دیدنِ اینکه چهقدر خوشحال شده، حالم را کمی بهتر کرد. مهم نبود چه موقعیتی است، من هنوز هم از دیدنِ لذت بردنِ دیگران حظ میکردم.
Nas
پس فقط چون من تو دنیای آقای گوسفندی وجود ندارم دلیل نمیشه که کلاً وجود ندارم.
Nas
مادرم یادم داده که اگر دری را میزنی، باید منتظر شوی تا کسی جواب بدهد.
-؟!.شبح.!؟-
همزمان اضطرابم هم تبدیل شده بود به اضطرابی که که هیچ مضطرب بودنی در خودش نداشت. و نهایتاً که هر اضطرابی که مشخصاً مضطرب بودن توی خودش ندارد، اضطرابی است که اصلاً ارزش ندارد آدم حرفش را بزند.
Narges
گفتم «خواهش میکنم به من بگو تو کییی.»
من منم، همین.
«ولی آقاگوسفندیه گفت تو وجود نداری. جدای از این هم ـ»
دختره یکی از انگشتهایش را گذاشت روی لبهایش. ساکت شدم.
آقای گوسفندی دنیای خودش رو داره. من مالِ خودم رو دارم. تو هم مالِ خودت رو داری. درست میگم؟
«درست میگی.»
پس فقط چون من تو دنیای آقای گوسفندی وجود ندارم دلیل نمیشه که کلاً وجود ندارم.
Fat.mosh
پس فقط چون من تو دنیای آقای گوسفندی وجود ندارم دلیل نمیشه که کلاً وجود ندارم.
Nas