بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل خون در رگ های من | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل خون در رگ های من

بریده‌هایی از کتاب مثل خون در رگ های من

نویسنده:احمد شاملو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۳۸۸ رأی
۴٫۲
(۳۸۸)
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرف‌های تو. من با توفان زنده‌ام، توفانی از نوازش‌ها و جمله‌ها. ــ من عشق و امید و زندگی‌ام را در توفان‌های پُر صدا و پُر فریاد بازمی‌یابم. این سکوت وحشت‌انگیز کافی است؛ آن را بشکن!
...
در هر حال، ساعات درازی در خیابان‌های خلوت راه رفتم و ــ همان طور که گفتم ــ به تو فکر کردم. به شخصیت و خانمی و برازندگی تو، به مهربانیت و به لبخنده‌هایت فکر کردم. به حرف‌هایی که از تو شنیده‌ام و ــ اگر چه خیلی زیاد نبوده ــ مرا این طور خوش‌بخت کرده‌اند فکر کردم: به تو گفتم: «زیاد، خیلی خیلی زیاد دوستت دارم.» جواب دادی: «هر چه این حرف را تکرار کنی، باز هم می‌خواهم بشنوم!» این گفت‌وگوی کوتاه را، مدام، مثل برگردان یک شعر، مثل تم یک قطعهٔ موسیقی، هر لحظه توی ذهن خودم تکرار کردم.
علاقه مند کتاب
اعتراف کنم که پیش از این طعم عشق را نچشیده بودم. اما با این عشق، در کمال وحشت می‌بینم که رنج‌های ناشناخته‌یی اندک‌اندک بر روح و قلبم چنگ می‌اندازد
زهرا۵۸
چشم‌های تو که مثل خون در رگ‌های من دوید، یک بار دیگر مرا به زندگی بازگرداند
pinkviolet
اگر می‌دانستم پس از آن همه رنج‌ها و نابه‌سامانی‌ها تو را می‌توانم داشته باشم، بدون شک با ارادهٔ آهنین‌تری تحمل‌شان می‌کردم.
|🌷°شـجــره‌ے طـیـبـــہ°🌷|
بهار می‌مانی که چون می‌آید، درخت خشکیده شکوفه می‌کند.
soniya
و چشمانت راز آتش است.
farzanepoursoleiman
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس می‌کنم که شعر، دوباره در من جوانه می‌زند. به بهار می‌مانی که چون می‌آید، درخت خشکیده شکوفه می‌کند.
miracle
هر چه بیشتر می‌بینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر می‌شود.
Mahdiyeh
مثل بچه کوچولویی که دور از مادرش بهانه می‌گیرد و باید دلش را با بازیچه‌یی خوش کرد و فریبش داد، ناچارم که خود را با یاد لحظاتی که با تو بوده‌ام، با خاطرهٔ حرف‌هایت، خنده‌هایت، اخم‌هایت، آن «خدایا خدایا» گفتن‌هایت که من چه قدر دوست دارم و از شنیدن آن چه اندازه لذت می‌برم، دل‌خوش و سرگرم کنم.
دلبر که جان فرسود از او...(:
در دنیایی زندگی می‌کنیم که پول، قدرتی خوف‌انگیز است!
n re
با من مهربان و باگذشت باش
هدی✌
خانه‌یی که در آن، مرا نیز در شمار کودکان می‌شمرند، اگر چه سی و چند سال از آن گذشته باشد
هدی✌
من تو را دوست می‌دارم، تو را روی چشم‌هایم می‌نشانم و در پناه تو، در کنار تو، در دامن تو به دنبال آنچنان زندگی بی‌نظیری می‌گردم که وقتی عمرم به سر آمد، دست تو را بگیرم، به آب چشم‌هایم تر کنم و با حسرت بگویم: «ــ آیدا، آیدای من! کاش این زندگی یک ساعت اقلاً طولانی‌تر می‌شد. اقلاً یک ساعت!» من، با تو، در جست‌وجوی زندگانی آنچنانی هستم.
هدی✌
چون درختی، از لذت جوانه زدن ــ از لذت خالی شدن ــ بهره‌ور خواهم شد...
هدی✌
بندهٔ طلعت آن باش که، آنی دارد.
zynb_dpr
من، برای آن که از خودم خبری بگیرم، باید از تو شروع کنم!
mry_azd
من تو را برای خاطر خودت که آیدای من هستی دوست می‌دارم...
ZaHrA
دلم برای تو، برای داشتن تو، برای بوسیدن تو و برای در آغوش فشردن تو شعله می‌زند، اما... اما این روزه را فقط موقعی افطار خواهم کرد که بدانم تو را خوش‌بخت می‌کنم. هرگز آن اندازه پست و ناجوانمرد نیستم که خوش‌بختی خود را به قیمت بدبختی تو به دست آرم و بخواهم به قیمت بدبختی تو کامکاری کنم.
فاطمه میرزائی
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود چنین انگاشته بودم. آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود.
فاطمه میرزائی

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان