بریدههایی از کتاب عقاید یک دلقک
۳٫۴
(۴۶۹)
آدمی که از بیرون به زندگی کسی نگاه میکند ــ البته همهٔ آدمهای این دنیا از بیرون همدیگر را میبینند ــ وضع او را همیشه بهتر یا بدتر از چیزی میپندارد که واقعآ هست
erfanhseini
از تصور تسوپفنر حین تماشای لباسپوشیدن ماری حسابی به هم میریختم، همینطور از تصور اینکه او اجازه دارد ماری را موقع بستن درِ خمیردندان تماشا کند. پایم درد میکرد. شک داشتم که حتی با دستمزد سی تا پنجاه مارک هم بتوانم در کابارهها و کلوپها روی صحنه بروم. ضمنآ این تصور هم شکنجهام میکرد که تسوپفنر هیچ اهمیتی به تماشای ماری موقع بستن درِ خمیردندان نمیدهد.
Néguine🕊
وقتی تصور میکنم ماری آن کاری را که باید با من بکند با تسوپفنر میکند، مالیخولیایم سر به استیصال میزند.
سپهر
گفتم: «ولی موضوع خیلی اضطراری است.»
پرسید: «کسی مرده؟»
گفتم: «نه، ولی در همین مایهها.»
«برای کسی سانحهای پیش آمده؟»
گفتم: «نه، یک جور سانحهٔ درونی.»
صدایش کمی نرمتر شد: «اوه، خونریزی داخلی.»
گفتم: «نه، مسئله صرفآ مسئلهای روحی است.» ظاهرآ این لغت برایش بیگانه بود، چون بهسردی سکوت کرد.
گفتم: «خدای من، آدمیزاد تشکیل شده از جسم و روح.»
رها
«چه خبر است؟! اینجا که خانهٔ خودتان نیست!» کسی که این حرف را بر زبان میآورد همزمان سه تهمت مختلف به آدم میزند، چون فرض را بر این میگذارد که اولا آدم در خانهٔ خودش مثل خوک رفتار میکند، ثانیآ فقط وقتی به آدم خوش میگذرد که مثل خوک رفتار کند و ثالثآ آدم وقتی بچه است، هرگز نباید خوش بگذراند.
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
مدتهاست که دیگر با کسی دربارهٔ پول یا هنر حرف نمیزنم. وقتی این دو کنار هم قرار میگیرند، همیشه یک جای کار میلنگد. معمولا برای هنر یا بیشتر از آنکه لازم است پول خرج میکنند یا کمتر.
علی باقریان
من دلقک هستم. لحظهها را جمع میکنم و از آنها کلکسیون میسازم.
mahtab saneei
من هر نشانهای از فراغت را با شوقی دیوانهوار تماشا میکنم: وقتی یک کارگر پاکت دستمزدش را در جیبش میگذارد و سوار موتورش میشود، وقتی یک کارمند بورس بالاخره گوشی تلفن را میگذارد، دفترچهاش را در کشو میاندازد و درش را قفل میکند یا وقتی یک زن بقال پیشبندش را باز میکند، دستهایش را میشوید، جلو آینه دستی به موهایش میکشد، رژلب میزند، کیف دستیاش را برمیدارد و به راه میافتد.
mahtab saneei
«میدانم چقدر احمقانه است که من بخواهم حرفهای گندهگنده بزنم، ولی میدانی اشکال کار تو کجاست؟ تو همان چیزی را کم داری که مرد را مرد میکند: توان کنارآمدن با خود.»
Mohammad Beykverdilou
کمدی یعنی نمایش آدمها در شکل انتزاعی موقعیتهایی برگرفته از زندگی واقعی خودشان و نه بیگانه با آن
dianaz
دلقکی که کارش به الکل بکشد، زودتر از شیروانیسازی مست سقوط خواهد کرد.
kiyanoosh_74
اگر مذاکرات پیچیدهای که مستلزم چنین مبادلاتی است دست وپایم را نمیبست، حاضر بودم لباس تنم را هم با یک بطری مشروب تاخت بزنم
معین
«من دلقک هستم. لحظهها را جمع میکنم و از آنها کلکسیون میسازم. فعلا.»
فرو
معمولا برای هنر یا بیشتر از آنکه لازم است پول خرج میکنند یا کمتر
فرو
«من دلقک هستم. لحظهها را جمع میکنم و از آنها کلکسیون میسازم. فعلا.»
فرو
دختربچهها دستکم همیشه این شانس را دارند که «شیرین» به نظر برسند و از خوشرفتاری دیگران بهرهمند شوند. اما پسربچهها ــ اگر پدر و مادرشان آن حوالی نباشند ــ تا تکان میخورند، کسی بهشان چشمغره میرود. از نظر آلمانیها، پسربچهها اصولا بیتربیت هستند.
آتیلا
. به نظرم میآمد فقط زنها هستند که روزمرگی برایشان مثل بدنشان عادی است.
آتیلا
(من الکلی نیستم، اما از وقتی ماری رفته است، الکل به من میسازد.)
آتیلا
در حمام یا دستشویی خانهٔ من، غریبهای بود که چیزی از او نمیدانستم. نمیدانستم جدی است یا شوخ. شبحی بود دماغدراز و رنگپریده. با تمام توان فرار میکردم و پیش ماری میرفتم تا در چهرهٔ او به خودم نگاه کنم. از وقتی او رفته، دیگر نمیتوانم این تمرین عضلات صورت را انجام دهم. میترسم دیوانه شوم.
Aso
یک واژهٔ زیبا در این جهان هست: هیچ. به هیچ فکر کن. نه به کابینه و نه به کاتولون، بلکه به دلقکی فکر کن که در وان حمام میگرید و قهوهاش روی دمپاییاش میچکد.
Aso
حجم
۳۱۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
حجم
۳۱۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۰ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۵۲,۵۰۰۳۰%
تومان