بریدههایی از کتاب مثل خون در رگ های من
۴٫۲
(۳۸۸)
تو را دوست دارم؛ و این دوست داشتن، حقیقتی است که مرا به زندگی دلبسته میکند.
همهٔ شادیهایم در یک لبخند تو خلاصه میشود؛ و کافی است که تو قیافهٔ ناشادی بگیری تا من همهٔ شادیها و خوشبختیهای دنیا را در خطوط در هم فشردهٔ آن چهرهیی که خدا میداند چه قدر دوستش میدارم گم کنم.
پریسا احدی
این سکوت وحشتانگیز کافی است؛ آن را بشکن!
B-vafa
خانهٔ فردای ما خانهیی است که در آن، شعر و موسیقی در پیوندی جاودانه به ابدیت چنگ میاندازند.
B-vafa
آیدای نازنین من! تو از پاکی و معصومیت به بچهیی میمانی که درست در میان گریه، اگر کسی با انگشتان دستش سایهٔ موشی روی دیوار بسازد، همچنان که هنوز اشکها بر گونهاش جاری است صدای خندهاش به آسمان میرود... تو به همان اندازه بیآلایش و معصومی
ر.سین
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
فاطمه فرهادی
به امید این چنین فردایی زندهام: فردایی که صبحش را در آغوش آیدا بیدار شوم و شبش را در آغوش او به خواب روم.
Fatima
من فقط موقعی آرام و آسوده هستم و تنها موقعی به «تو» فکر نمیکنم، که تو با من باشی. همین و بس. وقتی تو نیستی، مثل بچه کوچولویی که دور از مادرش بهانه میگیرد و باید دلش را با بازیچهیی خوش کرد و فریبش داد، ناچارم که خود را با یاد لحظاتی که با تو بودهام، با خاطرهٔ حرفهایت، خندههایت، اخمهایت، آن «خدایا خدایا» گفتنهایت که من چه قدر دوست دارم و از شنیدن آن چه اندازه لذت میبرم، دلخوش و سرگرم کنم.
فاطمه فرهادی
به تو گفتم: «زیاد، خیلی خیلی زیاد دوستت دارم.»
جواب دادی: «هر چه این حرف را تکرار کنی، باز هم میخواهم بشنوم!»
فاطمه فرهادی
هر چه بیشتر میبینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود.
فاطمه فرهادی
میخواهم بگویم که اگر این سکوت ادامه یابد به زودی تنها جسد سرد و مُردهیی را در آغوش خواهی گرفت که از زندگی تنها نشانهاش همان است که نفسی میکشد. میخواهم بگویم که سکوت تو، پایان غمانگیز زندگی من است.
حرف بزن آیدا، حرف بزن!
marziye
اگر میدانستم پس از آن همه رنجها و نابهسامانیها تو را میتوانم داشته باشم، بدون شک با ارادهٔ آهنینتری تحملشان میکردم.
Fatima
ای صبور! ای پرستار!
غوطہور🪐🌱🌊
و ازت بخواهم که از این به بعد، برای عشقی که به بزرگی آسمانهاست، روی زمین حساب باز نکنی!
melikar
«حالا دیگر به قدر آن اولها دوستم نمیداری!»
`یک رهگذر`
آیدا و احمد خوشبختی و سعادت زناشویی خود را به این ترتیب ضمانت میکنند که همیشه، در مواردی که خطایی از یک طرف سر بزند ــ این سوآل را مطرح کنند: «آیا طرف خطاکار، خطای خود را از روی سوء نیت انجام داده، یا این که سوء نیت نداشته است؟» و اگر سوء نیتی در کار نبود، بلافاصله آن خطا را فراموش کنند و طرف خاطی را ببخشند؛ زیرا هیچ چیز به قدر بزرگوار بودن و خصلت عفو و اغماض، در استحکام زندگی و خوشبختی زناشویی موثر نیست، و احمد و آیدا به این حقیقت با تمام دل و جان خود اذعان دارند.
farad98
تو همهٔ امید من، تو پناهگاه گرم و روشن من هستی.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
در صورتی که آیدا بخواهد از طریق کجخلقی و سکوت و قیافه گرفتن، یا چیزهایی از این قبیل عدم رضایت خود را نسبت به مسألهیی نشان بدهد، احمد حق خواهد داشت موهای سر و ابرو و مژهٔ خود را از ته بتراشد یا به هر طریق دیگری که خود بداند، اعتراض خود را نسبت به رفتار آیدا که ــ زندگی و خوشبختی اوست ــ نشان بدهد.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
همهٔ شادیهایم در یک لبخند تو خلاصه میشود؛ و کافی است که تو قیافهٔ ناشادی بگیری تا من همهٔ شادیها و خوشبختیهای دنیا را در خطوط در هم فشردهٔ آن چهرهیی که خدا میداند چه قدر دوستش میدارم گم کنم.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
درخت با بهار و ماهی با آب زنده است، و من با حرفهای تو.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
مردی که با این همه شور و حرارت به تو عشق میورزد، محتاج حرفهای توست.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان