بریدههایی از کتاب قصهی دلبری
۴٫۵
(۱۰۸۵)
«درگذشته دنبال چیزی نگردید، بالاترین مقام نزد خدا تسلیمبودنه!»
fati
«آقای محمدخانی من رو واسطه کرده برای خواستگاری از تو!»
Fatemeh
زن اگه حسینی باشه، شوهرش زهیر میشه!» بعد هم نقل قولی از شهید سیدمجتبی علمدار بهمیان آورد: «هرکس رو که دوست داری، باید براش آرزوی شهادت کنی!»
علیرضا
«دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/ خیلی حسین زحمت ما را کشیده است!»
amirhuseyn sadeghi
«ما از تو بهغیراز تو نداریم تمنا/ حلوا به کسی ده که محبت نچشیده.»
amirhuseyn sadeghi
«باید بگیم خوشبهحالت هاجر! اونقدر که رفتی و اومدی، بالاخره آب برای اسماعیلت پیدا شد، کاش برای رباب هم آب پیدا میشد!»
tnv
تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی!
ms
برای خواندن نماز شب کاری به کار من نداشت، اصرار نمیکرد باهم بخوانیم. خیلی مقید نبود که بخواهم بگویم هر شب بلند میشد برای تهجد، نه، هروقت امکان و فضا مهیا بود، از دست نمیداد. گاهی فقط به همان شفع و وتر اکتفا میکرد، گاهی فقط به یک سجده. کم پیش میآمد مفصل و با اعمال بخواند. میگفت: «آقای بهجت میفرمودند: اگه بیدار شدی و دیدی هنوز اذان نگفتهن و فقط یه سجدهٔ شکر به جا بیاری که سحر رو بیدار شدی، همونم خوبه!»
sayyedali🇮🇷
«رسیدی به کربوبلا خیره شو / به گنبد به گلدستهها خیره شو / اگه قطره اشکی چکید از چشات / به بارون این قطرهها خیره شو»
vida
شعارش این بود: «ترک محرّمات، رعایت واجبات و توسل به
اهلبیت (ع).»
علی جهانگیری راد
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
امالبنین
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
امالبنین
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
امالبنین
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
امالبنین
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
امالبنین
«رفتم مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم حالا که بله نمیگید، امامرضا از توی دلم بیرونتون کنه، پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم. نشسته بودم گوشهٔ رواق که سخنران گفت: ’اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، خیر کنن و بهتون بدن.‘ نظرم عوض شد. دو دههٔ دیگه دخیل بستم که برام خیر بشید!»
امالبنین
خدا: کلمهٔ قشنگی که بیشتر از قشنگیاش، ما را یاد داستانهای فراموششده و باورنکردنی زندگیها و آدمها و خودمان میاندازد. ولی ایمان به بزرگی اوست که مشکلات را برایم کوچک میکند
اءظَم
جملهٔ شهید آوینی را میخواند: «شهادت لباس تکسایزیه که باید تن آدم بهاندازهٔ اون دربیاد. هروقت به سایز این لباس تکسایز دراومدی، پرواز میکنی، مطمئن باش!»
اءظَم
این دل خراب گشته، بیا و شفا بده
غمزه نما و به قلبم جلا بده
بین من و خدا گناهم حجاب شد
تنها امید عفو بیا و رضا بده
دارالشفاست مرقدتان ایها الکریم
یا ایها العزیز بیا کیل مرا پرعطا بده
تو وعده دادهای که میایی به گاه موت
قبر من است تیره بیا و ضیا بده
قلبم شده سیه از کثرت گناه
بر من بتاب و نور ز گنبدطلا بده
عمریست پای پنجره فولاد ماندهام
آقا بیا کرم نما و به من کربلا بده
°•. MaryaM .•°
«دیدم همهجا بر درودیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید»
_.kowsar._
حجم
۹٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۹٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان