بریدههایی از کتاب امیلی و جست و جو (کتاب سوم)
۴٫۵
(۱۱۰)
امیلی به نظر تو جالب نیست که احساس کنی جایی تعلق به توست؟
امیلی نگاهی مشتاق به اطرافش انداخت و گفت: «جالبتر این است که احساس کنی تو به جایی متعلق داری.»
ولنسی پارسی
اما هیچ خوب نیست که یک مرد را کامل فرض کنی فقط به این دلیل که خودش اینطور فکر میکند و همین که یکی را پیدا میکند که با هم کنار میآیند دیگر کاملاً از خودش مطمئن میشود
دردونه
در دنیا چیزی دلچسبتر از باد دریا وجود ندارد. زندگی شاید چیزی سست و متزلزل باشد که هر لحظه ممکن است تغییر کند یا از دست برود، اما بنفشهها و ابرهای سرخ دم غروب همواره زیباییشان را حفظ میکنند.
Sahar B
«حتی اگر ما هیچوقت پیدایش نکنیم، چیزی در این جستوجو هست که شاید دلچسبتر از پیداکردن باشد.»
Sahar B
امشب قورباغهها میخوانند. قورباغه چه اسم بانمک و دلنشین و جالبی دارد.
Sophie
اگر امیلی فرصت فکرکردن داشت درمییافت که چقدر تنهاست.
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
نمیدانید چقدر لذتبخش است که خوشبختی در دستهایت باشد و بتوانی آن را مثل مرواریدی ارزشمند به کسی که انتظارش را میکشد تقدیم کنی
sepid sh
حالا که نمیتوانم آنچه را میخواهم به دست بیاورم پس آنچه را به دست میآورم، میخواهم.»
mah
هر شب به خودش میگفت فردا دیگر طاقتش تمام میشود. اما فردا که میآمد باز زندگی جریان داشت.
sayna.s
زندگی با وجود دردناکبودنش میگذشت. به خاطر غصهخوردن یک آدم دنیا از حرکت نمیایستد.
sayna.s
وقتی شادی، شب زیباست، وقتی اندوهگینی، آرامشبخش است و وقتی افسرده و تنهایی عذابآور است.
sayna.s
من عاشق تو هستم و تو عاشق او.
Nazanin :)
گونههای گردش تهرنگ صورتی دارد که گهگاه به سرخی میگراید و این تغییر رنگ با هر بهانهٔ کوچکی اتفاق میافتد؛ با وزیدن بادی از سوی دریا، درخشش ناگهانی آسمان، دیدن سرخی شعلهای کوچک، تماشای بادبانهای سفید که در روشنای سپیدهدم از لنگرگاه دور میشوند، درخشش نقرهرنگ آبهای خلیج زیر نور ماه، باز شدن شکوفههای درختها در باغ قدیمی و به خصوص شنیدن صدای یک سوت از میان بوتهزار لافتی جان.
Nazanin :)
«باد آزاد است. مثل من در قید و بند نیست.»
Emily
امیلی هم مثل بقیهٔ آدمها صبحها راحتتر میتوانست با مسائل غمانگیز کنار بیاید.
Fatikoutopia
متأسفانه هر شب، یک ساعت سه دارد. در آن ساعت شیطانی همیشه به این نتیجه میرسم که هر چیزی را بیشتر بخواهی احتمال اینکه به آن برسی کمتر میشود.
Fatikoutopia
وقتی شادی، شب زیباست، وقتی اندوهگینی، آرامشبخش است و وقتی افسرده و تنهایی عذابآور است.
درّین
حالا که نمیتوانم آنچه را میخواهم به دست بیاورم پس آنچه را به دست میآورم، میخواهم
درّین
صدای بلند به امیلی توی شیشه گفت: «خوب، شراب زندگیم روی زمین ریخت و دیگر پر نمیشود. پس باید تشنه بمانم. واقعاً ـ واقعاً اگر آن شب پیشش میرفتم فرقی میکرد؟ کاش میفهمیدم.»
درّین
همین که میفهمیم دوستمان تغییر کرده و دیگر آن آدم قبلی نیست، حتی اگر این تغییر در جهت مثبت بوده باشد، نمیتوانیم سرخوردگی و یأسی را که در وجودمان سر برمیآورد سرکوب کنیم
کاربر ۵۷۸۸۱۲۰
حجم
۲۸۸٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۲۸۸٫۰ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۶,۰۰۰۴۰%
تومان