بریدههایی از کتاب خون خورده
۳٫۹
(۴۴۸)
تابوت او چنان سوخت که هیچکس توجهی نکرد به یک دفترچهٔ آبی که بعدِ انفجار و با شوخی تاریخ پرت شد از کولهٔ بازشدهاش بیرون و در گوشهای از بیابان زیرِ باد ورق خورد و خورد و خورد
کاربر ۲۴۱۱۲۰۸
«چند وقته به خدا فکر نکردی؟»
فاطمه
در همین مرورِ افکار رسید به ایستگاهِ پُرازدحام توپخانه و دوید به سمتِ خطِ قرمز. خطِ یک. خطی که آدمها را میرساند به بهشتزهرا.
farnaz Pursmaily
گورگرفتگی. چیزی مثلِ دریاگرفتگی. هوایی کهنه واردِ رگها میشد و خون را میخورد و پیش میرفت. باید زود از آنجا میزد بیرون.
zohre nazari
او مردِ گورها بود. هر باستانشناسی مردِ گورهاست. گورها را میشکافد تا تنِ گمشدهٔ تاریخ را بیرون بکشد. برهمزنندهٔ خوابِ مُردگان.
fahim
روحِ شاعر آزادیخواه گفت «دلت برای تنت تنگ نمیشه اصلاً؟ بالاخره یه جایی چال شدی دیگه. آدم اینقدر بیعاطفه!»
و روحِ خبیث خالدار که در کار نگاهِ دخترک رفته بود، پراند «سوسولِ فضول...» و به کارش ادامه داد و کسی نفهمید که ناگهان در سرش تنش پدیدار شده است زیرِ آفتابِ دروازهٔ شرقی قدس. بیسر و تنها. غصهاش گرفت.
fahim
ژانت میدانست وسطِ شهری که بدجور محاصره شده عاشق شدن مهمل است
fahim
او رؤیایی داشت که باید محقَق میشد و تاریخ پُر است از رؤیاپردازانی که کسی جدیشان نمیگیرد و بعد آنهایند که دیگران را جدی نخواهند گرفت.
حسین احمدی
این خاصیت تاریخ است، که پُر است از چیزهایی که کسی نمیبیند اما اتفاق میافتند و وقتی هم که گم میشوند، ککِ کسی نمیگزد.
حسین احمدی
حالا عکسِ این زنِ مسیحی را داشت و باید به او میرساندش... گرم شد دلش. زن... چرا منصور زنی درک نکرده بود؟ چرا؟ تاریخ پُر است از دورانهایی که حوادث بهقدری تندند که مردها از زنها فاصله میگیرند، آنقدر فاصله که وقتی سر میگردانند هیچچیز اطرافشان نیست، حتی تصویر مویی در باد، حتی خاطرهٔ یک بوسه. و منصور تند دویده بود. خیلی تند.
حسین احمدی
روزنامه نمیدانست که یک خبرنگارِ جوانِ ایرانی وسطِ جادهٔ بیروت به بعلبک، از خودِ قابیل مقابلِ خدا هم بیدفاعتر است.
mahsaramezani
تاریخ پُر است از مردانی که بهآنی تصمیم میگیرند کار را تمام کنند و جوری بمیرند که دستِ فلک بهشان نرسد
mahsaramezani
زمان ایستاد و بعد زدندش. گلوله عضلات را میشکافد و پیش میرود. دَوَران دارد مثلِ تاریخ. میچرخد و سوراخی را که ساخته عمیق و گشاد میکند تا همهٔ رگها پاره شود. قلب که گیج شده، از اینهمه آدرنالین مبهوت میماند. آدرنالین درد را محو میکند و مغز دستور نمیدهد... تن میدود به سمتِ خانهای که زنها را پشتش کُشتهاند و ابوالحسنِ فاضل، که دو گلوله در شکم و شانهاش دارد، با سرنیزه میگذارد توی کمرِ یک سربازِ عراقی، اعزامی از بصره. خوردند زمین. خب... مرگ به تندیِ بدن خیلیها به سراغِ بدنِ یک رزمیکارِ تروفرز نمیرود شاید.
mahsaramezani
روحِ شاعر آزادیخواه گفت «دلت برای تنت تنگ نمیشه اصلاً؟ بالاخره یه جایی چال شدی دیگه. آدم اینقدر بیعاطفه!»
fahim
به عشقِ جنگ خود را رسانده بود به صلاحالدین. خشن بود... یکبار سلطان به او گفته بود در تو ایمان نمیبینم، بیشتر عطشِ کُشتن است. و او این را به حسابِ تعریف گذاشته بود.
blue tit
محسن مفتاح امروزی بود، ولی اعتقاد داشت مُردهها منتظرِ کلماتاند برای آمرزش و برای راحتتر بودن. پدرش همیشه به او میگفت «کلمه آدم زنده رو سبک میکنه، چه برسه مُرده رو.»
blue tit
هر باستانشناسی مردِ گورهاست. گورها را میشکافد تا تنِ گمشدهٔ تاریخ را بیرون بکشد. برهمزنندهٔ خوابِ مُردگان
Mary
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
عاطفه✨
«کلمه آدم زنده رو سبک میکنه، چه برسه مُرده رو.»
عاطفه✨
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
Mary
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان