بریدههایی از کتاب مثل خون در رگ های من
۴٫۲
(۳۸۸)
آیدا! تو مثل یک خدا زیبایی.
iamelizeh
چه او به قدر من شوق و نیاز عاشقانه نداشت؟ ــ و افسوس که این سوآل، فقط یک جواب میتواند داشته باشد؛ و آن جواب چنین است:
«ــ برای این که او معشوق است، نه عاشق!»
و این، رنج و یأس من است.
iamelizeh
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
iamelizeh
ساعات کوتاه دیدارمان هم فقط به دو چیز صرف میشود: ــ کوشش من برای به حرف آوردن تو؛ و اصرار تو، و پافشاری تو، و سعی تو، برای این که ساکت بمانی و چیزی نگویی!
iamelizeh
آیدای من، تو معجزهیی.
روزگار درازی شد که همه چیز از من گریخته بود؛ حتی شعر ــ که من با آن در این سرزمین کوس خدایی میزدم ــ.
میپنداشتم که عشق، هرگز دیگر به خانهٔ من نخواهد آمد.
میپنداشتم که شعر، برای همیشه مرا ترک گفته است.
میپنداشتم که شادی، کبوتری است که دیگر به بام من نخواهد نشست.
میپنداشتم که تنهایی، دیگر دست از جان من نخواهد کشید و خستگی، دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت.
تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بالزنان بازگشت؛ تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با تو ام، و آینههای خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار میشوند.
کنار تو، خود را بازیافتهام، به زندگی برگشتهام و امیدهای بزرگ رویایی ترانههای شادمانه را به لبهای من بازآوردهاند.
iamelizeh
با اعتماد و یقین به تو میگویم که خدا نیز نمیتواند طلوع آفتاب فردای ما را مانع شود. زیرا که ما ــ من و تو ــ برای فردایمان حتی به طلوع خورشید خدا نیز نیازی نداریم: قلب من و تو هست؛ و عشق، قلب ما را از خورشید فروزانتر میکند... ما برای فردای خود فقط به قلبهای فروزان یکدیگر اعتماد میکنیم.
iamelizeh
هرگز هیچ چیز در پیرامون من از تو عظیمتر نبوده است.
iamelizeh
به بهار میمانی که چون میآید، درخت خشکیده شکوفه میکند.
iamelizeh
تصمیم گرفتم با تو حرف بزنم؛ این جوری؛ روی کاغذ... و از قضا این جوری بهتر است. مگر نگفتی هر چه بهت بگویم که دوستت دارم باز هم میخواهی که بگویم؟ ــ پس این جوری بهتر است. این حرفها را میخوانی و باز هم میخوانی؛ و اگر دلت خواست، باز هم میخوانی.
iamelizeh
سکوت تو، پایان غمانگیز زندگی من است.
حرف بزن آیدا، حرف بزن!
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم...
👑Nargess Ansari👑
معنی «با تو بودن» برای من «به سلطنت رسیدن» است.
چه قدر در کنار تو مغرورم! ــ به من نگاه کن که چه تنها و خسته بودم، و حالا به برکت قلب تو که کنار قلب من میتپد، چه شاد و چه نیرومندم!
آیدای من، تو معجزهیی.
👑Nargess Ansari👑
معنی «با تو بودن» برای من «به سلطنت رسیدن» است.
چه قدر در کنار تو مغرورم! ــ به من نگاه کن که چه تنها و خسته بودم، و حالا به برکت قلب تو که کنار قلب من میتپد، چه شاد و چه نیرومندم!
سمانه
دست مرا بگیر. با تو میخواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی.
من تاب این همه خوشبختی ندارم. هنوز جرأت نمیکنم به این پیروزی عظیم فکر کنم.
بگذار این هیجان اندکی آرامتر شود. بگذار این نورزدگی اندکی بگذرد تا بتوانم چشمهایم را باز کنم. بگذار این جنون و سرمستی اندکی بگذرد تا بتوانم عاقلانهتر به این حقیقت بزرگ بیندیشم. بگذار چند روزی بگذرد، چارهیی جز این نیست.
هنوز نمیتوانم باور کنم، نمیتوانم بنویسم، نمیتوانم فکر کنم... همین قدر، مست و برقزده، گیج و خوشبخت، با خودم میگویم: برکت عشق تو با من باد! ــ و این، دعای همهٔ عمر من است، هر بامداد که با تو از خواب بیدار شوم و هر شامگاه که در کنار تو به خواب روم.
برکت عشق تو با من باد!
احمد تو
۱۷ فروردین ماه ۴۳
hedgehog
نازنین من، عشق و زندگی من، امید فردای من، روح و خون من!
hedgehog
امشب، آیدای من، از تصور این که تو کنار من نشسته باشی و من دست تو را در دست گرفته باشم، تمام وجودم مشتعل میشود... تو را به خدا این بار حرف بزن: به من بگو که چهام، کیم؟ اسمم چیست؟ چه میگویم؟ کجا میروم؟ از کجا میآیم؟ تو را کجا دیدهام؟ چه طور توانستهام به تو بگویم که دوستت میدارم؟ چه طور توانستهام از تو بشنوم که گفته باشی مرا دوست میداری، و در این لحظه مثل تودهٔ باروتی که آتش بهاش برسد منفجر نشوم؟ اصلاً چه طور است که مرا دوست میداری؟ اصلاً چرا مرا دوست میداری؟ ــ ... من امشب از این سوآلها وحشت میکنم!
hedgehog
آیدای خوب خوشگل من!
hedgehog
معنی «با تو بودن» برای من «به سلطنت رسیدن» است.
چه قدر در کنار تو مغرورم! ــ به من نگاه کن که چه تنها و خسته بودم، و حالا به برکت قلب تو که کنار قلب من میتپد، چه شاد و چه نیرومندم!
hedgehog
سکوت غمآلود تو برای من با تاریکی مرگ برابر است.
ftmz_hd
من تو را دوست میدارم، تو را روی چشمهایم مینشانم و در پناه تو، در کنار تو، در دامن تو به دنبال آنچنان زندگی بینظیری میگردم که وقتی عمرم به سر آمد، دست تو را بگیرم، به آب چشمهایم تر کنم و با حسرت بگویم:
«ــ آیدا، آیدای من! کاش این زندگی یک ساعت اقلاً طولانیتر میشد. اقلاً یک ساعت!»
نگار
من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به «تو» فکر نمیکنم، که تو با من باشی. همین و بس.
ftmz_hd
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان