید جستوجو کرد.
عبدالوهاب
طبیعت، جلوهگاه خداست. پدیدههای جهان، دلایلی به نفع خدا نیستند، آینهای برای تماشای خدا هستند. آیاتاند.
عبدالوهاب
گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم
در هوس بال و پرش، بیپر و پَرکَنده شدم
(مولانا)
عبدالوهاب
زانکه عاشق در دم نقـد است مسـت
لاجرم از کفـر و ایمان برتر است
کفر و ایمان هر دو خود دربان اوست
کاوست مغز و کفر و دین او راست پوست
(مثنوی/دفتر چهارم)
عبدالوهاب