بریدههایی از کتاب مثل خون در رگ های من
۴٫۲
(۳۸۸)
درست در تاریکترین دقایق زندگیام دستی از دور رسید و زیر بازوی مرا گرفت
ماهی
به قول حافظ:
بندهٔ طلعت آن باش که، آنی دارد.
ماهی
من مظلوم واقع شده بودم. زندگی به من ظلم کرده بود.
مستورع
من محتاج شنیدن حرفهای تو هستم... با من از عشقت، از قلبت، از آرزوهایت حرف بزن... اگر مرا دوست میداری، من نیازمند آنم که با زبان تو آن را بشنوم: هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، و هر لحظه میخواهم که زبان تو، دهان تو و صدای تو آن را با من مکرر کند...
Haniyeh amini😄
آن آینه که من میجستم تا بتوانم نقش وجودم را در آن تماشا کنم تویی.
فائزه
دلم گرفت، آن چنان گرفت که ناچار شدم برای شما نامه بنویسم.
`یک رهگذر`
هر چه بیشتر میبینمت، احتیاجم به دیدنت بیشتر میشود.
بهار
تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بالزنان بازگشت؛ تنهایی و خستگی بر خاک ریخت. من با تو ام، و آینههای خالی از تصویرهای مهر و امید سرشار میشوند.
پوژنگ پروازی
این تنها راه نجات من است: حرف بزن آیدا!
golab
به تو گفتم: «زیاد، خیلی خیلی زیاد دوستت دارم.»
جواب دادی: «هر چه این حرف را تکرار کنی، باز هم میخواهم بشنوم!»
`یک رهگذر`
معنی «با تو بودن» برای من «به سلطنت رسیدن» است.
نیکو
تو تنها پیروزی دوران حیات منی.
Rghaf
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درد.
مهر دلدارها
من به عشق گرامی تو نسبت به خود، و به عشق دیوانهوار خود نسبت به تو اعتماد دارم
Narges Ebad
برای این که تو را بشناسم، تو را بهتر بشناسم، تو را دوست بدارم و عشق تو را سرمایهٔ جاویدان روح و زندگی خود کنم، لازم نبود که حتماً از همنشینی و گفتوگوی با تو به اعماق روح تو پی ببرم. نگاه تو و زبان خاموشت گویاترین زبانها بود و بیش از هر زبانی میتوانست از قلب و روحت حرف بزند.
Roya🌱
دست مرا بگیر. با تو میخواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی.
Arezuwishi
آیدای یگانهٔ من!
حالا دیگر چنان از احساسهای متضاد و گوناگون سرشارم که اگر بپرسی هر صبح را چه گونه به شب میرسانم بیگفتوگو در جوابت درمیمانم:
هیجان عظیم به دست آوردن تو، قلب مرا از شادی انباشته است... اما، تصور این که هنوز تا مدتی دیگر میباید از تو دور بمانم، قلبم را از حرکت بازمیدارد.
چشمانت به من نوید و امید میدهند، اما سکوت تو مرا از یأسی کُشنده لبریز میکند... آه، چه قدر احتیاج دارم که زبانت نیز از چشمهایت یاد بگیرد؛ که زبانت نیز چون چشمهایت مهربان و نوازشدهنده شود، که زبانت نیز مانند نگاهت به من بگوید که آیدا، احمد تنهای دلتنگش را چه قدر دوست میدارد! ــ افسوس که زبان و لبان تو به قدر چشمهایت مرا دوست نمیدارند.
Roya🌱
نگین گرانبهای خود را بر حلقهٔ مسی نمیخواهم.
B-vafa
امروز بیشتر از دیروز دوستت میدارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست: قدرت تو است.
Roya🌱
روزگار درازی بود که شعر را گم کرده بودم. این روزها احساس میکنم که شعر، دوباره در من جوانه میزند. به بهار میمانی که چون میآید، درخت خشکیده شکوفه میکند.
ماهی
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان