بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب عقاید یک دلقک | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب عقاید یک دلقک

بریده‌هایی از کتاب عقاید یک دلقک

نویسنده:هاینریش بل
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۳.۴از ۴۶۹ رأی
۳٫۴
(۴۶۹)
آدمی که از بیرون به زندگی کسی نگاه می‌کند ــ البته همهٔ آدم‌های این دنیا از بیرون همدیگر را می‌بینند ــ وضع او را همیشه بهتر یا بدتر از چیزی می‌پندارد که واقعآ هست
محمدحسین
فحشا اَشکال شناخته و غریبی دارد که فحشای معمول در قیاس با آن کسب وکاری حلال به شمار می‌رود: فواحش دست‌کم در ازای پول یک چیزی به آدم عرضه می‌کنند.
آتیلا
بچه‌ها هم تا وقتی بچه‌اند، اوقات فراغت ندارند. فراغت تازه وقتی از راه می‌رسد که آدم آن «اصول» را می‌پذیرد.
کتابخوان
فکر می‌کنم معشوقه کلا موجود پرخرجی است. بی‌شک باید برای خودش جوراب و لباس بخرد، اجارهٔ خانه‌اش را بپردازد و همیشه هم باید خوش‌اخلاق باشد
_mohamd_e_amin
گروهی از جماعت هنری هم هستند که جز هنر به چیزی فکر نمی‌کنند و البته نیازی هم به تعطیلات ندارند، چون اصلا کار نمی‌کنند. آن‌ها هم برای خودشان معضلی هستند. به محض این‌که کسی یک نفر از این جماعت هنری را به لقب هنرمند مفتخر کند، بدترین سوءتفاهم‌ها پیش می‌آید.
_mohamd_e_amin
وقتی برنامه‌ای را ده بیست بار اجرا می‌کنم، چنان برایم ملال‌آور می‌شود که وسط کار واقعآ به خمیازه‌کشیدن می‌افتم، طوری که باید جان بکنم تا بتوانم عضلات دهانم را مهار کنم. آن‌وقت خودم از دست خودم خسته می‌شوم. وقتی فکر می‌کنم دلقک‌هایی هم هستند که سی سال تمام برنامه‌های یکسانی را اجرا می‌کنند، قلبم چنان به تپش می‌افتد که انگار محکومم کرده‌اند یک کیسهٔ بزرگ آرد را قاشق‌قاشق تا آخر بخورم.
سينا
(من الکلی نیستم، اما از وقتی ماری رفته است، الکل به من می‌سازد
کاربر ۸۷۱۲۸۵
بچه‌ها هم تا وقتی بچه‌اند، اوقات فراغت ندارند. فراغت تازه وقتی از راه می‌رسد که آدم آن «اصول» را می‌پذیرد. من هر نشانه‌ای از فراغت را با شوقی دیوانه‌وار تماشا می‌کنم: وقتی یک کارگر پاکت دستمزدش را در جیبش می‌گذارد و سوار موتورش می‌شود، وقتی یک کارمند بورس بالاخره گوشی تلفن را می‌گذارد، دفترچه‌اش را در کشو می‌اندازد و درش را قفل می‌کند یا وقتی یک زن بقال پیشبندش را باز می‌کند، دست‌هایش را می‌شوید، جلو آینه دستی به موهایش می‌کشد، رژلب می‌زند، کیف دستی‌اش را برمی‌دارد و به راه می‌افتد. تمام این صحنه‌ها آن‌قدر انسانی است که من اغلب به چشم خودم غیرانسانی می‌آیم، چون فقط حین اجرای برنامه‌هایم می‌توانم فراغت را نشان دهم.
Athena
فریاد کشید: «خدایا، خدایا، اشنیر! من کشیش کلیسای کاتولیک هستم! نمی‌توانید از من توقع داشته باشید زنی را تشویق کنم که همچنان صیغهٔ کسی بماند.» گفتم: «چرا که نه؟ شما که خوب بلدید چطور زنی را به اعمال منافی عفت و زنای محصنه وادارید.
حدیس
آنچه در آینه می‌دیدم چهرهٔ آدمی بود که قصد خودکشی دارد.
Aminam
از نظر آلمانی‌ها، پسربچه‌ها اصولا بی‌تربیت هستند.
Aminam
حتی فکر این‌که پولِ توی کیف دستی ماری مال تسوپفنر است دیوانه‌ام می‌کرد، درست مثل همان واژهٔ ماه‌عسل و این حرف که من می‌توانم بر سر ماری مبارزه کنم. البته کلمهٔ مبارزه فقط می‌تواند به معنی درگیری جسمانی باشد. من دلقکی هستم که اوضاع تمرینش چندان روبه‌راه نیست، اما می‌توانم از پس تسوپفنر بربیایم، همین‌طور از پس زُمرویلد. تا آن‌ها بخواهند گارد بگیرند، من سه تا پشتک زده‌ام و دستم را از پشت دور گردنشان حلقه کرده و زمینشان زده‌ام. شاید هم فکر یک بزن‌بزن درست وحسابی باشند.
Aminam
«کلیسا خیلی پولدار است. درواقع خرپول است. بوی گند پول می‌دهد، مثل جنازهٔ یک آدم پولدار. هیچ می‌دانستید از جنازهٔ فقرا فقط بوی خوش می‌آید؟»
Aminam
هرچیزی که برایم سرگرم‌کننده نباشد مریضم می‌کند.
seza68
یک لحظه واقعآ فکر کردم او می‌تواند تلفن را به هنریته وصل کند، چون به‌هرحال مادرم همیشه از این صحبت می‌کند که «شاید حتی خط مستقیمی به بهشت» داشته باشد.
Aminam
یکی از اصول او این بود: «یک زن به‌هیچ‌وجه نباید هیچ بویی بدهد.» لابد پدرم به همین علت چنین معشوقهٔ خوشگلی دارد، معشوقه‌ای که بی‌شک هیچ بویی نمی‌دهد، اما به نظر می‌رسد
Aminam
او متوجه منظورم نشد. من هم از این‌که تشبیهی را توضیح دهم بیزارم. بالاخره یا می‌فهمند یا نمی‌فهمند. من که تفسیرنویس نیستم.
Aminam
چند ماه قبل بود که گیتاری خریدم و گفتم از این به بعد با آن ترانه‌هایی را اجرا خواهم کرد که هم شعرشان و هم آهنگشان از خودم است
Aminam
من بیست ویک ساله بودم و او نوزده ساله که یک شب سرم را پایین انداختم و به اتاقش رفتم تا با او همان کاری را بکنم که مردان و زنان با یکدیگر می‌کنند
Aminam
مادرم که شمشیر را از رو بسته بود. به پدرم توصیه می‌کرد مرا به معدن بفرستد و پدرم مدام می‌پرسید بالاخره می‌خواهم چه‌کاره شوم. من گفتم: «دلقک.» او گفت: «منظورت بازیگر است؟ خب، شاید بتوانم به یک مدرسهٔ بازیگری بفرستمت.» گفتم: «نه، بازیگر نه، دلقک. مدرسه هم به درد من نمی‌خورد.» پدرم پرسید: «آخر چه چیزی توی کله‌ات می‌گذرد؟» گفتم: «هیچی، هیچی. می‌روم گورم را گم می‌کنم.»
Aminam

حجم

۳۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

حجم

۳۱۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۰۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰
۳۰%
تومان