بریدههایی از کتاب کاکا کرمکی پسری که پدرش درآمد
۴٫۱
(۹۷)
اگر میخواهید ببینید گرفتار کسی شدهاید یا نه، مدتی از او فاصله بگیرید، دلتنگی حرف آخر را میزند.
mahdi
زمانی که در بند بود تمام گفتههایش دروغ بود، حتی صادقانهترین حرفهایش. از آدمی که دارد برای زنده ماندن تلاش میکند، نمیتوان توقع فضیلتهای اخلاقی داشت. میشد تصور کنم که دوستم داشته باشد، اما عیار عشق زندانی به زندانبان تنها پس از فروریختن دیوارهای سلول نمایان میشود. مثل آوار شدن دیوار برلین وقتی که هفتساله بودم. من این صحنه را در تلویزیون دیدم. خیلیها که آنطور با پتک به آن حصار نیمبسمل میکوبیدند تا دیروز خودشان آجری روی این دیوار بودند.
mahdi
«آزادی! کدوم آزادی؟ این هم از اون شوخیهاست. عین اینکه صدتا کاسه زهر بذارن جلوت بگن آزادی هر کدوم رو که دوست داری بخوری. اون چیزهایی که ارزش انتخاب کردن داره از دست من و تو بیرونه. فقط چیزهایی رو میشه انتخاب کرد که یا مجبور باشی انتخابشون کنی یا بودونبودش اصلاً فرقی نکنه
mahdi
«اگه بخوای خیلی بد باشی اشتباهه، ولی اگه زیادی خوب باشی خیلیخیلی اشتباهه. چون حقت رو میخورن یه آب هم روش. بد بودنِ من بقیه رو میکُشه. خوب بودنم خودم رو. اگه بخوام یه روزی آدم خوبی بشم، باید زنده بمونم یا نه؟ واسه زنده موندن هم فعلاً همین یه راه رو بلدم، عمر کلاغ ندارم که تو همه کار اوستا بشم...»
mahdi
اما خداییاش آن اژدهای دوسری که فکر میکردم نبود. اینجور آدمها از بیرون خیلی ترسناکاند، ولی اگر به هر دلیلی از جمله آوارگی بهشان نزدیک شوید میبینید قلبشان مثل گنجشک است. از ترس اینکه موش نباشند مثل شیر نعره میکشند. قلدر محله میشوند تا از شرّ ضعفی که کل وجودشان را فراگرفته در امان بمانند.
mahdi
لذت حمایت کردن کم از حمایت شدن نیست. نعوذ باللّه آدم انگار دارد خدایی میکند. موجودی پیدا شده بود که برای ادامهٔ زندگیاش روی من حساب باز کرده بود. وقتی آنطور محتاج و مهربان نگاهم میکرد احساس میکردم هنوز برای نفس کشیدن روی زمین ارزش دارم. تا پیش از او هیچ خاطرهای نداشتم تا با یادآوری آن بتوانم بگویم زندگی کردهام. وقتی آنجور با لکنت و بدخط حرف میزد طوری سرم را تکان میدادم که خودم هم باورم میشد دارم چیزی از حرفهایش میفهمم. خیالِ نبودن من برایش مرگ بود، مثل تصور نبودن خدا برای یک مرد باایمان.
mahdi
بدک نبود. اگر از خانهٔ تُپالیانها یککله سر از اینجا درمیآوردم پدرم درمیآمد. ولی چون از لای شمشادهای پارکشهر هرُدود کشیده بودم طرف خانهٔ جیبی احساس راحتی میکردم. مسخره است که انسان خوشبختی را از رهگذر چنین مقایسههای ابلهانهای لمس میکند.
mahdi
طنین صداش جوری بود که اگر میگفت «دوستت دارم» فکر میکردی میخواهد پیشنهاد دعوا بدهد، حالا که راستیراستی قرمقات بود.
«خب چرا برزخ میش
mahdi
نفرین کردن من الآن سادهترین کار دنیاست، مرد آن است که بتواند پستترین آدمها را برای بزرگترین گناهانشان ببخشد. و تو به گمانم همان بزرگمرد کوچکی.
mahdi
آن روز که پیدا شدم یک به صد احتمال نمیدادم که تلخی جداییمان از شیرینی روز آشنایی اینهمه بیشتر باشد. قبل از شما شاید همهچیز زشت نبود، اما بعد از شما دیگر هیچچیز زیبا نیست ــ کجاست تا معنی این سطرها را بدانی!
mahdi
آدم با یقینِ بد میتواند زندگی کند، ولی با شکِ خوب نه.
mahdi
گفتند فقط باید همراهشان بروم و به چند سؤال ساده جواب بدهم. این هم از آن حرفهای مسخره است. در این دنیا چیزی به نام «سؤال ساده» وجود ندارد. این جوابها هستند که سطح پیچیدگی سؤالها را مشخص میکنند.
mahdi
سرنوشت من ــ دستکم تا آیندهٔ نزدیک ــ نه به توبهٔ نصوح راه میداد نه به بخشایش الاهی. آنهایی که معتقدند همیشه راهی برای جبران هست یا معنای زندگی را درست نفهمیدهاند یا هنوز اقبالشان آنها را با اشتباهات بیبازگشت امتحان نکرده است.
mahdi
«دنیا رو درست نکردن که من و تو ازش سر دربیاریم، آرا. ما اومدیم اینجا واسه تماشا. گیر آدمها اینه که میخوان تو هر سوراخسنبهای یه انگشتی بکنن. میخوان همهچی رو زورکی بفهمن. حتی چیزهایی که میدونن نمیفهمن. دستآخرم میبینن یا جوابشون غلطه یا اصلاً مال یه سؤال دیگهست. آدم باید یاد بگیره از سر راه خدا بلند شه، بذاره خودش کارش رو بکنه. هر چی هم که بد باشی اونقدری نیست که زور خدا به بخشیدنت نرسه. خاطرجمع!»
نَمی پشت پلکم افتاد. خدا که حنجره ندارد، گاهی حرفهایش را از دهان کس دیگری به آدم میزند
mahdi
حرفهای نزده را همیشه میشود زد، ولی پس گرفتن حرفهایی که زده شده چندان ساده نیست.
mahdi
همیشه باید مراقب خندهٔ کسانی که واقعاً خوشحال نیستند باشید. لبخندی که تمام صورت را درگیر نکند نشانهٔ آشکار دغلکاری است.
mahdi
دیگه مرگ هم نمیتونه ما رو از هم جدا کنه.»
کسی که این حرف را میزند یا دروغ میگوید یا هنوز مرگ را بهدرستی نمیشناسد. مرگ ایستگاه آخر است. هر زمان که سر برسد میتواند به ریش ناگسستنیترین پیوندها بخندد.
mahdi
آدم وقتی میداند جایی برای رفتن دارد، حتی اگر ویلانوسیلانِ خیابانها باشد، آواره نیست ــ جفتِ کسانی که با کمربندِ نجات بندبازی میکنند. شاید سقوط نکنند، اما این فکر که سقوطشان مرگبار نیست، انگار کُلفتیِ طناب را ده برابر میکند. آنها بندباز نیستند. نمایش بندبازی میدهند. همهچیز به آن کمربند مربوط میشود. وقتی نباشد، طناب مثل مو باریک میشود ــ این معجزهٔ اعتماد است.
mahdi
آدم وقتی میداند جایی برای رفتن دارد، حتی اگر ویلانوسیلانِ خیابانها باشد، آواره نیست ــ جفتِ کسانی که با کمربندِ نجات بندبازی میکنند. شاید سقوط نکنند، اما این فکر که سقوطشان مرگبار نیست، انگار کُلفتیِ طناب را ده برابر میکند. آنها بندباز نیستند. نمایش بندبازی میدهند. همهچیز به آن کمربند مربوط میشود. وقتی نباشد، طناب مثل مو باریک میشود ــ این معجزهٔ اعتماد است.
mahdi
هیچوقت تا ریش کاری کاملاً درنیامده در مورد بدشانسی خودتان قضاوت نکنید، همیشه ممکن است اوضاع خرابتر شود.
mahdi
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
حجم
۳۹۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۰۱ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
۳۳,۵۰۰۵۰%
تومان