بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مثل خون در رگ های من | صفحه ۶۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مثل خون در رگ های من

بریده‌هایی از کتاب مثل خون در رگ های من

نویسنده:احمد شاملو
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۳۸۸ رأی
۴٫۲
(۳۸۸)
دیگر هیچ چیز من چیزی جز تو نیست. دیگر فقط برای خاطر تو زنده‌ام، یعنی ــ بهتر بگویم ــ فقط به این دل‌خوشی بزرگ زنده هستم که دست‌های تو دست‌های مرا نوازش می‌کنند، لب‌های تو مرا می‌بوسند، و می‌دانم که در قلبت، در اتاق کوچولوی دخترانه‌ات، مرا در بهترین جاها، در بالاترین جاها می‌نشانی... کاش می‌توانستم به آن جا بیایم. کاش می‌گذاشتند به اتاق تو بیایم و ببینم که چه طور ذهن تو مرا بارها روی سقف و در و دیوار آن نقاشی کرده است تا به خود ببالم و به خداها بگویم: «ــ قدبلندی کنین؛ قدبلندی کنین، شاید به نصف هیکل من برسین!»
hedgehog
مثل بچه‌ها دوستت می‌دارم. درست همان طور که بچه‌ها مادرشان را دوست دارند. زیبایی تو ــ اگر چه مرا به آتش می‌کشد، می‌سوزاند و خاکستر می‌کند ــ دیگر علت و انگیزهٔ دوستی و عشق من نیست. به هر صورتی که درآیی تو را دوست می‌دارم. فقط به شرط آن که «آیدای من» باشی. فقط به شرط آن که «بدانی چرا تو را مثل بچه‌ها دوست می‌دارم.»
hedgehog
عشق تو چنان از غرور سرشارم کرده است که احساس می‌کنم خداها باید روی نوک پنجه‌های‌شان قدبلندی کنند تا به نصف هیکل من برسند.
hedgehog
مرا توی بازوهایت، توی بغلت جا بده. مرا زیر پاهایت، روی زمینی که بر آن‌ها قدم گذاشته‌ای جا بده. آن قدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می‌افتم.
hedgehog
اما... اما تصور نکن که من تو را برای زیبایی‌هایت، تنها برای چشم‌های بی‌نظیر و برای نگاهت که پر از عشق و عاطفه است دوست می‌دارم. آیدای من! تو بیشتر برای قلبت دوست‌داشتنی هستی. تو را برای آن دوست می‌دارم که «خوبی». برای آن که تو، جمع زیبایی روح و تنی. و بدین جهت است که می‌گویم هرگز نه پیری و... نخواهد توانست از زیبایی تو بکاهد... چرا که هر چه تنت زیر فشار سال‌ها درهم‌شکسته‌تر شود روح زیبای تو زیباتر خواهد شد و بدین گونه هرگز از آنچه امروز مجموع این زیبایی است نخواهد کاست.
hedgehog
عشق تو، گذشت و تقوا و بزرگواری تو، وقار تو، وجود تو، قلبت ــ که مثل یک پروانه، ظریف و کوچک و عاشق است ــ، و چشم‌هایت که مثل یک پیاله شراب است ــ، و... روحت! آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی. چشم‌های تو، زیباترین چشم‌هایی است که آدم می‌تواند ببیند. و نگاهت همهٔ آفتاب‌های یک کهکشان است؛ سپیده‌دم همهٔ ستاره‌هاست. لبان تو آینه‌یی است که از ظرافت روحت حرف می‌زند و روحت، روح وقار و متانت است. روح تو یک «خانم» یک «لیدی» است. گردنت، بی کم و کاست به سربلندی من می‌ماند. یک کبر، یک اتکا و یک اطمینان مطلق است. و با قامت تو هر دو از یک چیز سخن می‌گویند.
hedgehog
اگر موضوع بر سر «شاعر بودن» است؛ به آن‌ها بگو که من بزرگ‌ترین شاعر عالمم. نه به خاطر هیچ کدام از شعرها که تا به امروز نوشته‌ام... نه به خاطر «هوای تازه» نه به خاطر «باغ آینه»، نه برای خاطر «پریا» که یک امید است، نه برای خاطر «دخترای ننه دریا» که یک درد و یک نومیدی است. نه برای خاطر شبانه‌ها و نه برای خاطر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که بزرگ‌ترین اشعار فارسی نیمهٔ دوم قرن بیستم هستند... نه؛ به خاطر هیچ کدام این‌ها نه؛ بلکه تنها و تنها برای خاطر آیدا؛ برای خاطر تو که زیباترین شعر منی. برای خاطر تو، شعر زندگی من، همهٔ زندگی من... برای خاطر تو...
hedgehog
به خلق خدا جواب بده. جواب‌شان را بده. به من می‌گویند چه شده است که دیگر شعر نمی‌نویسم، چه شده است که دیگر برای‌شان شعر نمی‌خوانم، چه شده است که دیگر صدای مرا نمی‌شنوند؟ جواب‌شان را بده. به‌شان بگو که احمد تو بیش از همیشه به «شعر» می‌اندیشد، بیش از همیشه «شعر» می‌نویسد و بیش از همیشه «شاعرانه» زندگی می‌کند... منتها ــ این را هم به‌شان بگو ــ این «شعر» ها یک موضوع بیشتر ندارد: «دوست داشتن آیدا!» این را به‌شان بگو. بگو که تو هر تپش قلب من هستی. بگو که دوست داشتن تو همهٔ کار و زندگی من شده است. بگو که جز تو به هیچ چیز فکر نمی‌کنم... آیدا جان! این‌ها همه را به‌شان بگو.
hedgehog
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود چنین انگاشته بودم. آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود.
hedgehog
خوشا دمی که ما ــ تو و من ــ با موهای سپید، راضی از روزها و شبانی که به پشت سر نهاده‌ایم، این سطوری را که قلب من، در فاصلهٔ کوتاهی از تو، در آرزوی بزرگ تو نوشته‌اند، برای آخرین بار می‌خوانیم؛ گرداگرد خود به فرزندان و نوگان خود می‌نگریم و آن گاه چشمان ما با نگاهی خندان بر یکدیگر متوقف می‌شود. آهی از روی رضایت می‌کشیم و می‌گوییم: «ــ افسوس! چه شیرین و چه کوتاه بود!»
hedgehog
آیدا تو بهار منی و من خاک و مزرعه‌ام... باید بیایی و کنار من بمانی تا من سرسبز شوم، برویم و شکوفه کنم. من بی تو هیچ نیستم، بی تو هیچ نیستم، بی تو هیچ نیستم. خوشا آن لحظهٔ ابدی، خوشا آن دم جاودانه که تو بهارِ من با این خاک درآمیزی و تمامی فضاها و فاصله‌ها را از میان من و خود به دور افکنی! خوشا آن لحظهٔ جاویدان که من هیچ نباشم به جز آیدای خود، و تو هیچ نباشی به جز احمد خویش! خوشا دمی که من با ناله‌یی، با خروشی، با اشکی و لبخندی، خسته و پیروزمند و راضی، تن تو را چون شعری بزرگ سروده باشم!
hedgehog
دوست داشتن، چه زیبا، چه پُرشکوه، چه انسانی است!
hedgehog
آیدا را می‌جویم تا زیباترینِ لحظات زندگی را چون نگین گران‌بهایی بر این حلقهٔ بی‌قدر و بهای روزان و شبان بنشاند. آیدا را می‌جویم تا با تن خود رازهای شادی را با تن من در میان بگذارد. آیدا را می‌جویم تا مرا به «دیوانگی» بکشاند؛ که من در اوج «دیوانگی» بتوانم به قدرت‌های ارادهٔ خود واقف شوم؛ که من در اوج غرایز برانگیختهٔ خود بتوانم شکوه انسانیت را بازیابم و به محک زنم؛ که من بتوانم آگاه شوم، آیدا! این که مرا به سوی تو می‌کشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمی‌انگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشه‌های ماست. من خود از پستی می‌گریزم؛ این است که نمی‌خواهم تصور کنی آنچه مرا از لغزش‌های حیوانی بازمی‌دارد، هشدارهای توست؛ و اگر همیشه این مصراع الوآر را با تو تکرار می‌کنم که J’ aime l’ oiseau qui ne dit jamais non. به همین خاطر است. برای خاطر آن است که یگانگی جان ما آشفته نگردد؛ و برای خاطر آن است که من خود از تباهی به دور مانده باشم، نه آن که تو مرا مانع شده باشی.
hedgehog
یک بار با تو گفتم که عشق، شاه‌راه بزرگ انسانیت است... پس در میان مرزهای عشق، هیچ چیز پست، هیچ چیز حقیر، هیچ چیز شرم‌آور راه ندارد. عشق می‌ورزیم تا چیزی که میان حیوانات به صورت «غریزهٔ حیوانی» صورت می‌پذیرد، میان ما، به صورت موضوعی بشری، موضوعی بر اساس «انتخاب دو روح»، به صورت موضوعی که بر پایهٔ همهٔ ادراکات انسانی، قلبی و خدایی استوار شده باشد صورت بگیرد؛ ــ این است که همیشه با تو می‌گویم: «ــ تو را دوست می‌دارم.» در این کلام بزرگی که روح‌ها و تن‌های ما را برای همیشه یکی می‌کند، بر کلمهٔ تو تکیه می‌کنم نه بر لغت دوست داشتن. زیرا که در این جا، آنچه شایان اهمیت است، تو است... تو را دارم، و برای آن که بدانی دربارهٔ تو چه می‌اندیشم، از دوست داشتن، از این لغت بزرگ مدد می‌گیرم. و بدین گونه از جانوری که به دنبال غریزهٔ حیوانی خویش می‌دود فاصله می‌گیرم؛ چرا که حیوان، دوست می‌دارد، و برای فرو نشاندن عطش دوست داشتن به دنبال کسی می‌گردد که دوستش بدارد... آنچه به تو می‌دهم عشق من نیست؛ بلکه تو خود، عشق منی. تویی که عشق را در من بیدار می‌کنی و اگر بخواهم این نکته را آشکارتر بگویم، می‌بایست گفته باشم که من «زنی» نمی‌جویم، من جویای آیدای خویشم. آیدا را می‌جویم تا زیباترینِ لحظات زندگی را چون نگین گران‌بهایی بر این حلقهٔ بی‌قدر و بهای روزان و شبان بنشاند.
hedgehog
تمام گرمای زمین، همهٔ بادها و آفتاب‌های عالم در وجود مادی من سرشار می‌شوند؛ تو را به خود می‌فشارم، همهٔ دردهای طبیعت، شادترین دردها، خوش‌بخت‌ترین دردها در تن من لبریز می‌شود... در یک آن، احساس می‌کنم که هم‌اکنون، به ناگهان، چون ابری خواهم بارید ــ چون کوهی به آتش فشانی خواهم پرداخت ــ و چون درختی، از لذت جوانه زدن ــ از لذت خالی شدن ــ بهره‌ور خواهم شد... در یک آن، احساس می‌کنم که هم‌اکنون، به ناگهان، چون طبیعت سرمستی که به هنگام بهار همهٔ عقده‌های سرشار تنش را به صورت برگ‌ها و چشمه‌ها از وجود خویش بیرون می‌ریزد، به خلسهٔ آسایش و خالی شدن خواهم پیوست و همهٔ بهاران را در این زایش عظیم احساس خواهم کرد... و در همین لحظهٔ خدایی است که چون خدایی می‌توانم همهٔ این طغیان‌ها را به فرمان خود بگیرم. ــ بگویم «نه!» و همهٔ آن چیزی را که تو «دیوانگی» نام نهاده‌ای مغلوب کنم... آیدا، این منم؛ چرا مغرور نباشم؟ در من قدرتی است که در قلمرو شیطان طبل خدایی می‌زنم. این قدرت تویی آیدای من! ــ چرا مغرور نباشم؟ چه گونه می‌توانم مغرور نباشم؟
hedgehog
داراترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته‌ام تو را داشته باشم... تو بزرگ‌ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی‌توان گرفت که با تو برابر باشد. ــ پس من که تو را دارم، چرا ادعا نکنم که داراترین مرد دنیا هستم؟ و من که با تو تا بدین درجه از بزرگی رسیده‌ام، چرا مغرور نباشم؟ من غرور مطلقم! آیدا! و افتخار من این است که بندهٔ تو باشم. پس اگر پاها و زانوهای تو را می‌بوسم، مرا مانع مشو. غایت آرزوهای هر بنده‌یی همین است که صاحب او افتخار بوسیدن پاهای خود را بدو ارزانی بدارد. و اگر به تو می‌گویم که تو را با همهٔ «عشق زمینی» دوست می‌دارم، ــ و اگر به تو می‌گویم که تو را با همهٔ «عشق جسمانی» دوست می‌دارم، برای آن است که به تو دروغ نگفته باشم. من روح تو را دوست می‌دارم؛ و به همان اندازه «جسم» تو را ــ گوشت گرم و زندهٔ تو را، بوی تو را و پوست تو را و تن تو را دوست می‌دارم.
hedgehog
مقتدرترین مرد دنیا هستم؛ زیرا توانسته‌ام (و تو شاهدی)‌ که در سرشارترین لحظه‌های کامیابی، در لحظاتی که نه خدا و نه شیطان، هیچ یک نمی‌توانند سرریز شدن جام‌های مالامال از لذت و هوس را مهار کنند، توانسته‌ام پاسدار پاکی و تقوا باشم و لجام‌گسیخته‌ترین هوس‌هایی را که غایت آرزوهای حیوانی است، برای وصول به بلندترین درجات عشق انسانی مهار کنم! ــ و کسی که تا این حد به همهٔ هوس‌های خود مسلط است، چرا ادعا نکند که مقتدرترین مرد دنیاست؟
hedgehog
خوش‌بخت‌ترین مرد دنیا هستم؛ زیرا قلبی که در کنار من می‌تپد، با تپش خود مرا به همهٔ پیروزی‌ها نوید می‌دهد؛ و کسی که پیروز است چرا خوش‌بخت نباشد؟ و کسی که پیروزترین مرد دنیاست چه گونه خوش‌بخت‌ترین مرد دنیا نباشد؟
hedgehog
و اما غرور من... آخ، این را دیگر نپرس: من مغرورترین مردان دنیا هستم! من بزرگ‌ترین، خوش‌بخت‌ترین، مقتدرترین، داراترین مرد دنیا هستم! بزرگ‌ترین مرد دنیا هستم؛ زیرا بزرگ‌ترین عشق دنیا در قلب من است... عشق، بزرگ‌ترین خصلت انسان است؛ پس من که عشقی چنین بزرگ در دل دارم چرا بزرگ‌ترین مرد دنیا نباشم؟
hedgehog
من خدا را شکر می‌کنم، اگر این حادثه توانسته باشد به آیدای من بفهماند که منظور من خود اوست نه هیچ چیز دیگر؛ و من او را برای خاطر خودش دوست می‌دارم که وجودی گران‌مایه است و مرا برای خاطر خودم دوست می‌دارد که سراپا سوخته و برافروختهٔ عشق او هستم و جز او تمنایی ندارم، جز او امیدی ندارم و اگر او نباشد، من دنیا را... نه... دنیا را نمی‌خواهم! بی آیدا به دنیا و آسایش‌هایش تف می‌کنم! بی آیدا خوش‌بخت نیستم! بی آیدا مُرده‌ام! من خدا را شکر می‌کنم که وسیله‌یی ساخت تا آیدا بداند که اگر در جهان خوش‌بختی و سعادتی هست، خوش‌بختی و سعادتِ من آیداست نه هیچ چیز دیگر... من خدا را شکر می‌کنم که وسیله‌یی ساخت تا آیدا بداند که فردا نیز، پس از آن که همسر من شد، هیچ چیز نخواهد توانست میان من و او مانعی ایجاد کند؛ نه زیبایی‌های احمقانهٔ مردم دیگر، نه ثروت‌ها و آسایش‌ها... من خدا را شکر می‌کنم اگر آیدا توانسته باشد بداند. و می‌دانم که آیدا می‌داند؛ زیرا اگر نمی‌دانست، دیگر آیدا نمی‌آمد.
hedgehog

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۷ صفحه

قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰
۵۰%
تومان