«برای همیشه، جایی همین نزدیکی»
zohreh
دلم میخواهد زندگیام را روی اینترنت زندگی کنم.
امیر
قرار نیست داستان زندگیام را برای همه تعریف کنم، اما به قول خودش، اگر بداند چه کار میخواهد بکند؟
zohreh
کادی سینکلر:
اگه میذاشتن سرم تو زندگیم باشه واقعاً خوب میشد.
zohreh
«متی مرده.»
این را با خودم زمزمه میکنم و حیران ماندهام که چرا این جمله را برای بلند ادا کردن انتخاب کردم، چون گفتنش واقعاً درد دارد. حس کردن حقیقت این عبارت و واقعی بودنش در دنیایم... درد دارد. اما دلیل اینکه خودم هنوز زندهام این است که او مرده.
zohreh
یادم نمیآید آخرین بار کی کاری کردم که کسی اینقدر به خودش حس خوبی داشته باشد. از فکرش کم مانده گریهام بگیرد.
zohreh
جدی میگویم. واقعاً غمانگیز است وقتی مردم ارزش واقعی خودشان را نمیدانند.
zohreh
ظاهراً نمیتوانی مردم را با درد و رنج خودت بخری. فقط دلشان میخواهد از دردهایت فاصله بگیرند.
zohreh
ما از آدمهایی که کنارشون زندگی میکنیم بهتر یا بدتر نیستیم.
zohreh
چند تا صورتحساب روی میز هست. چند تایی هم اخطاریهٔ اقساط معوقه. با دیدنشان گرهای به اندازهٔ گریپفروت توی شکمم ایجاد میشود. این یکی از آن وحشتهایی است که وقتی یک بار حسش کنی دیگر فراموشت نمیشود. وحشت نفرینشدهٔ نیاز به پول؛ پولی که در بساط نداری.
zohreh