بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل خون در رگ های من | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل خون در رگ های من

بریده‌هایی از کتاب مثل خون در رگ های من

نویسنده:احمد شاملو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۳۸۸ رأی
۴٫۲
(۳۸۸)
هر چه بیشتر می‌بینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر می‌شود.
whatreaderssara
فکر کرده بودم که بهترین راه برای شکست نخوردن در ازدواج، ازدواج نکردن است.
هادی محمودی
قرار بود هیچ وقت به هیچ علت مرا تنها نگذاری، به من قول داده‌ای..
`یک رهگذر`
در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی‌کرد ـ من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
mry_azd
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا می‌زند. آن آینه که من می‌جستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی.
داریوش
بگذار به تو نشان بدهم که عشق، عجب معجزه‌یی است
mry_azd
خوشا دمی که بازوهای تو بر همهٔ تن من درآویزد و صدای تو، لرزان از توفیق، به مژده در گوش‌های من بگویند که تو مادر شده‌ای!
l.donya.l
نگاه تو و زبان خاموشت گویاترین زبان‌ها بود و بیش از هر زبانی می‌توانست از قلب و روحت حرف بزند.
محدثه
نگاهت شکست ستمگریست. آنک، چشمانی که خمیرمایهٔ مهر است؛ خورشیدی که از سپیده‌دم همهٔ ستارگان بی‌نیازم می‌کند. نگاهی که عریانی روح مرا از مهر جامه‌یی کرد بدان سان که شبِ بی روزنِ هرگز کنونم چنان نُماید که کنایتی طنزآلود بوده است.
fatemeh
آیدای من! تو بیشتر برای قلبت دوست‌داشتنی هستی. تو را برای آن دوست می‌دارم که «خوبی». برای آن که تو، جمع زیبایی روح و تنی. و بدین جهت است که می‌گویم هرگز نه پیری و... نخواهد توانست از زیبایی تو بکاهد... چرا که هر چه تنت زیر فشار سال‌ها درهم‌شکسته‌تر شود روح زیبای تو زیباتر خواهد شد و بدین گونه هرگز از آنچه امروز مجموع این زیبایی است نخواهد کاست.
فاطمه میرزائی
سکوت تو، پایان غم‌انگیز زندگی من است.
iamelizeh
اگر می‌دانستم پس از آن همه رنج‌ها و نابه‌سامانی‌ها تو را می‌توانم داشته باشم، بدون شک با ارادهٔ آهنین‌تری تحمل‌شان می‌کردم.
iamelizeh
روزی که من تو را از دیروز کم‌تر دوست داشته باشم، آن روز آفتاب طلوع نخواهد کرد.
شقایق.م
آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود.
شقایق.م
بزرگ‌ترین خوش‌بختی من غلامی اوست نه سروری و سلطنت به تنعم و جاه و جلال و مال و منال...
شقایق.م
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا می‌زند. آن آینه که من می‌جستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی. با همهٔ روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم، و تنها حالاست که احساس می‌کنم در همهٔ عمر بی‌حاصلی که تا به امروز از دست داده‌ام چه قدر تنها و چه قدر بدبخت بوده‌ام. این است که اکنون، پس از بازیافتن تو، دیگر لحظه‌یی شکیب ندارم. دیگر نمی‌خواهم کوچک‌ترین لحظه‌یی از باقی عمرم را بی تو، دور از تو و دور از احساس وجودت از دست بدهم؛ به کسی که هیچ وقت هیچ چیز نداشته است حق بده! و به من حق بده که تو را مثل بچه‌ها دوست داشته باشم.
ftmz_hd
حرف بزن آیدا، حرف بزن! من محتاج شنیدن حرف‌های تو هستم... با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن... اگر مرا دوست می‌داری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم: هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، و هر لحظه می‌خواهم که زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند... افسوس که سکوت تو، مرا نیز اندک‌اندک از گفتن باز می‌دارد.
Omid a
آنچه او می‌خواهد به «سروری» خود قبول کند، مدت‌هاست که سر به بندگی تو سپرده است
نیکو
هیچ چیز نیرومندتر از عشق نیست.
نیکو
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس می‌کنم که شعر، دوباره در من جوانه می‌زند. به بهار می‌مانی که چون می‌آید، درخت خشکیده شکوفه می‌کند.
~sahar~

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان