بریدههایی از کتاب مثل خون در رگ های من
۴٫۲
(۳۸۸)
مسلم است که چهره، آینهٔ درون آدمی است، و هیچ انسان بداندیش و دیوسیرتی نیست که ــ حتی اگر زیبا هم باشد ــ آن صفا و معصومیتی که در نگاه و در رخسارهٔ یک موجود نیکنفس و خوشسیرت به چشم انسان میخورد، در سکنات و وجناتش دیده شود.
زیبایی ظاهر، اگر با آن تابندگی و درخششی که انعکاس روح است توأم نباشد، نخواهد توانست قلب انسان را به خود جلب کند. به قول حافظ:
بندهٔ طلعت آن باش که، آنی دارد.
Mozhgan
هر چه بیشتر میبینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود.
متین
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد.
HeliOs
چون وقت تنگ است بیش از این ادامه نمیدهم: ــ بیا! و همین.
khorasani
بیا، و یقین داشته باش که بُرد با ما خواهد بود...
khorasani
آیدا! این که مرا به سوی تو میکشد عشق نیست، شکوه توست؛ و آنچه مرا به انتخاب تو برمیانگیزد، نیاز تن من نیست، یگانگی ارواح و اندیشههای ماست.
ahiaanaa
مطلبی که در آستانهٔ ازدواجمان میباید به تو بگویم که در همهٔ عمر به خاطر داشته باشی همین است:
وجود عشق تو، در زندگی من، به مثابهٔ آب و آتش است. این را همیشه به یاد داشته باش.
بی آب نمیتوان زندگی کرد، اما ممکن است که آب به سیلی خانمانبرانداز مبدل شود.
آتش گرم میکند؛ اما اگر از آن چنان که باید استفاده نبری، خانهات را به تل خاکستری بدل میکند.
تو برای من در حکم آب و آتشی.
وجود تو در کنار من، سرچشمهٔ همهٔ شادیها و پیروزیها و کامکاریهاست. اما اگر روزی لبان تو را بیخنده، زبانت را بیسخن و چشمانت را گریان ببینم، ماجرای سیل و آتشسوزی در میان خواهد بود!
khorasani
هرگز آن اندازه پست و ناجوانمرد نیستم که خوشبختی خود را به قیمت بدبختی تو به دست آرم و بخواهم به قیمت بدبختی تو کامکاری کنم.
برای همین است که میکوشم و برای همین است که زنده هستم. والسلام.
khorasani
هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیمتر نبوده است.
khorasani
از این به بعد، برای عشقی که به بزرگی آسمانهاست، روی زمین حساب باز نکنی
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
احساس این که تو آن قدر نزدیک منی و من این قدر از تو دورم، مستأصلم کرده بود
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
اگر میدانستم پس از آن همه رنجها و نابهسامانیها تو را میتوانم داشته باشم، بدون شک با ارادهٔ آهنینتری تحملشان میکردم.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
و آغوشت
اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن
یك رهگذر
و عشقت
پیروزی آدمی است
هنگامی که به جنگ تقدیر میشتابد.
یك رهگذر
بارها به تو گفتهام که با همهٔ عشق من به تو، اگر روزی دریابم که تو از زندگی کردن با مرد دیگری خوشبخت خواهی شد، حتی به چشمهایت نگاه نخواهم کرد که ناراحت بشوی؛ و با کمال میل خواهم گذاشت که به دنبال عشقت بروی.
یك رهگذر
تو آخرین چوب کبریتی هستی که میباید به آتشی عظیم مبدل شوی و از زندگی من، در برابر سرمای مرگ در این بیابان پر از وحشت دفاع کنی... اگر این چوب نگیرد، مرگ در این برهوت حتمی است! ــ تو همهٔ امید من، تو پناهگاه گرم و روشن من هستی.
یك رهگذر
اما... اما تصور نکن که من تو را برای زیباییهایت، تنها برای چشمهای بینظیر و برای نگاهت که پر از عشق و عاطفه است دوست میدارم. آیدای من! تو بیشتر برای قلبت دوستداشتنی هستی. تو را برای آن دوست میدارم که «خوبی». برای آن که تو، جمع زیبایی روح و تنی. و بدین جهت است که میگویم هرگز نه پیری و... نخواهد توانست از زیبایی تو بکاهد... چرا که هر چه تنت زیر فشار سالها درهمشکستهتر شود روح زیبای تو زیباتر خواهد شد و بدین گونه هرگز از آنچه امروز مجموع این زیبایی است نخواهد کاست.
خدای کوچولو!
Bahar
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
A
آیدا تو بهار منی و من خاک و مزرعهام... باید بیایی و کنار من بمانی تا من سرسبز شوم، برویم و شکوفه کنم. من بی تو هیچ نیستم، بی تو هیچ نیستم، بی تو هیچ نیستم.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان