بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رومی (جلال الدین محمد) | طاقچه
تصویر جلد کتاب رومی (جلال الدین محمد)

بریده‌هایی از کتاب رومی (جلال الدین محمد)

نویسنده:بهمن شکوهی
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۴۹ رأی
۴٫۳
(۴۹)
تنها راه سعادت در این دنیا این است که کسی را نرنجانی.
آرام
چشم‌ها دریچه ورود به روح آدم‌ها هستند، می‌شود آدم‌ها را در چشمشان شکست داد و بعد بر جسمشان غلبه کرد.
آرام
جلال‌الدین می‌دانی شجاعت طالب علم در چیست؟ در آن است که بداند که نمی‌داند، ندانستن سد راه معرفت نیست، توهم دانستن است که مانع حقیقت می‌شود و آدم را از جستجو باز می‌دارد.
آرام
وجود وقتی معنا می‌دهد که شما در ذهن دیگران باشید، ذهنی که شما را ببیند، بفهمد و درک کند.
آرام
من اگرچه به خاطر مادرم به زنده‌بودن تن داده بودم امّا به زندگی هرگز.
atiye
غم من هم می‌گذرد
n re
مادرم همیشه از نور و آتش برایم حرف می‌زد. می‌گفت خدا اوّل نور را آفرید و از نور همه‌چیز را به وجود آورد،
آرام
تمام عمر را به حلال خدا بگذرانی، تمام عمر روزه‌دار باشی و عبادت کنی و هر آنچه بر آن خیر نوشته‌اند انجام دهی رستگار نخواهی شد الا و الا از آنچه دوست داری بگذری و به دیگران بدهی. مگر کلام خدا نمی‌گوید " لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون " یعنی به رستگاری نمی‌رسید مگر از آنچه دوستش دارید بگذرید و به دیگران بدهید.
shahin
به رهی یک نیشابوری توانگر و یک هندی برهنه پای همسفر بودند، نیشابوری توانگر از مرارت راه رفتن هندی بر خار و خاشاک و سنگ و ریگ غمگین می‌شد و خواست تا جامه‌پایی به هندی دهد، از جامه‌پایی که در انبان داشت به هندی داد و با او همراه شد. نیشابوری تمام راه چشمش به پای هندی بود که پایش را به روی گل یا زباله یا افتاده حیوانی نگذارد، و دائم به جان هندی غر می‌زد که آن نکن و آنجا نرو و پای روی سنگ خارا نگذار تا کفش من زخمی نشود. هندی را صبر سر آمد. جامه‌پای را از پای برآورد و بر سر نیشابوری توانگر کوبید و گفت: چهل سال است پاهایم مرا حمل می‌کنند و هرگز ناله‌ای به من نکردند که چنین کن و چنان نکن و از آنجا نرو و اینجا قدم نزن، تو ساعتی جامه پای به من امانت داده‌ای و به اندازه چهل سال مرا ستم دادی، نه کفشت را می‌خواهم نه منت و زخم زبانت را.
ali
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات نخواند و اگر بر تو ببندد همه درها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند در اگر به تو ببندد، مرو و صبر کن آنجا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
مروارید ابراهیمیان
جلال‌الدین گفت: سید، من تنها هستم. برادر، مادر، گوهر و پدرم همه رفته‌اند. برهان‌الدین گفت: مولای من، کسی که خدا را دارد هیچ‌وقت تنها نیست،
atiye
برهان‌الدین، تقدیر همه ما مقدّر است؛ ما در آنچه برای خودمی سازیم مقدّریم، تقدیرمان را خودمان می‌نویسیم مثل تور صیدی که خرد خرد می‌بافیم، فرار از هر گره تور کار سهلی به نظر می‌رسد امّا وقتی گره‌ها از حد گذشت و تور تمام شد صیدِ ساخته خود می‌شویم، یکی برای خودش تورمی بافد و گرفتار می‌شود و یکی برای خودش بال می‌بافد پرواز می‌کند،
آرام
از خویشتن خویش برون آمدم آنگونه که مار از پوست خود آنگاه در خویشتن نگریستم دیدم که من اویم
ali
من از خود خسته‌ام کسی را ز جنس خود می‌خواهم که دوست و قبله خود کنم، آیا می‌فهمی اینکه می‌گویم من از خودم خسته شده‌ام یعنی چه؟ من از سمرقند تا بغداد و از اسکندریه تا دمشق و از دمشق تا قیصریه را گشته‌ام، شاگرد معلمینی بزرگ بوده‌ام و شاگردان زیادی داشته‌ام امّا رفیقی برای خود نیافته‌ام، روح من از اعصار و قرون می‌آید و اگر کسی آن را نبیند افسرده و ملول می‌شود، مردم تنم را می‌بینند و حتی به ژنده‌پوش بودنم با چشم حقارت نگاه می‌کنند امّا کسی روح اثیری مرا نمی‌بیند، حتی اگر گنج باشی دلت می‌خواهد روزی کسی تو را بیابد چنانچه خدا خواست تا اذهان او را بیابند و دست به آفرینش دستگاه خلفت زد. حالا آمده‌ام در تو روحم را از ملالت برهانم، تنهایی درد غریبی است مولای من!
مسلم عباسپور
ما زنان درد هم را می‌فهمیم.
Parinaz
فیلسوف می‌گوید من این را فهم کردم، من آن را فهم کردم، من همه‌چیز را فهم کردم تو غلط کردی همه‌چیز را فهم کردی، تو به‌قدر فهم خود، فهم کرده‌ای امّا همه حقایق و معانی در قدر فهم تو نیست.
Parinaz
جلال‌الدین پرسید: شما از جماعت جعفری چه ایرادی می‌گیرید؟ بهاءولد گفت: هیچ ایرادی جز آنکه در تکریم امامشان غلو می‌کنند، عشق آدم را کور می‌کند و وقتی در چیزی غرق شوی می‌میری، حال آن چیز می‌خواهد آب باشد یا خاک یا عشق یا امام.
ali
ما هم یک روز خواهیم مرد، خوشا به حال کسی که عاشق باشد و عاشق بمیرد.
مسلم عباسپور
اگر زنان سؤالی از تو می‌کنند نه آن است که جواب آن را نمی‌دانند، آنها اقرار می‌خواهند نه جواب!
Parinaz
شما با چشمانتان دنیا را نگاه می‌کنید امّا با ذهنتان آن را می‌بینید، اگر ذهنتان نبیند، چشمانتان به درد نخواهد خورد.
مروارید ابراهیمیان

حجم

۵۱۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۵۱۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
۱۳۰,۹۰۰
۳۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۸صفحه بعد