بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب امیلی و جست و جو (کتاب سوم) | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب امیلی و جست و جو (کتاب سوم)

بریده‌هایی از کتاب امیلی و جست و جو (کتاب سوم)

امتیاز:
۴.۵از ۱۱۰ رأی
۴٫۵
(۱۱۰)
اگرچه تلخ است اما حقیقت دارد که وقتی دو دوست حتی دو دوست خیلی صمیمی بعد از مدتی جدایی به هم می‌رسند همیشه تغییری مأیوس‌کننده، کم یا زیاد اتفاق افتاده است.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
حالا که نمی‌توانم آنچه را می‌خواهم به دست بیاورم پس آنچه را به دست می‌آورم، می‌خواهم.
sayna.s
گاهی لعن و نفرین خداوند برای ما بهتر از لطف و موهبت بندگانش است
sayna.s
گره‌زدن شاید کار راحتی باشد اما بازکردنش همه را به دردسر می‌اندازد.
sayna.s
زندگی شاید چیزی سست و متزلزل باشد که هر لحظه ممکن است تغییر کند یا از دست برود
sayna.s
دریا، پایین تپه‌ها چه ناله‌ای سر داده بود! اما اینجا، داخل خانه، سکوت حکم‌فرما بود؛ سکوتی مرموز و غیرعادی. انگار معنایی عمیق در خود داشت. امیلی می‌ترسید حرفی بزند مبادا چیزی جوابش را بده
Emily
امیلی با خوشحالی گفت: «در طول زمستان، بارها پیش آمد که احساس کردم خدا از من متنفر است،‌ اما حالا دوباره مطمئن شده‌ام که عاشقم است.»
Emily
امیلی به طرف شومینهٔ کوچک اتاقش رفت و فروشندهٔ رؤیاها را داخلش گذاشت. کبریت کشید، زانو زد و شعله را با دستی که اصلاً نمی‌لرزید گوشهٔ شومینه نگه داشت. شعلهٔ حریص و مشتاق به کاغذها گرفت. امیلی دست‌هایش را روی سینه‌اش گره زد و با چشم‌های گرد شده به تماشا ایستاد. یاد روزی افتاد که ترجیح داده بود دفتر خاطراتش را بسوزاند تا اینکه اجازه دهد به دست خاله الیزابت بیفتد. پس از چند لحظه،‌ نوشته‌هایش تودهٔ آتشی بود که به خود می‌پیچید و چند ثانیه بعد تودهٔ خاکستری بود که این طرف و آن طرفش چند کلمه‌ای قسر دررفته بودند و در زمینهٔ سیاه شومینه انگار با نگاهشان امیلی را سرزنش می‌کردند.
Emily
امیلی قدم‌زدن روی تپه‌ها و زیر نور ستاره‌هایی که یکی‌یکی روشن می‌شدند و مجموعه‌ای شگرف از اسطوره‌ها را تشکیل می‌دادند، دوست داشت. نور سرد ماه را با زیبایی خیره‌کننده‌اش دوست داشت،‌ همین‌طور کاج‌های نوک‌تیز و گنبدی‌شکل را در زمینهٔ غروب آتشین و راه‌پیمایی در جادهٔ فردا را؛ آن هم نه جادهٔ فردای ماه جون که پرشکوفه و سرسبز بود و نه حتی جادهٔ فردای اکتبر با رنگ طلایی و سرخ خیره‌کننده‌اش، بلکه جادهٔ فردای برفی و ساکت یک شامگاه زمستانی را ـ مکانی سفید و رازآلود و خاموش و جادویی. امیلی آنجا را بیشتر از بقیهٔ مکان‌های محبوبش دوست داشت.
Emily
"هرگز در حضور کسی که مخفیانه عاشقش هستید سکوت نکنید. سکوت همه‌چیز را برملا می‌کند."
فریده
امروز چه خشم غلیظی دنیا را فرا گرفته بود. پریروز زیبا نبود،‌ بانوی پیر و موقری بود که لباسی قهوه‌ای از پوست سمور به تن داشت. دیروز سعی کرد خودش را جوان نشان دهد و از همهٔ زینت‌ها و لوازم آرایش بهار بهره برد و روسری‌ای از مه آبی روی سر انداخت. اما چه عجوزهٔ زشت و بدترکیبی از آب درآمد، پر از چین‌وچروک!‌ بعد، از زشتی خودش به ستوه آمد و کل شب و روز بعد خشمگین بود و فریاد می‌زد. من صبح خیلی زود بیدار شدم و صدای باد به گوشم خورد که لابه‌لای درخت‌ها جیغ می‌کشید و اشک‌های خشمناک و کینه‌توزانه‌اش به شیشهٔ پنجره می‌خورد.
'f'
آیا در دنیا صدایی غمگین‌تر و عجیب‌تر از صدای باد، وقتی در شبی طوفانی روی سقف خانه‌ها شیون می‌کند و از جلو پنجره‌ها می‌گذرد، هست؟ انگار گریهٔ زن‌های زیبا و دل‌شکسته‌ای که سال‌ها پیش از دنیا رفته‌اند، امشب در نالهٔ این باد منعکس شده است. انگار زاری‌کنان التماس می‌کنند دوباره به روح کسی که از آن رانده شده‌اند، بازگردند. باد امشب نواهای غریبی دارد که از پشت پنجره به گوش می‌رسند. گریه‌ها و ناراحتی‌ها و اندوه گذشته و ناله‌های ناامیدان قدیم و آواز ارواح امیدهای بربادرفته را در آن می‌شنوم. باد شبانه، روح سرگردان گذشته است. هیچ سهمی از آینده ندارد و از این بابت همیشه سوکوار است.
