بریدههایی از کتاب مثل خون در رگ های من
۴٫۲
(۳۸۸)
مثل بچهها دوستت میدارم. درست همان طور که بچهها مادرشان را دوست دارند.
سلمی
به تو گفتم: «زیاد، خیلی خیلی زیاد دوستت دارم.»
جواب دادی: «هر چه این حرف را تکرار کنی، باز هم میخواهم بشنوم!»
سلمی
اگر میدانستی چه قدر محتاج نوازشهای تو هستم! اگر میدانستی چه قدر مشتاق آنم که با من سخن بگویی، به من بگویی که مرا دوست میداری، به من بگویی که خوشبختی، به من بگویی که چه فکر میکنی، چه میخواهی، و فردای طلایی مشترکمان را چه جور میبینی...
کایرو
به بهار میمانی که چون میآید، درخت خشکیده شکوفه میکند.
کیانا
آن آینه که من میجستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی.
کیانا
لبان بیلبخند تو پیروزی بدبختی است بر وجود من
atena_d
نگاهت همهٔ آفتابهای یک کهکشان است؛ سپیدهدم همهٔ ستارههاست.
لبان تو آینهیی است که از ظرا
فائزه
و جای نهایت تأسف است که ساعات کوتاه دیدارمان هم فقط به دو چیز صرف میشود: ــ کوشش من برای به حرف آوردن تو؛ و اصرار تو، و پافشاری تو، و سعی تو، برای این که ساکت بمانی و چیزی نگویی!
خانم جغد
مثل درختی که به سوی آفتاب قد میکشد همهٔ وجودم دستی شده است و همهٔ دستم خواهشی. خواهش تو.
سمیه جنگی
انسانی سرگردان، سرانجام سامانی یافته است!
Nars
به یاد بیار که قرار بود در خانهٔ ما: آسایش پاداش اعتماد باشد.
Nars
وجود عشق تو، در زندگی من، به مثابهٔ آب و آتش است. این را همیشه به یاد داشته باش.
بی آب نمیتوان زندگی کرد، اما ممکن است که آب به سیلی خانمانبرانداز مبدل شود.
آتش گرم میکند؛ اما اگر از آن چنان که باید استفاده نبری، خانهات را به تل خاکستری بدل میکند.
تو برای من در حکم آب و آتشی.
Nars
اگر تو نباشی، هیچ چیز برای من وجود نخواهد داشت
Nars
ای زنی که صبحانهٔ خورشید در پیراهن توست!
پیروزی عشق نصیب تو باد.
Nars
تو برای من همهٔ زندگی، همهٔ امید، همهٔ دنیا شدهای. نقش تو، در ذهن من، همه چیز را میزداید و جانشین همه چیز میشود. واقعیت قضیه یک سخن بیش نیست: تو، یا مرا به آسمان خواهی برد یا به گورستان؛ اما تا هنگامی که زندگی و امکان زندگی هست، باقی چیزها حرف مفت است. من با تو میخواهم آسمان را فتح کنم.
Nars
چرا روزهای من بی تو میگذرد؟
آغوشم حسرت تو را دارد، روزهایم حسرت تو را دارد، با این وجود، روزی که برای همیشه پیش من آیی من از تو به دنیا خواهم آمد و زندگی را دوباره آغاز خواهم کرد.
Nars
تو را دوست دارم و تمام ذرات وجود من با فریاد و استغاثه تو را صدا میزند. آن آینه که من میجستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی. با همهٔ روحم به هر نگاه و هر لبخند تو محتاجم، و تنها حالاست که احساس میکنم در همهٔ عمر بیحاصلی که تا به امروز از دست دادهام چه قدر تنها و چه قدر بدبخت بودهام. این است که اکنون، پس از بازیافتن تو، دیگر لحظهیی شکیب ندارم. دیگر نمیخواهم کوچکترین لحظهیی از باقی عمرم را بی تو، دور از تو و دور از احساس وجودت از دست بدهم؛ به کسی که هیچ وقت هیچ چیز نداشته است حق بده! و به من حق بده که تو را مثل بچهها دوست داشته باشم.
متینه
«... تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بالزنان بازگشت، تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با توام، و آینههای خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار میشوند.»
zeinab
میخواهم بگویم که سکوت تو، پایان غمانگیز زندگی من است.
حرف بزن آیدا، حرف بزن!
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم...
Mamdov
خانهٔ فردای ما خانهیی است که در آن، شعر و موسیقی در پیوندی جاودانه به ابدیت چنگ میاندازند.
از این جهت است که من، تو را با همهٔ اعتقادی که دارم، آیدای خودم مینامم. زیرا هیچ چیز نیرومندتر از عشق نیست.
Aytir
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان