در جهانی که گرد آفریده شده است
هیچ کنجی وجود نخواهد داشت
تا با احساست خلوت کنی
reyhan
ما، مُردگانی هستیم
که رشد میکنند
عاشق میشوند
و مُردگانی دیگر را میزایند
و حواسشان نیست
که دارند
درون قبری دستهجمعی به سر میبرند
|ݐ.الف
دستهایم را
به نشانی مردی پست میکنم
که برای گرفتنشان
دست
ندارد
.ً..
من دریا شدم
و کبودیهای تنم
ماهیهای کوچکی
که روی اندامم لیز میخوردَند.
میدیا
ظهر دوشنبهٔ مرداد
زمان مناسبی
برای دل بستن به آدمبرفیها نیست
SaraKu
کاش
جاذبه آنقدر قدرت داشت
تا آرامش را روی زمین بند کند
Rana
آینده
با ظاهری ژولیده
و کفشهایی که به پایش تنگ است
میآید
از رویت میگذرد
میرود
Rana
توفانی را که در وجودم به راه افتاده
در کدام سرزمین رها کنم؟
چند قدم باید به مرگ نزدیک شده باشم
تا بپذیرند
یوزپلنگ وحشیای را
که سرگردان، در خیابانها
به التماس آغوش گربهای افتاده
برای گریستن
گاوبازی هستم
که نیزهاش را
به کتفهای خودش فرو کرده
وحشی شده از تماشای پرچمی
که جلوِ دیدگانش به رقص درآوردهاند.
maha