بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سادی | صفحه ۱۱ | طاقچه
کتاب سادی اثر رضا اسکندری‌آذر

بریده‌هایی از کتاب سادی

انتشارات:نشر سنگ
امتیاز:
۴.۱از ۵۹ رأی
۴٫۱
(۵۹)
از این شهر متنفرم. از اهالی‌اش متنفرم. می‌بث همیشه بهم می‌گفت نباید این‌طور باشم؛ نباید از مردم به این خاطر که از من بیشتر دارند متنفر باشم، اما اشتباه می‌کرد. می‌توانم. و ازشان متنفرم. این نفرت یک دیوار کامل است بین من و آرزوهایی که دلم را مسموم می‌کنند و امعاء و احشایم را بیرون می‌ریزند.
امیر
هیچ وقت نفهمیدم با دخترها چه‌طور باید رفتار کنم. منظورم دخترهای زیباست. دلم می‌خواهد ازم خوش‌شان بیاید. یک نیاز عجیب و درونی است که توی وجودم جاگیر می‌شود و باعث می‌شود احساس حماقت و ضعف کنم، چون می‌دانم یک نقطهٔ ضعف است و می‌توانم ردش را تا خودِ مادرم دنبال کنم. بدتر این‌که می‌توانم این نیاز را درون خودم تشخیص بدهم و در عین حال هرگز برای ارضا کردنش آن‌قدرها تلاش نمی‌کنم. بیخود نبود که حتی قبل از کشته شدن متی دوستی نداشتم.
امیر
من حاصل شیشهٔ شیر بچه‌ای هستم که با سون‌آپ پر می‌شد. مغزی دارم که بلد نیست چه‌طور مسائل ظریف زندگی را پردازش کند. بدنم آن‌قدر گوشه‌های تیز دارد که می‌تواند شیشه را مثل الماس ببرد و گوشه‌های تیز بدنم عاجزانه نیازمند کند شدن هستند، اما گاهی هیچ چیز برایم اهمیت ندارد.
امیر

حجم

۲۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۳۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۰
۱۱
صفحه بعد