بریدههایی از کتاب کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد
۴٫۱
(۹۷)
فقط من ماندم و منیژه. منیژه نزدیکترین خواهر به من است، با سه سال اختلاف سنی. در واقع منیژه اسمی بود که ما صدایش میزدیم. نام اصلیاش توی سجل «دخترتمام» است. دخترتمام یک دعای پنهانی با خداست که معنی سادهٔ آن این است «خدای بزرگ، اگر ممکن است در دفعات بعدی جنس دیگری برای ما بفرستید، متشکرم.» ــ من اسمش را گذاشتم «پیشگیری بعد از پیدایش».
حسین احمدی
کاش روزی برسد تا آدمها حتم کنند عشق پدیدهٔ مضحکی است که پاسخ تنهاییهای ما را نمیدهد.
mojsena
کاش خودم زودتر از آنجا رفته بودم. راستی که هیچ قماربازی بهموقع از سر میز بلند نمیشود. چاچولبازی این چیزها را هم دارد.
mojsena
آدم وقتی تنهاست کورهامیدی به پیدا کردن یک دوستْ تنهایی را تسکین میدهد، ولی وقتی کاملاً ناامید باشی، تنهاترینی
Leo n
گاهی زندگی را اینقدر نکبت میزند که بهترین خاطرات را باید در گریهها جستوجو کرد، نه در خندهها.
mojsena
اگر خداینخواسته روزی یتیم شدید پایتان را خانهٔ هیچ دیارالبشری نگذارید، آنها محبت نمیکنند، ترحم میکنند. بعد از مدتی هم همان ترحم جایش را به تحقیر میدهد.
mojsena
پابندها مضحکترین اختراع بشریتاند. من تاوان مغز پریشان و روح ناآرامم را میدادم، آنها پاهای لَنگم را گرو برداشته بودند، آن هم اینقدر دیر.
نرگسجون
آدمها باید همدیگه رو دوست داشته باشن. این تنها راهیه که شاید بشه باهاش زندگی رو
تحمل کرد.»
Azar
چیزی که سر آمد، دیگر سر آمد. آدم باید چیزهایی را که دوست میدارد، دودستی بچسبد. نباید بگذاریم دوستیها با فاصلهها آزمایش شوند. امروز فکر میکنم که این جملهٔ «دوری و دوستی» حرف مزخرفی بیشتر نیست. آدمها بعد از دوریهای طولانی آرامآرام زندگی کردن بدون هم را یاد میگیرند، آن وقت دیگر یا برنمیگردند یا همان بهتر که برنگردند.
Azar
گاهی حس میکنم در طول زمانی که بر من گذشت هیچ رأی شخصی قابلدفاعی نداشتم و همینطور برای خودم تلوتلو میخوردم. وقتی آدم نمیداند دارد چه میکند شرایط خیلی زود و خیلی زیاد روی او تأثیر میگذارد. پیش از هر چیز باید مغزم را درست میکردم، ولی برای این کار ابتدا باید مغز درستی داشت. نوشتمشان بلکه با آن نظمی به ذهن پریشانم داده باشم.
حالا که به پشتسرم نگاه میاندازم فکر میکنم آن عمل سزارین خندهدارترین اتفاق عمرم بود. این زندگی چیزی نبود که بخواهم برایش اینقدر عجله به خرج بدهم.
atefeh.mohammadi
فتّوفراوان شنیدهام که زندگی بالاپایین زیاد دارد، ولی این قاعده در مورد زندگی ما چندان کار نمیکرد. تا دلتان بخواهد پایین داشتیم. این درهٔ لعنتی ته نداشت.
اوضاع خانه قاراشمیش بود. این کلمه را همینطوری شکمی گفتم، وگرنه «قاراشمیش» چندان نمیتوانست وضع کلبهخرابهٔ ما را در آن روزها توضیح دهد. انگار خاکستر مُرده به درودیوار پاشیده بودند. وقتی خبری بود، بد بود، وقتی خبری نبود، بدتر. در تحمل سختیها اوسّاگی میکردیم، اما هیچکس نمیتواند ادعا کند در انتظار برای اتفاقهای بد خبره شده است. انگار فلاکت به کف کفشهایمان چسبیده بود. نام رکود بین دو گرفتاری را گذاشته بودیم خوشبختی. بیاتفاقی دلهرهآورتر بود، مثل سکوت مرگبار آسمان قبل از حملهٔ موشکهای صدّام. هر لحظه ممکن بود چیزی در این سکوت منفجر شود.
atefeh.mohammadi
. آدم با یقینِ بد میتواند زندگی کند، ولی با شکِ خوب نه.
کاربر ۱۴۰۰۷۴۵
کش دادن بیماری خودش یک نوع بیماری است که علم پزشکی هنوز راهحل شناختهشدهای برایش ابداع نکرده است. با این حساب چرا به این آدمکشیِ تدریجی میگوییم پیشرفت پزشکی! از نگاه من این یک عقبماندگی ویرانگر است که با بلاهتهای قرونوسطا هم قابلمقایسه نیست.
کاربر ۸۵۰۹۷۹
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰۵۰%
تومان