بریدههایی از کتاب دنیای سوفی
۴٫۰
(۵۷۶)
تفاوت بزرگ يک معلم مدرسه و يک فيلسوف واقعی آن است که معلم مدرسه گمان میکند خيلی چيزها میداند که میخواهد بهضرب و زور بهشاگردانش بياموزد، حال آن که يک فيلسوف میکوشد تا بهاتفاق شاگردان خود برای پرسشهائی که از خود میکنند، پاسخهائی پيدا کند.
friend moon :)
آری، سوفی عزيز، مسائلی هست که بايد ذهن تمامی مردمان را بهخود مشغول دارد. و درست همين مسائل است که موضوع درس مرا تشکيل میدهد.
در زندگی چه چيزی از همه مهمتر است؟ برای کسی که بهاندازه کفايت رفع گرسنگی نمیکند اين چيز مهم، مواد غذائی خواهد بود. برای کسی که در سرماست، حرارت است. و برای کسی که از تنهائی رنج میبرد، البته همنشينی با ديگر مردمان.
اما، فراتر از اين ضرورتهای اوليه، آيا باز هم چيزی هست که تمامی مردم بهآن نياز داشته باشند؟ فلاسفه گمان دارند که آری. میگويند که انسان فقط با شکم زندگی نمیکند. البته تمام مردم بهغذا نياز دارند و نيز بهعشق و محبت. اما چيز ديگری هم هست که بهآن نيازمنديم:
اينکه: ما که هستيم و چرا زندگی میکنيم.
ویدا
وقتی میپذيرفت که زندگیاش ممکن است روزی پايان يابد، اين احساس که چه بخت و اقبال فوقالعادهای داشته است که زنده و در عالم حيات است، نيز در او بيدار میشد.
booklover
اگر میتوانست شک کند، پس میبايستی که مطمئن باشد که فکر میکند و اگر فکر میکند پس بايد مطمئن شود که او يک وجود متفکر است
•° زهــــرا °•
آنچه من میخواهم اين است که تو بهجمع آدمهای بیاثر يا بیتفاوت نپيوندی. میخواهم که با چشمان باز و گشاده زندگی کنی.
Oryx & Crake
آدم شايد میتواند دوستان خود را انتخاب کند، اما خودش را نمیتواند. حتی نمیتواند انتخاب کند که يک انسان خلق شود.
☆Fereshteh☆
راستی، چرا آدمها بهتدريج که بزرگ میشوند، اسباب بازیها را کنار میگذارند؟
عمادالدین ماهرو
افلاطون همچنان برآن عقيده میماند که شهر ـ دولتی که نه زنان را آموزش میدهد و نه آنان را بهکار میگيرد، شباهت دارد بهمردی که فقط از بازوی راست خود استفاده میکند.
پروا
اما قطعا پرسشهائی اساسیتر و دشوارتر از آنچه در برنامه درسهاست نيز بايد وجود داشته باشد!
کی میتواند بهاين پرسشها پاسخ دهد؟ اگر هيچکس هم نتواند باز تفکر پيرامون آنها، چيزی است غير از وقت گذرانی در بيهوده تکرار کردن زمانهای افعال غيرمنظم!
melik
انديشيد که احساس زنده بودن کردن بدون فکر کردن بهاينکه روزی مرگ در خواهد رسيد غيرممکن است؛ و در همان حال بهمرگ انديشيدن، بدون در همان لحظه معجزهی حيرتانگيز زنده بودن را احساس کردن، ميسر نخواهد بود.
🌸فطرس🌸
در حاليکه نامه عجيب را بهدست داشت از چارپايه پائين آمد و بهحمام رفت. روبروی آينه ايستاد و در چشمان خود خيره شده، گفت:
ــ من سوفی آموندسن هستم.
دختر درون آينه پاسخی نداد، حتی يک شکلک. هر کاری سوفی میکرد طرف مقابل هم درست همان کار را میکرد. خود را بهشدت تکان داد تا از او جلو بيفتد، اما بيهوده بود، ديگری هم بههمان اندازهی او سريع بود، پرسيد:
ــ تو که هستی؟
پاسخی جز آن که لحظهای پيش گرفته بود، نيامد، ليکن برای چند صدم ثانيه، نتواست بگويد که او يا دختر درون آيينه، کدام در اين پرسش پيشقدم شده بودند.
سوفی انگشت اشارهاش را روی بينی طرف درون آيينه گذاشت و گفت:
ــ تو من هستی.
و چون باز پاسخی نگرفت جمله را برگرداند:
ــ من تو هستم.
:)
انسان بهخوشبختی نخواهد رسيد مگر آن که تمامی استعدادهائی را که بالقوه در مالکيّت خود دارد، شکوفان سازد و گسترش دهد.
mahsa
مانند تمامی حکمت افلاطونی، فلسفهی دولت افلاطون نيز در زير نشان و مُهر تعقل قرار دارد. برای يک «شهر ـ دولتِ» خوب اصل آن است که عقل برآن حکم براند. درست بههمان شکل که سر بر تن فرمان میراند، برحکيمان و فيلسوفان است که بر جامعه حکمرانی کنند.
mahsa
هوشمندترين آدم آن کس است که میداند که نمیداند.
mahsa
بنابراين، فيلسوف کسی است که برکمدانی خود آگاه است و از آن در عذاب؛ از اين نقطهنظر او نشانههای بيشتری از هشياری و شعور بهنمايش میگذارد تا آن کسانی که مدعی همه چيز دانیاند.
mahsa
مطابق عقيدهی ارسطو، در دنيای شعور و آگاهی انسان، هيچ چيز پيش از آن که از طريق حواس ادراک شود، نمیتواند وجود داشته باشد.
هانیه
ارسطو درست برعکس اين فکر میکند و میگويد: آنچه در روح انسان است چيزی نيست جز بازتاب اشيائی که در طبيعت حضور دارند؛ طبيعت و فقط طبيعت است که دنيای واقعی را تشکيل میدهد
هانیه
افلاطون چنين میانديشيد که تمام آنچه ما در اطراف خود میبينيم فقط بازتابی است از چيزی که در دنيای مثالها و در نتيجه در روح انسان حقيقت و واقعيت دارد.
هانیه
از ديدهی افلاطون آنچه که ما در اطراف خود در طبيعت میبينيم میتواند با همان حباب صابون مقايسه شود. تمام آنچه که در دنيای احساس ما وجود دارد، ناپايدار است.
هانیه
افلاطون دنيای ايدهها را از دنيای محسوسات مشخص میکرد و آشکارا روح و جسم انسان را از يکديگر جدا میساخت و بهاين ترتيب در انسان يک دوگانگی قائل بود: جسم او مانند هر چيز ديگر اين دنيای سفلی يا دنيای محسوسات از خاک و گرد و غبار تشکيل میشد، در حالی که روح او جاودان و ابدی بود. اين ايده، خيلی پيش از افلاطون در نزد يونانيان رواج داشت.
Yaser
حجم
۵۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۰۷ صفحه
حجم
۵۵۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۶۰۷ صفحه
قیمت:
۷۹,۰۰۰
۵۵,۳۰۰۳۰%
تومان