بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد

بریده‌هایی از کتاب کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد

نویسنده:سلمان امین
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۱از ۹۷ رأی
۴٫۱
(۹۷)
«داداشت چه‌جوری مُرد، رضا؟» «جبهه دیگه. تیر خورده.» با خودم فکر کردم میترا هم توی جنگ کشته شده بود. تازه او عوضِ تیر موشک خورده بود، یک موشکِ درسته. گفتم «ببین اسم میترا رو روش ننوشته؟ فقط اسم داداشته؟» بدون این‌که دوباره به تابلو نگاه کند، گفت «نه، چیزی ننوشته.» غصه‌ام شد، بیش‌تر از روزی که دنبال جنازهٔ داداشش دویده بودم. رفتم به یارو گفتم خواهر من هم توی جنگ کُشته شده و اگر می‌تواند نام میترا را هم یک گوشه‌ای بنویسد. بغلم کرد، ماچم کرد و رفت. اصلاً نگرفت چی به‌اش گفتم. این دست‌کاریِ نام کوچه‌ها هر فلسفه‌ای که داشت، میترای ما هم جزئش بود. من که جنگ را غیر از تهران جای دیگری ندیده بودم. نمی‌فهمیدم این جبهه که می‌گویند اصلاً کجا هست. ولی اگر جایی بود که جوانان مردم زیر توپ و تفنگ شهید می‌شدند، پس تهران هم جبهه بود. به رضا گفتم «تو که سواد داری برو اسم میترا رو هم بنویس.»
mahdi
آدم اگر آدم بود، ما را که می‌دید غم‌وغصه‌های خودش یادش می‌رفت.
mahdi
ملت به مادرش تبریک و تسلیت می‌گفتند؛ چه ترکیب غریبی! یکی دست پشت دست می‌زد و می‌نالید، یکی کِل می‌کشید و اشک می‌ریخت. پدر رضا آمده بود وسط ملت، لباس سفید آهارزده تن کرده بود و بگویید داشت چه‌کار می‌کرد؟! می‌رقصید. بالاش یک‌ور می‌رفت پایینش یک‌ور. با چشم گریان و دل بریان دالامب‌ودولومبی راه انداخته بود نگفتنی! اگر قیافهٔ گُنجُله و آن شلنگ‌تخته انداختن‌های خُل‌خُلی‌اش را می‌دیدید، خیلی ساده ملتفت می‌شدید که موضوع به‌هیچ‌وجه به وصیت پسرش مربوط نیست. نوعی جنون بود که فقط بچه‌مُرده‌ها می‌توانند آن را درک کنند. آن وسط سُردَنگ می‌زد «مبارکت باشه بابا، شهادتت مبارک باشه. شفاعت من رو هم بکن.»
mahdi
اگر تضمینی بود که آخرین حمد و سورهٔ عمرمان را برای میترا خوانده‌ایم، باز هم هیچ دلیلی برای خوشی نداشتیم. هر چه نباشد خوش نبودن در این دنیا برای رفتن به بهشت یک امتیاز مهم است. این احساس که فرشتهٔ مرگ به صورت ویژه دارد روی پروندهٔ خانوادهٔ ما کار می‌کند هراس غریبی توی جان‌مان انداخته بود. تازه، نمُرده‌های‌مان هم آن‌قدر که لازم بود به زنده‌ها نمی‌رفتند ــ و این خودش خیلی بدتر بود. نمی‌خواهم بیش‌تر از این روضه بخوانم. خانه همچنان سیاه‌پوش ماند.
mahdi
«گریه کن، گریه کن اقدس. گریه کن، گریه کن. واسه‌ت خوبه.» حرف یامفت می‌زد. اگر آن‌قدر سالم بود که گریه کند، برای جنازهٔ زیر آوار دخترش آن‌طور غش‌وریسه نمی‌رفت. آدم واقعاً باید چه‌قدر بدبخت باشد که گریه برایش خوب باشد.
mahdi
من درست با شروع جنگ به دنیا آمده بودم. همه منتظر بودند جنگ تمام شود جز من. نه این‌که از جنگ خوشم می‌آمد یا چی. منظورم این است که تمام شدنِ چیزی برای کسی که شروعش را به یاد ندارد کلاً بی‌معناست. برای خواهرهایم یا تمام کسانی که زمانی صلح را دیده بودند یک چیزی، ولی من که زندگی را وسط آن آشوب آغاز کرده بودم نمی‌فهمیدم دنیای بدون جنگ چه‌طور دنیایی است. در نتیجه انتظارش را هم نمی‌کشیدم. اما غم‌انگیز بود که عمر یک عالَم از کسانی که چشم‌به‌راه این پایان بودند به دیدن آرزوی‌شان قد نداد. حالا که ته کشیده می‌فهمم؛ جنگ چیز خیلی مزخرفی است.
mahdi
این ضرب‌المثل که «خدا دروتخته را با هم جور می‌کند» یا کاملاً بی‌معنی است یا عمیقاً طعنه‌آمیز. این دوتا هیچی‌شان نه به هم می‌رفت نه به آدمیزاد. یک برنامه‌ای هم بود به نام اخلاق در خانواده که هر دو مشتری پروپاقرصش بودند. من که یادم نیست یارو چی می‌گفت، ولی چیزی که هست چندان به کار جفت‌وجزم کردن خانوادهٔ ما نمی‌آمد. نه اخلاقی باقی مانده بود نه خانواده‌ای. ما که هفته‌ای هفت روز خُلق‌مان سگ بود، ولی بعدها هم نشنیدم کسی با دیدن آن برنامه اخلاقش بهتر شده باشد.
mahdi
خوشبختی این‌طوری است، گاهی پیاده می‌آید اما همیشه سواره می‌رود.
صدراجون من دوست دارم
توقع دارید کسی که نطفه‌اش در شامگاه ۳۱ شهریور ۵۹ بسته می‌شود چه تحفه‌ای از آب دربیاید!
صدراجون من دوست دارم
هنوز هم فکر می‌کنم اگر عالَم‌وآدم جلوِ کسی رج بزنند تا او را از خود برانند، مقاومت کردن مسخره‌ترین کار ممکن است. گاهی برای نشکستن باید تسلیم شد.
lily
او از من بُرید، نه به این دلیل که از من متنفر شده بود، بلکه به این خاطر که روزی همدیگر را عمیقاً دوست داشتیم. دوستی‌های آتشین مهم‌ترین عامل دشمنی‌های سرسختانه است. آدم اگر با کسی دوست نبوده باشد محال است روزگاری کمر به دشمنی ببندد.
lily
در واقع منیژه اسمی بود که ما صدایش می‌زدیم. نام اصلی‌اش توی سجل «دخترتمام» است. دخترتمام یک دعای پنهانی با خداست که معنی سادهٔ آن این است «خدای بزرگ، اگر ممکن است در دفعات بعدی جنس دیگری برای ما بفرستید، متشکرم.» ــ من اسمش را گذاشتم «پیش‌گیری بعد از پیدایش».
lily
هر چه نباشد خوش نبودن در این دنیا برای رفتن به بهشت یک امتیاز مهم است.
lily
هر چه نباشد خوش نبودن در این دنیا برای رفتن به بهشت یک امتیاز مهم است.
lily
جداً برایم جالب شده بود بدانم از خلقت خاندان ما توبه‌کار شده و دارد یکی‌یکی همه‌مان را پس می‌گیرد یا چی. اما اگر اجازه داشتم یک سؤال ازش بکنم این بود که نظرش در مورد سرطان خواهرم چیست و چه توضیحی دارد. می‌خواستم بفهمم یک‌هو چی می‌شود که چنین اجازه‌هایی صادر می‌کند!
lily
تازه اگر بنا به سؤال‌پیچ شدن باشد، این ما بودیم که چهار برگهٔ پشت‌وروی آچهار سؤال داشتیم. داستان موشک‌باران و مریضی مامان و پیسی‌هایی که خواهرانم را یکی بعد از دیگری رم داد، کم مسئله‌ای نبود. مصلحت خدا را بروم! کِرمش به جانم افتاده بود ببینم چرا من را این‌قدر دیر و در این بسته‌بندی تحویل این دنیا داد. جداً برایم جالب شده بود بدانم از خلقت خاندان ما توبه‌کار شده و دارد یکی‌یکی همه‌مان را پس می‌گیرد یا چی.
lily
دو سه‌باری پیش آمده بود که شب را بیرون بمانم یا این‌که دمدمه‌های صبح برگشته باشم خانه، اما این سری یک‌خرده فرق داشت. آدم وقتی می‌داند جایی برای رفتن دارد، حتی اگر ویلان‌وسیلانِ خیابان‌ها باشد، آواره نیست ــ جفتِ کسانی که با کمربندِ نجات بندبازی می‌کنند. شاید سقوط نکنند، اما این فکر که سقوط‌شان مرگ‌بار نیست، انگار کُلفتیِ طناب را ده برابر می‌کند. آن‌ها بندباز نیستند. نمایش بندبازی می‌دهند. همه‌چیز به آن کمربند مربوط می‌شود. وقتی نباشد، طناب مثل مو باریک می‌شود ــ این معجزهٔ اعتماد است.
مهرگان
حالا دیگر مطمئنم بعضی از زندگی‌ها هست که به خوشی راه نمی‌دهد. گِل بعضی‌ها را انگار از پریشانی گرفته‌اند. خوشی‌ها برای‌شان فقط گداری است که روی رود خروشان تلخی‌های بی‌پایان قرار دارد.
Parinaz
«اگه بخوای خیلی بد باشی اشتباهه، ولی اگه زیادی خوب باشی خیلی‌خیلی اشتباهه. چون حقت رو می‌خورن یه آب هم روش. بد بودنِ من بقیه رو می‌کُشه. خوب بودنم خودم رو.
Parinaz
«دنیا رو درست نکردن که من و تو ازش سر دربیاریم، آرا. ما اومدیم این‌جا واسه تماشا. گیر آدم‌ها اینه که می‌خوان تو هر سوراخ‌سنبه‌ای یه انگشتی بکنن. می‌خوان همه‌چی رو زورکی بفهمن. حتی چیزهایی که می‌دونن نمی‌فهمن. دست‌آخرم می‌بینن یا جواب‌شون غلطه یا اصلاً مال یه سؤال دیگه‌ست. آدم باید یاد بگیره از سر راه خدا بلند شه، بذاره خودش کارش رو بکنه. هر چی هم که بد باشی اون‌قدری نیست که زور خدا به بخشیدنت نرسه. خاطرجمع!»
Parinaz

حجم

۳۹۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۰۱ صفحه

حجم

۳۹۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۰۱ صفحه

قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰
۵۰%
تومان