قدسیه خدامی
می‌دانم وقتی بمیرم و زیر چمن‌ها دفن شوم،‌ تابستان و پاییز و زمستان، آرام می‌خوابم اما همین که بهار برسد قلبم در خواب به جنبش درمی‌آید و به همهٔ صداهایی که از دور و نزدیک شنیده می‌شوند مشتاقانه پاسخ می‌دهد. امروز بهار و صبح به هم می‌خندیدند و من هم بیرون رفتم و نفر سوم جمعشان شدم.
قدسیه خدامی
امروز چه خشم غلیظی دنیا را فرا گرفته بود. پریروز زیبا نبود،‌ بانوی پیر و موقری بود که لباسی قهوه‌ای از پوست سمور به تن داشت. دیروز سعی کرد خودش را جوان نشان دهد و از همهٔ زینت‌ها و لوازم آرایش بهار بهره برد و روسری‌ای از مه آبی روی سر انداخت. اما چه عجوزهٔ زشت و بدترکیبی از آب درآمد، پر از چین‌وچروک!‌ بعد، از زشتی خودش به ستوه آمد و کل شب و روز بعد خشمگین بود و فریاد می‌زد. من صبح خیلی زود بیدار شدم و صدای باد به گوشم خورد که لابه‌لای درخت‌ها جیغ می‌کشید و اشک‌های خشمناک و کینه‌توزانه‌اش به شیشهٔ پنجره می‌خورد.
قدسیه خدامی
«حتی اگر ما هیچ‌وقت پیدایش نکنیم، چیزی در این جست‌وجو هست که شاید دل‌چسب‌تر از پیداکردن باشد.»
nastaran
دو دختر با اشک و آه فراوان از هم جدا شده بودند. دیگر نمی‌توانستند همدیگر را به همین شکل ملاقات کنند؛ چون اگرچه تلخ است اما حقیقت دارد که وقتی دو دوست حتی دو دوست خیلی صمیمی بعد از مدتی جدایی به هم می‌رسند همیشه تغییری مأیوس‌کننده، کم یا زیاد اتفاق افتاده است. هر دو می‌فهمند که دیگری با گذشته‌اش فرق کرده و این کاملاً طبیعی و اجتناب‌ناپذیر است. طبیعت بشر همواره در حال پیشرفت یا پسرفت است ـ هیچ‌وقت ثبات ندارد. اما با تمام این فلسفه‌بافی‌ها، همین که می‌فهمیم دوستمان تغییر کرده و دیگر آن آدم قبلی نیست، حتی اگر این تغییر در جهت مثبت بوده باشد، نمی‌توانیم سرخوردگی و یأسی را که در وجودمان سر برمی‌آورد سرکوب کنیم.
m🐰
ـ از کم حرف زدنم دلخور نشو. تمام عمرم ـ داشتم حرف می‌زدم. از اول تا حالا. دیگر ـ نفسی برایم نمانده.
کاربر ۵۱۵۶۸۶۵
می‌دانم همه در زندگی لحظاتی را تجربه می‌کنند که سراسر ناامیدی و بی‌حوصلگی است و زندگی هیچ طعم خوشایندی ندارد. حتی آفتابی‌ترین آسمان هم چند لکهٔ ابر دارد، اما نباید فراموش کنیم که خورشید همیشه هست.
کاربر ۷۹۶۵۶۱۳
رز هم موسیقی است، هم رؤیا و هم سحر و جادو. داوودی هم قشنگ است، اما نباید آن را با رز یک جا گذاشت. داوودی با آن گلبرگ‌های صورتی و زردش زیبایی خاص خودش را دارد و ظاهرش شاد و راضی است. اما همین که رز را کنارش می‌گذاری تغییر قابل توجهی رخ می‌دهد: داوودی به کلفتی عامی و شلخته تبدیل می‌شود که در برابر ملکهٔ موقری ایستاده. این گناه داوودی‌ها نیست که رز خلق نشده‌اند، پس برای رعایت انصاف همیشه آنها را در گلدان جداگانه‌ای نگه می‌دارم و از تماشایشان لذت می‌برم.
درّین
می‌دانم همه در زندگی لحظاتی را تجربه می‌کنند که سراسر ناامیدی و بی‌حوصلگی است و زندگی هیچ طعم خوشایندی ندارد. حتی آفتابی‌ترین آسمان هم چند لکهٔ ابر دارد، اما نباید فراموش کنیم که خورشید همیشه هست. چه راحت است فلسفه‌بافی ـ روی کاغذ! (مثال: اگر شما دارید زیر باران خیس می‌شوید، یادآوری اینکه خورشید همیشه هست، می‌تواند خشکتان کند؟) خوب، شکر خدا هیچ دو روزی شبیه به هم نیست!
درّین

حجم

۲۸۸٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

حجم

۲۸۸٫۰ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۳۲ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۴۰%
تومان