بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه‌ی دلبری | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قصه‌ی دلبری

بریده‌هایی از کتاب قصه‌ی دلبری

امتیاز:
۴.۵از ۱۰۸۵ رأی
۴٫۵
(۱۰۸۵)
بار اول که دیدمت چنان بی‌مقدمه زیبا بودی که چند روز بعد یادم افتاد باید عاشقت می‌شدم.
Melikathe3D
داخل صحن، کفش‌هایش را درمی‌آورد. توجیهش این بود که «وقتی حضرت موسی (ع) به وادی طور نزدیک می‌شد، خدا بهش گفت: (فَاخْلَعْ نَعْلَیْک) !» صحن امام‌رضا (ع) را وادی طور می‌پنداشت.
الهه
پرسید: «چی بخونم؟» گفتم: «هرچی به زبونتون اومد!» گفت: «خودت بگو!» نفسم بالا نمی‌آمد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلویم را فشار می‌داد. خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم، گفتم: «از حرم تا قتلگه زینب صدا می‌زد حسین/ دست‌وپا می‌زد حسین / زینب صدا می‌زد حسین!»
zarzar
اولین زیارت مشترکمان را از باب‌الجواد (ع) شروع کردیم. این شعر را خواند: «صحنتان را می‌زنم بر هم جوابم را بده این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است جان من آقا مرا سرگرم کاشی‌ها نکن میهمان مشغول صاحب‌خانه باشد بهتر است گنبدت مال همه، باب‌الجوادت مال من جای من پشت در میخانه باشد بهتر است»
حسین
این حاجت نگفته گشته روا می‌کشد مرا
ای که مرا خوانده ای ،راه نشانم بده
«ما بی‌خیال مرقد زینب نمی‌شویم/ روی تمام سینه‌زنانت حساب کن!»
یك رهگذر
«تو منی، من توام. فرقی نمی‌کنه!»
fmaotheammmeahd
«صحنتان را می‌زنم بر هم جوابم را بده این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است جان من آقا مرا سرگرم کاشی‌ها نکن میهمان مشغول صاحب‌خانه باشد بهتر است گنبدت مال همه، باب‌الجوادت مال من جای من پشت در میخانه باشد بهتر است»
.me.
«لطفی که کرده‌ای تو به من، مادرم نکرد ای مهربان‌تر از پدر و مادرم حسین»
fatemeh bgh
جملهٔ شهید آوینی را می‌خواند: «شهادت لباس تک‌سایزیه که باید تن آدم به‌اندازهٔ اون دربیاد. هروقت به سایز این لباس تک‌سایز دراومدی، پرواز می‌کنی، مطمئن باش!»
𝓐𝓵𝓻𝓪𝓱𝓲𝓵
«ما مکلف به وظیفه‌ایم نه نتیجه!»
کاربر ۱۰۶۰۹۰۹
خاله‌ام خندید: «مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست!» با خنده گفتم: «خب شهدا یکی مثه خودشون رو فرستادن برام!»
s.latifi
«تو همونی که دلم می‌خواست، کاش منم همونی شم که تو دلت می‌خواد!»
Elahe
روزی موقع خرید جهیزیه، خانم فروشنده به عکسِ صفحهٔ گوشی‌ام اشاره کرد و پرسید: «این عکس کدوم شهیده؟» خندیدم که «این هنوز شهید نشده، شوهرمه!»
Mhmd313
اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفته‌ن و فقط یه سجدهٔ شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»
zeynab
«هرکس رو که دوست داری، باید براش آرزوی شهادت کنی!»
Elahe
نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که می‌تونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘
هدهد
هیئت که می‌رفتیم، اگر پذیرایی یا نذری می‌دادند، به‌عنوان تبرک برایم می‌آورد. خودم قسمت خانم‌ها می‌گرفتم، ولی باز دوست داشت برایم بگیرد. بعد از هیئت رأیةالعباس با لیوان چای، روی سکوی وسط خیابان منتظرم می‌ایستاد. وقتی چای و قند را به من تعارف می‌کرد، حتی بچه‌مذهبی‌ها هم نگاه می‌کردند. چند دفعه دیدم خانم‌های مسن‌تر تشویقش کردند و بعضی‌هایشان به شوهرشان می‌گفتند: «حاج‌آقا یاد بگیر، از تو کوچیک‌تره!»
fmaotheammmeahd
اگه پنج سال ده سال یا حتی یه لحظه باهم زندگی کردن، واقعاً زندگی کردن!
الهه
«دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/ خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!»
Mhmd313

حجم

۹٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

حجم

۹٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان