بریدههایی از کتاب قاتلی به پاکی برف
۴٫۲
(۱۴)
آن چیزی که در نزدیکیمان است، نجاتمان میدهد، نه چیزهای بزرگی که در رؤیا میبینیم.
pejman
برهای گل آلاله میخورد، درست مانند زاهدی که سخنان کتاب مقدس خود را نشخوار میكند.
ناهید
روح او به فرسودگی صابون بسیار کوچکی بود که برای گرفتنش میبایست چند بار تلاش کنی.
ناهید
مغزم را به جالباسی آویختم و به گردشی تمام عیار رفتم.
ناهید
پروانهای روی سنگ، جان تازهای میگیرد. بالهای پلنگیاش به آرامی میلرزند، درست مانند وقتیکه کتابی قدیمی را از ترس اینکه خُرد بشود، آرام ورق میزنیم.
Baharak
صندوق پست، لای سرخسها، در ابتدای جاده قرار دارد. در صندوق را باز میکنم، ته آن فقط یک کرم ابریشم را با ابروان قهوهای میبینم. در را دوباره میبندم. از اینکه مزاحم مقدسهای در حال آرایش شدهام معذبم.
Baharak
ما فقط یک لحظه فرصت داریم دستبندهای روشنایی را که دور مچ دستهای زندگی صدا میدهند، بدزدیم.
Baharak
به راهم ادامه میدهم، با شور و حرارتی که نمیدانم از کجا سرچشمه میگیرد: از رنگ خاکستری هلندی خانههای لوکروزو، از صدای مطمئن پاسکال یا فقط از سرمستی تجربه کردن زندگیای که هر لحظهاش بیهمتاست.
Baharak
در جیبم یک جلد از تفکرات پاسکال را گذاشتهام. این کتاب را گاهی با خود به همراه دارم تا در هنگام انتظار، قحطی یا جنگی بسیار طولانی، به کارم آید. کتاب را از جیبم در میآورم، راه میروم و میخوانم: «ما فقط بخشی از خود را میتوانیم دوست بداریم که از آن ما نیست.» کتاب را میبندم. گربهای از باغی میگذرد که مأمن ارواح است. جذابیت فوقالعاده باغهای رهاشده، وجود خدایی کولیصفت را ثابت میکند.
Baharak
یک روز از فرط احساس ملال، به سیاهیای که از ازل، زیر آسمان آبی فرمانروایی میکند، پی خواهیم برد. کسانی که قادر باشند زیر سیاهی، آبیای از جنسی متفاوت را تشخیص دهند نادرند: رنگی یكدست دارد و شبیه لکه کوچک جوهر آبی زیر بال جیجاق است
همای
پیادهروی میکنیم. هریک قلبی مجنون و وفادار به مانند مسیح داریم. من آدمهای عادی را میشناسم، و میدانم كه از هر چیزی ترسناکترند
همای
الاغ روی تختهسنگ از حواری طلاپوشِ روی دیوار زیباترست.
pejman
ما با گذر از بدترینها، به سوی چیزهای بسیار باطراوت و لطیف میرویم، چیزهایی که با راز وجودیمان همسازند.
pejman
از دور، ایستگاه راهآهن استراسبورگ، با شیشههای برجستهای که احاطهاش کردهاند، مانند آبنباتی مغزدار به چشم میآید. از نزدیک، مانند تمام ایستگاههای دیگر دنیا، غمانگیز است.
ناهید
دانشجویی كه جانشین پزشک سن ـ سرنن بود به من گفت به خاطر اینکه وقتش را صرف خواندن تمام آثار داستایوسکی کرده، در امتحانات سال اول مردود شده است. مردی که روان بشر برایش اهمیت دارد، حتماً جسمها را هم خوب معالجه میكند.
ناهید
مرگ موسیقی را خاموش نمیکند، گلهای سرخ را خاموش نمیکند، کتابها را خاموش نمیکند. مرگ هیچچیز را خاموش نمیکند.
Hopefull_librarian
روزی خواهیم فهمید که شعر یک نوع ادبی کهنه و به دردنخور نیست، بلکه امری حیاتی است، آخرین فرصت برای نفس کشیدن در زندان واقعیت است
همای
روزی خواهیم فهمید که شعر یک نوع ادبی کهنه و به دردنخور نیست، بلکه امری حیاتی است، آخرین فرصت برای نفس کشیدن در زندان واقعیت است
همای
آن چیزی که در نزدیکیمان است، نجاتمان میدهد، نه چیزهای بزرگی که در رؤیا میبینیم.
همای
حجم
۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان